تولد دوباره

تقدیم به روان ناکام تمام افتادگان به پا خواسته

تولد دوباره

تقدیم به روان ناکام تمام افتادگان به پا خواسته

چگونگی عملکرد

  

                    

 

   

      قدم ها و سنت های 12 گانه معتادان گمنام

قدم اول     

 

سنت اول   

 قدم دوم 

سنت دوم  

 قدم سوم 

سنت سوم  

 

 قدم چهارم

 

سنت چهارم

 

قدم پنجم 

 

سنت پنجم

 

قدم ششم 

 

سنت ششم

 

قدم هفتم 

 

سنت هفتم

قدم هشتم 

سنت هشتم

 قدم نهم

سنت نهم

 قدم دهم

سنت دهم

قدم یازدهم 

سنت یازدهم

قدم دوازدهم 

سنت دوازدهم

 

 

برای مطالعه قدم ها و سنت ها به ادامه مطلب بروید... 

 

 

                قدم اول 

 

 

" ما اقرار کردیم که در مقابل اعتیاد خود عاجز بودیم که زندگیمان آشفته گردیده بود . "

 

به عنوان معتاد تمام ما تنهائی درد و بدبختی اعتیاد را تجربه کردیم پیش ازآمدن به معتادان اغلب ماآنچه راکه به فکرمان می رسید برای کنترل مصرف مان بجا آوردیم . ما سعی کردیم ماده مصر فی مان را عوض کنیم ، چون ما فکر می کردیم مشکل ما مواد بخصو صی است. سعی کرد یم که مصرف موادمان را محدود به اوقات یا مکان های بخصوصی نماییم. حتی ممکن که در بعضی از مراحل زندگی مان قسم خورده وبا خود عهد بسته باشیم که از آن پس دیگر هیچ گونه موادی مصرف نکنیم. ما بارها به خود گفته بودیم امکان ندارد اعمالی راکه شاهد سرزدن از معتادان دیگر بودیم ، ما انجام دهیم . اما طولی نکشید که دیدیم خودمان دقیقا همان کارها را انجام دادیم. هر گونه که تلاشی که کردیم در دراز مدت بی اثر ماند . اعتیاد ما به طور فعال پیشروی می نمود و حتی صادقانه ترین کوشش های ما به جایی نرسید . تنها وحشت زده از آینده ای که در انتظارمان بود ، انجمن معتادان گمنام را پیدا کردیم . ما بعنوان اعضای جلسات معتادان گمنام ،به تجربه در یافتیه ایم که اعتیاد یک بیماری پیش رونده است واین پیش روی می تواند سریع یا کند باشد . لیکن همیشه به زوال وانحطاط ختم میگردد . تا زمانیکه ما به مصرف مواد مخدر ادامه می دهیم زندگی مان به طور دایم خراب تر می شود . تعریف دقیق اعتیاد به طوری که مورد قبول همگان واقع شود کاری غیر ممکن است . با این همه به نظر می رسد که این بیماری معمولاً ما را به شرح زیر تحت تا ثیر قرار می دهد ما از جنبه روانی دائما در اشتغال فکری ووسوسه مصرف کردن بودیم از جنبه جسمی ، بدون توجه به عواقب آن دچار حالت اجبار در ادامه ی مصرف شدیم . از جنبه روحانی در طول دوران اعتیادمان ، به گونه ای ، کاملاً خود محور شده بودیم . مورد بررسی قراردادن اعتیاد به عنوان یک بیماری مرض به نظر بسیاری از معتادان دیدگاهی منطقی می باشد ، زیرا در تجربیات ما ، اعتیاد یک بیماری پیش رونده و غیر قابل علاج است وچنا ن چه متوقف نگردد مرگ آور خواهد بود . در معتادان گمنام ، ما به بررسی تمام جنبه های اعتیادمان می پردازیم وتوجه خود را تنها به بارزترین جنبه ی آن ، یعنی مصرف غیرقابل کنترل مواد مخدر معطوف نمی کنیم . جنبه ها ی بیماری ما متعدد می باشند . با انجام و تمرین این برنامه یکایک ما پس از مدتی قادر به شناخت ودرک این نکته می شویم که چگونه به دلیل اعتیاد زندگی ما آ شفته گشته است . ما بدون توجه به اثرات اعتیاد در زندگی شخصی وفردی خود ، پس از مدتی متوجه می شویم که همه ی ما از یک نوع شخصیت وویژگی مشترک و یکسانی بر خورداریم . ما با انجام قدم اول ، وسوسه ، اشتغال ، اجبار به ادامه مصرف ، انکار حالت بخصوصی که بسیاری به آن خلاء روحانی وپوچ به نظر آمدن زندگی نام داده اند را مورد بررسی قرار می دهیم .هنگامی که شروع به درک عاجز بودن خود می نما ییم ، بسیاری از ما پذ یرفتن این که ما معتادان غالباً اشخاصی افراطی بوده واعما لی را به حالت تفریط واجبار انجام می دهیم ، اشکال داریم اما اشتغال فکری واجبار جنبه هایی از عاجز بودن ما می باشند که شناخت واعلام وجود آنها در کلیه ی موازین زند گی مان برای کامل شدن اقرار به عاجز بودن مان ضروری می باشد . اشتغال فکری یا وسوسه برای ما بصورت جریان دائمی سلسله افکاری در امده است که تماماً در ارتباط با مصرف مواد مخدر از قبیل تمام کردن مواد ، چگونگی بدست آوردن مجدد وغیره .... می باشند .

ساده بگوئیم ما نمی توانیم این افکار راز سرمان به در کنیم . با رجوع به تجربه ما ، اجبار و افراط مترادف با آن قدرت غیرمنطقی و غیرمنطقی و غیرقابل مقاومتی است که باعث ادامه مصرف ، بدون توجه به عواقب آن می گردد . باز هم ساده تر بگوئیم ، ما نمی توانیم مصرف خود را متوقف کنیم . در ابتدای حضور در جلسات و انجام برنامه ، آن نکته مشترگی که باعث فهم برنامه و درک یکدیگر می گردد ، مشکل اعتیادمان به موادمخدر می باشد . ما در جلسات معتادان گمنام از اشتغال فکری یا وسوسه و تفریط و اجبار سخن می گوئیم و تمرکز سخنان ما فعلاً اعتیاد به موادمخدر می باشد . به تدریج که به بازیابی خود ادامه می دهیم خودمان متوجه می شویم که چگونه وسوسه ، افراط و تفریط اعتیاد ما می تواند به انواع و جنبه های مختلف در زندگیمان بروز نماید و بر آن اثر بگذارد . انکار آن قسمت از بیماری ما است که برای ما نه تنها بروز و اعلام حقیقت را مشکل می کند بلکه غیر ممکن می سازد .  در طول اعتیادمان انکار به صورت محافظ و حامی ما در جلوگیری از درک و دیدن حقایق دردناک زندگی مان درآمده بود . به دفعات به خودمان می گفتیم که اگر شرایط موجود بهتر شود ما هنوز شاید قادر باشیم زندگی خود را به نوعی تحت کنترل و نظم درآوریم . همیشه با مهارت و تخصصی که در دفاع از اعتیادمان پیدا کرده بودیم از قبول مسئولیت خساراتی که اعتیاد در طول زندگی مان ایجاد کرده بود سرباز زده و فرار می کردیم . ما باور می کردیم که اگر کوششی جدی و درازمدت و یا ماده ای را جایگزین ماده دیگر کرده و یا دوستان را عوض کنیم و یا شغل و محل زندگی مان را تغییر دهیم زندگی مان بهبود خواهد یافت . این طرزتفکر و منطق به دفعات و مرتباً ما را با شکست مواجهه می نمود ، اما باز از آن دست بردار نبودیم . با آن که تمام شواهد زندگی مان تأیید کننده ی این نکته بودند ، باز انکار می کردیم که ما با موادمخدر اشکال داریم . به خودمان دروغ می گفتیم و باورمان شده بود که باز می توانیم به طور موفقیت آمیز مصرف کنیم . بدون توجه به تخریب دامنه داری که در زندگی مان ایجاد شده بود ، مصرف خود را به هزار گونه توجیه و خود را تبرئه می کردیم .

جنبه ی روحانی بیماری ما ، همان قسمتی است که معمولاً ما را در اوایل دوران پاک شدن مان ، با نوعی احساس تنهایی و توخالی بودن زندگی مواجهه می نماید و احتمالا مشکل ترین و پیچیده ترین بعد اعتیاد مان می باشد . از آن جا که این قسمت از بیماری ما را به نوعی بسیار عمیق و شخصی تحت تأثیر قرار می دهد احتمالاً حتی زمانی که به فکر کاربردن اصول بازیابی برای رویاروئی با این جنبه ی خاص اعتیادمان می باشیم با نوعی احساس وحشت و درماندگی مواجه خواهیم شد . با این همه باید به خاطر بیاوریم که بازیابی برای هیچ کس یک شبه اتفاق نیفتاده است .

هنگامی که ما شروع به نگاه کردن به آثار و نتایج مرض خود می کنیم ، مسلماً به این نتیجه می رسیم که کنترل از دستمان خارج شده و زندگی مان آشفته شده است و ما این آشفتگی را در تمام زمینه های منفی زندگی مان می بینیم . در این مرحله نیز تجربیات ما مسائلی بسیار شخصی هستند و بستگی زیادی به وضعیت خصوصی ما دارند . به عنوان مثال بعضی از ما وقتی متوجه آشفتگی زندگیمان شدیم که از لحاظ احساسی کنترل از دست دادیم و یا از مصرف مواد دچار احساس گناه شدیم . عده ای دیگر از ما همه چیزمان نظیر خانه ، خانواده ، شغل و حتی احترام به خود را از دست داده بودیم .

بعضی از ما هرگز یاد نگرفته بودیم که اصلاً یک زندگی انسانی چگونه است . بعضی دیگر در زندان و تیمارستان بوده ایم و اغلب بارها با مرگ روبرو شده ایم . بدون توجه به شرایط ویژه ی زندگی فردی مان ، با کمی دقت متوجه می شویم که در زمینه و ساختار اصلی زندگی ما همیشه افراط ، تفریط ، خودکامگی و لذت جوئی بوده و نتیجه ی همه ی آنها آشفتگی زندگیمان بوده است .

وقتی که به جلسات معتادان گمنام آمدیم که احتمالاً عامل اصلی اشکالاتمان را نمی دانستیم . به دلیل خود محوری معمولاً خود ما آخرین کسی بودیم که متوجه معتاد بودنمان می شد . بسیاری از ما به تشویق و اصرار دوستان ، یا خانواده شروع به شرکت در جلسات جلسات معتادان گمنام نمودیم . بعضی دیگر از ما تحت اجبار و یا به دستور دادگاه به جلسات آمدیم . فرقی نمی کند که ما چگونه به این جا رسیدیم بلکه مهم این بود که آن سراب کهنه باید متلاشی می شد . برای اینکه متوجه حقیقت اعتیادمان بشویم اول لازم بود که صداقت جانشین انکار شود . بسیاری از ما لحظه ی اولی را که با حقیقت بیماری مان روبرو شدیم هنوز به خاطر داریم . تمام دروغ ها ، تمام ژستها و وانمود کردن های تو خالی و تمام دلیل و منطقی که برای توجیه وضعیت زندگیمان می آوردیم ، دیگر کاربرد خود را از دست داده بودند .

اینکه ما چه کسی شده بودیم وچه برسرمان آمده بود برای مان روشنتر شد . دیگر بیش از این نمی شد از این حقیقت فرار کرد .      

ما این را فهمیده ایم که نمی توانیم بهبودی بازیابی پیدا کنیم مگر آنکه صداقت داشته باشیم . بسیاری از ما پس از سالها تمرین در دروغگویی وعدم صداقت به معتادان گمنام در آمده ایم . با این همه ما می توانیم یاد بگیریم که صادق باشیم وباید شروع به تمرین کنیم . یاد گرفتن صداقت ، مقطی ولحظه ای نیست بلکه سلسله مراحل پیش رونده ای دارد . ما قادریم مرحله به مرحله با کارکرد قدم ها صداقت بیشتری پیدا کنیم وبه پاک ماند ن مان ادامه دهیم .

در قدم اول با شروع به تمر ین اصل روحانی صداقت از طریق اقرار به حقیقت استفاده کردن از مواد مخدر می نما ییم . در مرحله بعدی ما پیشروی خود را با ابراز حقیقت در مورد چگونگی زندگیمان ادامه می دهیم . ما با صداقت با آنچه در زندگی واقعی مان است روبرو می شویم نه آنگونه که دلمان می خواست یا باید می شد. فرقی نمی کند که ما از کجا آمده ایم یا سابقه ی ما چه بوده یا اوضاع چقدر خوب یا بد بوده است اما وقتی به معتادان گمنام روی می آوریم وروی قدم ها کار می کنیم کم کم آرامش خود را باز می یا بیم. در به کار گرفتن قدم اول مسئله ی مهم آن است که از خود سوالات اصولی را بنماییم ، مثلاً : آیا می توانم مصرف مواد مخدر را کنترل کنم ؟ آیا تمایل به ترک دارم ؟ آیا تمایل دارم که هر چه که برای بهبود یم لازم است انجام دهم ؟ در برابر ما دو راه وجود دارد : یکی زندگی جدید به نحوه ی معتادان گمنام ودیگری ادامه ی اعتیاد .

از این جا است که زندگی برایما ن جالب می شود . ما شروع به رها کردن دست آویزه های مان می کنیم . این دست آویزه ها قسمتی از وجودما می باشند که ما تاکنون تسلیم برنامه نکرده ایم . اغلب ما در اوایل پاک شدن مان دست آویزه های مختلفی داریم . با این همه احتیاج دارین که راه هایی برای بررسی ومشخص نمودن آن ها پیدا می کنیم .هر چیزی می تواند یک دست آویز یا عبارت دیگر مانعی در راه بازیابی ما باشد ، مثلاً : باور کردن اینکه چون ما قبلاً هرگز با ماده  ی مخدر خاصی اشکالی نداشته ایم ، پس استفاده از آن مهم نیست ویا گذاشتن شرطی برای بهبودی مان ، مثل اینکه بگوییم ما تاوقتی که فلان انتظار وتوقع مان برآورده شود پاک خواهیم ماند ویا باور کردن اینکه ما هنوز قادریم با رفقای زمان اعتیادمان رفت وآمد داشته باشیم ، یا اعتقاد به اینکه ما پس از مدت معینی پاک ماندن دوباره قادر به مصرف خواهیم بود ویا تصمیمی آگاهانه یا نا خود آگاه در مورد اینکه کارکردن روی قدم های معینی برای ما کافی است وما محتاج به همه برنامه نیستیم  . با کمک بقیه معتادانی که در حال بهبودی می باشند ما می توانیم راه هایی پیدا کنیم که از این موانع بگذریم. مسئله بسیار مهمی که باید راجع به این دستاویزها موانع بدانیم آن است که با نگهداری و حفظ آنها همیشه جایی در برنامه مان برای عود کردن بیماری (Reiapse) باقی خواهیم گذاشت . بهبودی ما از زمانی آغاز می شود که شروع به کار گرفتن برنامه دوازده مرحله ای جلسات معتادان گمنام در تمام مراحل زندگی خود می نما ییم . البته ما به خوبی متوجه هستیم که نمی توانیم این مرحله را قبل از قطع کردن مواد مخدر شروع کنیم . خود داری از مصرف تمام مواد مخدر، تنها راه موفقیت علیه اعتیادمان می باشد. با این همه با آنکه خودداری از مصرف مواد مخدر ، مرحله ی اول بهبودی ماست ، اما تنها امید ما برای بازیابی ، نوعی تغییر کامل روحانی وایجاد تحولی عمیق در برداشت واحساسات مان می باشد . تجربه ی ما نشان دهنده ی آن است که باید به مرحله ای برسیم که تمایل برای انجام هر کاری رابرای بدست آوردن این هدیه گرانبهای بازیابی داشته باشیم .

در طول مراحل بازیابی مابا اصول روحانی از قبیل تسلیم ، صداقت وپذیرا شدن که برای انجام قدم اول لازم است آشنا می شویم .

اگر ما با ایمان به تمرین وکاربرد این اصول بپردازیم ، آن ها تمام دیدگاه ونحوه ی زندگی مان را دچار تغییری عمیق می نمایند .

در اوایل وقتی شروع به تمرین و بکار بستن این اصول در زندکی مان می کنیم ، آنها به نوعی برای ما غیر طبیعی می رسند . به همین دلیل لازم است که ما کوشش زیادی برای اقرار صادقانه که لازمه ی انجام قدم اول است بجا بیاوریم .در اوایل با اینکه به معتاد بودنمان اقرار می کنیم ، احتمال دارد در واقعی وعملی بودن این برنامه هنوز شک داشته باشیم . پذ یرا شدن اعتیادمان مرحله ای فرا تر از اقرار آگاهانه می باشد وقتی که ما اعتیادمان را پذیرا می شویم برای بهبودی مان امید پیدا می کنیم و به طور عمیق وقلبی اعتقاد پیدا می کنیم که ما نیز می توا نیم بهبودی پیدا کنیم . به تدریج شک ما شروع به بر طرف کردن می کند و ما در حالت مصالحه در برابر بیما ری مان قرار می گیریم . ما برای تغییر آمادگی پیدا می کنیم . ما تسلیم می شویم .

وقتی ما شروع به انجام قدم اول می نما ییم به تدریج متوجه می شویم که معنای تسلیم شدن در برنامه ، آن چه تصور می کردیم ، نمی باشد . در گذشته احتمالاً فکر می کردیم که تسلیم شدن حالتی است مخصوص برای اشخاص ترسو یا ضعیف . ما فقط دو نوع زندگی می شناختیم ، یا انکه باز هم به کنترل مصرف مان ادامه دهیم و یا این که شاخه ای را که در رویش نشسته بودیم ، بریده و بگذاریم زندگی  مان فنا شود . ما احساس می کردیم در صحنه ی جنگی در کنترل مصرفمان بودیم که اگر در آن تسلیم می شدیم ، مواد مخدر برنده می شد.

ما در بهبودی متوجه می شویم که تسلیم به معنای رها کردن دست آویزها ی پل های پشت سر است که ما خودمان علیه بهبودی مان نگاه داشته بودیم . به معنا ی دیگر تسلیم ، تمایل به ادامه زندگی وزیستن به نوع دیگر می باشد . مراحل تسلیم برای هر انسانی ، بسیار خصوصی وشخصی است . تنها خود ما می توانیم رسیدن به مرحله ی تسلیم را احساس کنیم . ما بر اهمیت تسلیم تأکید می کنیم زیرا این مرحله زیر بنای اصلی ودر حقیقت همان چیزی است که ما را قادر به بهبودی یافتن وباز یابی می نماید . هنگامی که تسلیم می شویم در قلب خود احساس می کنیم که دیگر به حد کافی زجر کشیده ایم ، نوعی احساس آرامش ما را فرا می گیرد که به ما می فهماند کشمکش دیگر پایان یافته است . بدون توجه به اینکه چقدر جنگیده ایم ،بالاخره به نقطه ی تسلیمی رسیده ایم که به ما می فهماند که ما قادر به متوقف ساختن مصرف مان تنها با استفاده از قدرت شخصی خود نمی باشیم . ما قادر به اقراربه عاجز بودن مان در مقابل اعتیادمان می شویم . آنگاه به طور کامل دست برمی داریم . با آنکه در اعماق قلبمان هیچ نمی دانستیم که دقیقاً چه اتفاقی خواهد افتاد ، قدرت خود را جمع کرده وبه عاجز بودن مان اقرار می نماییم . دیگر آن سرابی که به ما می گفت قادر به کنترل مصرف مان هستیم کاملاً ازدست می دهیم و نتیجه آ ن باز شدن درهای بهبودی به رویمان می باشد .

بسیاری از ما برای بار اول ، مرحله تسلیم را با حضور در یکی از جلسات گمنام ، ذکر نام خود وسپس گفتن این که من یک معتاد هستم آغاز می کنیم . وقتی که ما اقرار می کنیم که معتاد هستیم وقادر به متو قف ساختن مصرف مان با قدرت خود نیستیم ، قدرت پاک ماندن را بر مبنای روز به روز ، با کمک سایرین ، در انجمن معتادان گمنام پیدا می کنیم . عجیب بودن پارادوکس این اقرار ، از همان لحظه ای که ما شروع به انجام قدم اول می کنیم ،آشکارمی شود.

تا زمانی که فکر می کنیم ، قادر به کنترل مصرفمان هستیم ، به طور مرموزی همیشه مجبور به ادامه ی مصرف می باشیم . اما به محض این که اقرار به عاجز بودن می نما ییم ، به دلایلی دیگر قادر به ادامه مصرف نخواهیم بود. این آزادی از اجبار به ادامه مصرف ، بزر گترین هدیه وفیضی است که ما دریافت کرده ایم ، زیرا که زندگیمان را نجات می بخشد.

ما از طریق تجربه ی گروهی انجمن دریافته ایم که کاری را که تنها قادر به انجام آن نیستیم ، به طور جمعی میتوانیم انجام دهیم . برای ما لازم است از سایر معتادان بهبود یافته کمک بخواهیم . وقتی که شروع به حضور مرتب در جلسات می نماییم ، متوجه می شویم که تجربیات دیگران که با ما در جاده بهبودی همسفر هستند ، برایمان لذت بخش است . آمدن به جلسات برای بسیاری مترادف با آمدن به خانه می باشد . ما درمی یابیم که سایر معتادین ما را می پذیرند وبا ما به گرمی برخورد می کنند . بالاخره جایی را یافته ایم که ما را درک می کنند .

با آنکه مسلماً گوش فرا دادن به تجربیات دیگران درجلسات ، کمک بسیار بزرگی است اما باید قیم راهنما پیدا کنیم تا به بازیابی ماکمک کند . ازهمان آغازدرانجام قدم اول اهنما میتواند با ما از تجر بیات خود در انجام قدم ها سخن بگوید . با گوش فرا دادن به تجربیات راهنما وبه کار بستن آن درزندگی شخصی مان ، از یکی از زیباترین وعملی ترین مراحل بهبودی یعنی ارزش درمانی کمک یک معتاد به معتاد دیگر بهرمند می شویم ما در جلسات می شنویم که من  نمی توانم ولی ما می توانیم تماس مرتب با راهنمای مان به ما مقداری تجربیات دسته اول خواهد داد.

از طریق برقراری یک رابطه با راهنمایمان ،اصل اعتماد کردن را می آموزیم .

با بکار بستن پیشنهادات راهنما بجای افکار خودمان ، اصل روشن بینی وتمایل را می آموزیم .

راهنما به ما در انجام قدم های بازیابی کمک خواهد کرد .سخن گفتن صادقانه با راهنمایمان در مورد اعتیاد مان واینکه مواد مخدر چگونه زندگی مان را تحت تاثیر قرارداده است باعث خوا هد شد که بتوانیم قدم اول را به طور کامل انجام دهیم . باید همیشه به خاطر بیاوریم که از کجا آمده ایم واعتیاد مارا به کجا خواهد برد....؟

مراحل بهبودی آسان نیست ،شجاعت وپشتکار بسیار لازم است تا شخصی هر روز بیش از روزپیش ،بر روی بهبودی خود کار کند. یک مسئله مهم در بهبودی این است که دائماً سعی در جلو رفتن ، بدون توجه به موانعی که در راهمان خواهد بود داشته باشیم .از آنجا که تغییرات دراز مدت در بهبودی به کندی صورت می گیرد ،لازم است تا ما به طور مداوم وروز به روز به قدم اول رجوع کنیم .حتی پاکی درازمدت به خودی خود تضمین نمی کند که از درد واشکالات ناشی از اعتیاد دور بمانیم .عوارض بیماری ما همیشه می تواند خود را بروز دهد .احتمالاً متوجه این مسئله خواهیم شد که در بسیاری از مسایل زندگی که قبلاً فکر می کردیم به خوبی برگزار می شود نه تنها مشکل داریم بلکه عاجزیم .از این جاست که شروع به فهم این مطلب می کنیم که بسیاری از مطالب ومسایلی که به سختی برای کنترل شان کوشش می کردیم ، در حقیقت به طور کامل از حیطه ی کنترل شان خارج هستند . ما باید بدانیم که بیماری ما می توا ند خود را به اشکال مختلف وسوسه فکری واعمال افراطی که در ظاهر هیچ رابطه ای باماده ی مخدر ندارند می تواند خود را دوباره به منصه ظهور بگذارد . ما گاه گاه به طور عجیبی بهانه جویی تمرکزهای افراطی وبی معنی روی مسایلی می نماییم که شاید پیش از آن که مصرف را متوقف کنیم اصلاً برای مان قابل اهمیت نبود ودر نتیجه ممکن است بار دیگر سعی کنیم که آن خلا ء وحشتناک درونی را که گاه وبی گاه به سراغمان می آید با چیزی خارج خودمان پرکنیم .

هر زمان که متوجه شویم از چیزی برای تغییر احساسات مان استفاده می کنیم ،باید به اصول قدم اول و انجام آن باز گردیم .

ما هرگز اینکه زندگی مان باز هم آشفته وغیرقابل کنترل نشود ، هیچ تضمینی نداریم .حتی سالها بعد از بهبودی، اگر ما به گونه ای زندگی کنیم که اجازه دهد مشکلات روی هم انباشته شوند واز سوی دیگر منابع مقابله ما با این مشکلات ضعیف شده باشد ، احتمالاً دوباره احساس می کنیم که کنترل را از داده ایم ودر نتیجه احساسات دردآور درونی ایجاد چنان فشاری خواهد کرد که دیگر قادر به این که اقدام سازنده ای برای زندگی خودمان انجام دهیم نخواهیم بود وفشار زندگی بر روی ما چنان زیاد خواهد شد که دیگر خود حس کردن برایمان مشکل آفرین خواهد شد . زمانی که دیگر بنظر می رسد زندگی در حال از هم پاشیدن است، درست در همان اوقات ما باید خود را بیشتر به اصول برنامه ی جلسات معتادان گمنام نزدیک نماییم ، یعنی تماس خود را با راهنمایمان بیشتر کنیم وروی قدم ها جدی تر کار کنیم ودر جلسات به طور مرتب حضور بیابیم . ما بار دیگر تسلیم میشویم ، چون می دانیم که موفقیت ، در اقراربه شکست می باشد .

پذیرفته شدن از سوی دیگران واحساس محبتی که در گردهم آ یی های معتادان گمنام ، و جود دارد ما را قادر می سازد تا شروع به بهبودی از اعتیاد بنماییم . ما راه جدیدی برای زیستن می آمو زیم . آن خلأ تنهایی که از آندر رنج بودیم با کار کردن روی  قدم های دوازده گانه پر خواهد شد . به تدریج متوجه که اعتیاد ما با تمام ابعاد پیچیده ومخصوصش ، از طریق این برنا مه ساده تحت تاثیر قرار خواهد گرفت . ماراه حلی برای ناامیدی مطلق خود یافته ایم .

برنامه ما از ما هیئت بسیار روحانی برخوردار می باشد .

دوازده قدم معتادان گمنام ما را به ابعادی بسیار عمیق تر از آنچه انتظار داشتیم خواهد برد . کار کردن وزند گی با قدم ها باعث هدایت ما به سوی یک بیداری رو حانی خواهد گشت .

برای آغاز این سفر ، ما ابتدا باید تما یل به تسلیم به این برنامه واصول آن را پیدا کنیم ، چرا که آینده ی ما بر محور تمایل به رویش ونمو روحانی قرار دارد . ما راه جدیدی برای زندگی آغاز می کنیم ،راهی که شعف وشادی بسیار به ما ارائه خواهد نمود . با این همه ، بازاریابی ، ما را از درد ورنج معاف نمی کند . زندگی کردن بر طبق قوانین زندگی ،مجموعه ای از لحظات شادی وغم است .در زندگی اتفاقات زیبا ودردناک در سبدی واحد ارائه میگردد . ما تجربیات مختلف عاطفی واحساسی را در اتفاقات زندگی لمس خواهیم کرد . با نگرشی صادقانه به زندگی خود دردوران اعتیاد وآن چه که در نتیجه اعتیادمان بر سر ما آمده ، متوجه عاجز بودن وآشفتگی زندگی مان می شویم . با نگاهی به دست آویزها پل هایی که هنوز برای بازگشت بجا گذاشتیم اعتیادمان را پذیرا شده تسلیم می شویم وسپس امیدی راکه بهبودی در پیش راه ما گذارده است تجربه می نماییم . متوجه می شویم که دیگر نمی توانیم به همان گونه ی قبلی به زندگی ادامه دهیم . اکنون آماده برای تحول هستیم وتمایل داریم تا راه دیگری را انتخاب کنیم .

با این تمایل ما با قدم دوم پیش می رویم . 

 

                                      قدم دوم

 

" ما به این باور رسیدیم که نیرویی برتر از خودمان می تواند سلامت عقل را به ما باز گرداند ."

  

تسلیم شدن در قدم اول ، ما را متوجه این مسئله می کند که ما نیز می توانیم بهبودی حاصل کنیم . این تسلیم ، امیدواری را برای ما ممکن می سازد . با اقرار به عاجز بودن خودمان ، ما دریچه ذهن خود را به روی افکاری که کاملاً جدید هستند ، باز می کنیم : مثلاً امکان این که چیزی برتر از خودمان ممکن است آنقدر توانایی داشته باشد که اصولاً بتواند اشتغال ذهنی ما رادر مورد مصرف مواد مخدر از ببرد . قبل از آمدن به جلسات معتادان گمنام  بسیاری از ما به هیچ نیرویی ، به غیر از اراده خودمان اعتقادی نداشتیم ، والبته آن هم که دردمان را چاره ای نکرده بود .جلسات معتادان گمنام   ما را به نوعی درک جدید آشنا می کند  . ما از این درک جدیدمان کم کم برداشت جدیدی پیدا می کنیم وبه مرور متوجه می شویم که اصولاً این که نیروی برتر از خودمان می تواند سلامت عقل را به ما باز گرداند چه مفهومی دارد ؟ هر چه ما بیشتر به سخنان بقیه معتادان در حال بهبودی گوش فرا می دهیم ، امیدمان برای بهبودی خودمان بیشتر می شود . ما به خوبی آنها را درک می کنیم وزمانی که متوجه تغییرات عظیمی که درزندگی آنها به وقوع پیوسته است ، می شویم . باز هم امیدمان بیشتر می شود . ما در جلسات ، به دقت گوش فرا می دهیم وتما یل پیدا می کنیم که شنیده هایمان رادر زندگی شخصی خودمان به کار گیریم . از همان زمان که امید در ما بیدار می شود ، شروع به باور می کنیم که ما نیز بهبود خواهیم یافت .

کتابچه ی سفید ما می گوید ، مسئله ای که بیش از هر چیز باعث شکست ما در بهبودی مان خواهد شد ، بی تفاوتی وبی حوصلگی نسبت به اصول روحانی است .

سه اصل مهم روحانی که رعایت آنها برای ما واجب است عبارتند از صداقت ، روشن بینی وتمایل . البته این بدان معنی نیست که ما باید  بلا استثناء در تمام امور زندگی مان صادق ، روشن بین ومتمایل باشیم . بلکه باید تا آنجا که می توانیم حداکثر توان خود را رعایت این اصول به کار گیریم .

در اوایل آشنایی باقدم دوم ، یکی از راه های تمرین اصولی روحانی صداقت برای ما آ ن است که در جلسات بی رو دربایستی به بقیه بگوئیم که اصولاً ما به بعضی از صفاتی که دیگران راجع به این نیروی برتر از خودمان می گویند اعتقادی نداریم . پیدایش روشن بینی در ما معمو لاً نیاز به سعی بیشتری دارد . ما این اصول روحانی با گوش فرا دردن به سخنان بقیه معتادان بهبود یافته واین که آن ها  چگونه و تحت چه شرایطی به این نیروی برتر اعتقاد پیدا کردند تمرین می نمائیم .

اغلب ما از نحوه ی قد یمی زندگی وافکارمان آنقدر خسته شده بودیم که اصل روحانی به تمایل به فراگیری های جدید را به آسانی پذیرا شدیم .

بسیاری از ما به وضوح درک کرده بودیم که نیروی خودمان برای بازگشت به سلامتی کافی نبود ، ولی در ضمن منکر آن هم که امکان دارد چیزی دیگر ، خارج از وجود ما بتواند این غیر ممکن را برای مان ممکن سازد ، البته اگر ما به او رخصت تمایل دهیم .

بسیاری از ما فکر می کردیم که نداشتن عقل در مورد ما گزافه گویی بود ، اما بااین همه ، اگر کوچکترین نگاه واقع بینانه ای به زندگی اعتیادی خود بیندازیم به خوبی متوجه خواهیم شد که ما همه چیز بوده ایم مگر یک فرد عاقل . اولاً برداشت معتاد گونه ی ما اصولاً ربطی به حقیقت زندگی نداشت . جهان اطراف ما تماماً مملواز خشونت وتجاوز بود . بعضی از ما خود را کاملاً منزوی کردیم وتماسمان با دیگران تقریباً به هیچ رسیده بود . برخی دیگر از ما ، با آنکه ظاهراً حرکات زندگان را تقلید میکردیم اما در باطن چنان تخدیر شده بودیم که حتی یک فاجعه نیز در ما ایجاد احساسات نمی نمود و خلاصه تمام اینها باعث احساس شدید انزوا وتنهایی در ما شده بود . اما عجیب آنکه با وجود تمام شواهد منفی ، ما هنوز احساس می کردیم که کنترل زندگی مان در خودمان است . حقایق تلخ تمام اطراف ما را گرفته بودند ، اما یا خودمان را به نفهمی می زدیم یا آن که آنقدر خراب بودیم که چیزی حالی مان نمی شد .

ما هنوز روش قدیمی خودمان را ادامه می دادیم ، ولی انتظار داشتیم که نتیجه کارمان فرق کند و بدتر از همه آن که در حالی که تمام این اغتشاشات جریان داشت ، مواد مخدر هم مصرف می کردیم واصلاً حالیمان نبود که هر بار چه بلاهایی بر سرمان نازل می شد .

انواع مسائلی که برای ما ایجاد شده بود ، به وضوح نشان می داد که دیگر کنترل مصرف از دست ما خارج شده است اما باز هم مصرانه به توجیه ادامه می دادیم .

برای اغلب ما وضعیت به جایی رسید که دیگر از قیافه خودمان هم بدمان می آمد . وقتی نگاهی واقع بینانه به زند گی خود می اندازیم ، شکی باقی نمی ماند که ما شدیداً محتاج به تجدید سلامت عقلانی می باشیم .

این تفسیر ما از لغت تجدید سلامت عقلانی چه می باشد ، چندان مهم نیست ، چرا که اغلب مادراین مورد توافق داریم که تا زمانی که اعتیاد ومشکلات این جنبی آن ما را در گیر میکند ، مسلماً نمی توانیم ادعا کنیم که رفتارمان عاقلانه می باشد . تجدید سلامت عقلانی درطی تمام مراحل زندگی ما تداوم خواهد داشت . از جنبه انفرادی ، باز یابی سلامت عقل ، پدیده ای است که برای هر یک از ما در زمان خاصی از بهبودی مان آشکار می شود . اولین نشانه سلا مت عقلانی برای ما آن است که دیگر مجبور به استفاده از مواد نیستیم ، دیگر آن که ، به جای منزوی کردن خود ، به جلسات معتادان گمنام می رویم .

به جای آن که با احساسات دردناک خود خلوت کنیم به راهنمای خود تلفن می کنیم . از راهنمای خود درباره چگونگی کارکرد قدم ها سئوال می کنیم که این خود نشانه ای قوی بر سلامت عقل است . ما شروع به این باور می کنیم که نیرویی پر توان ، سلامت عقل را به ما باز گرداند . بالاخره به نقطه ای می رسیم که احساس می کنیم برای ما امیدی است .

این که می گوئیم ما به این باور رسیدیم معرف آ ن است که سلسله مراحلی در کار است . برای برخی از ما ، طی این مراحل به سادگی صورت می گیرد واحتمالاً نتایج محسوس وفوری به همراه دارد . اغلب ما وقتی به جلسات معتادان گمنام  رسیدیم ،چنان در هم شکسته بودیم که تمایل داشتیم هر کاری برای نجات بکنیم و احتمالاً کمک از نیرویی برتر از خودمان بهترین پیامی بود که تا آن لحظه شنیده بودیم .

با این همه ، سلسله مراحل رسیدن به این باور می تواند خیلی مشکل ودردناک باشد . بسیاری از ما کشف کرده ایم که اگر حداقل خودمان را به این راه بزنیم که به باور رسیده ایم می تواند به ما کمک کند . این بدان معنی نیست که ما نباید صداقت داشته باشیم ، بلکه بدین معنی است که اگر دچار شک شده ایم برنامه را به گونه ای تعقیب کنیم که فرضاً باورمان بشود که سلامت عقل خو را باز خواهیم یافت.

اعتقاد یافتن به نیرویی برتر از خودمان چیزی نیست که برای همه  ما به آسانی حاصل گردد ، با این همه تجربه به ما نشان داد ه است که روشن بینی برای برداشتن این قدم ، اصلی ضروری وحیاتی است . اگر به اطراف خود نگاه کنیم دلایل بسیاری برای باور واعتقاد پیدا می کنیم . خیلی ساده ، اعتقاد ما اصولاً می تواند این باشد که ما می توانیم از زندگی به عنوان یک مصرف کننده موادمخدر نجات پیدا کنیم.رهایی از اشتغال فکری مصرف مواد ، ممکن است خودش اولین تجربه ما در مورد وجود نیرویی برتر از خودمان باشد . این احتمال وجود دارد که پس از سالها ، این اولین بار باشد فکر مصرف مواد ، دیگر چون گذشته ، تمام دقایق بیداری ما را اشغال نکرده است . این که ما برای امروز مجبور مصرف نیستیم خودش نوعی راه یابی به باوری بزرگ است .

ایمان پیدا کردن ما از یک سلسله مراحل باروی آغاز می گردد که یافتن امید یکی از ارکان مهم آن می باشد . برای بعضی از ما امیدوار شدن از جرقه ای بسیار ناچیز بنیان می یابد ، حتی با این نوع تفکر که اگر من روی این برنامه کار کنم شاید زندکی ام بهتر از این که هست بشود . به تدریج که زندگی مان شروع به بهتر شدن می کند ایمانمان نیز فزونی می یابد .

برای بسیاری از ما ، ایمان مساوی با باور داشتن چیزی است که هنوز دقیقاً برای مان محسوس نیست . چه کسی می تواند با منطق توضیح بدهد که یک باره چطور شد که آن اشتهای شدید به مصرف مواد در ما ازبین رفت ؟ به علاوه مگر عیناً همین معجزه برای بسیاری دیگر از ما به وقوع نپیوسته است ؟

ما امیدوار می شویم که زندگی کردن به گونه ای دیگر برای ما میسر است و همین بارقه امید با خود ، ایمان به امکان بهبود یافتن را به همراه می آورد . در طی همین مراحل به این باور می رسیم که نیرویی بر تر از خودمان وجود داردکه می تواند به ما کمک کند .

سابقه ی زندگی ، خانواده وتجربه ی هر یک از ما با دیگری تفاوتهایی دارد، بنابراین طبیعی است که هر یک از ما برداشت خاصی ازمفهوم روحانیت داشته باشد و آن را با خود به  جلسات معتادان گمنامبیاورد . اینجا ما اعتقادات خود را به یکدیگر تحمیل نمی کنیم و این که هر کس چه باورهایی دارد مربوط به خودش است . برنامه ما روحانی است ومذ هب نمی باشد . در زندگی خصوصی ، هر یک از ما سعی میکنیم رابطه ی خود را با آن نیروی برترمستحکم ترکنیم و چندان فرقی نمی کند که برداشت ما ازاین نیرو چگونه باشد . او به همه ما کمک خواهد کرد .

برای اغلب ما درابتدا نیروی برتر درکمک خواستن از گروه و یا محبتی که سایر اعضاء معتادان گمنام درحق ما روا می داشتند ، خلاصه می شد . یک گروه جلسات معتادان گمنام  روشن ترین و بهترین مثال از نیروی برتر از خودمان است که در راستای بهبودی ما در فعالیت می باشد . معمولاً ما در عمق بدبختی وناامیدی وارد اتاقی می شویم ، پر ازمعتادانی که تجربه ، توانایی وامیدشان را با ما به مشارکت می گذراند . وقتی به حرف های آنان گوش می کنیم از ته قلب می فهمیم که فرد فردشان همان نا امیدی ، پشیمانی و دردهایی راکه ما کشیده ایم ، تجربه وحس کرده اند .وقتی می بینیم که معتادان دیگر زندگی جدیدی پیدا کرده اندو مواد هم مصرف نمی کنند احتمالاً به این باور می رسیم که بهبودی برای ما نیز امکان پذیر است . این که با چشم خود می بینیم معتادان دیگرمی توانند پاک بمانند برای ما متقاعدکننده ترین دلیل بر وجود نیرویی برتر از خودمان می باشد . در ضمن ما متوجه می شویم که آن ها چقدر پذیرا و متحمل یکدیگر می باشند. باچشمان خود می بینیم آنها زمان های پاکی طویلی را جشن می گیرند که اصو لاً به فکر ما نمی رسد یک معتاد بتواند برای چنین مدتی پاک بماند . احتمالاً یکی از اعضاء با محبتی برادرانه ، ما در آغوش می فشارد و به ما می گوید ، باز هم برگرد و به ما شماره تلفن خودش را می دهد .

ما نیروی گروه را لمس می کنیم وشروع به التیام یافتن می نمائیم .

بسیاری از ما از اصول روحانی به عنوان نیرویی برتر از خودشان استفاده می کنند . ما به این باور می رسیم که با به کار گرفتن این اصول در زندگی ، سلامت عقل ما بازخواهد گشت .

این باور برای ما مفهوم دارد، چون بسیاری از ما سعی کرده بودیم که با فکر کردن زندگی مان را بهتر کنیم . قصد و نیت ما خیر بود ولی تقریباً هیچ گاه وا قعیت زندگی روز مره با آنچه نیت کرده بودیم یکی از آب در نمی آمد . اما از طرف دیگر اگر ما این را درست برعکس شروع کنیم ، یعنی اول با رعایت اصول روحانی زندگی مان را بهتر کنیم معمولاً باعث خواهد شد که فکرمان نیز سالم بشود.

اصولاً چندان ضروری نیست که ما تعریف مشخصی از نیروی برتر از خودامان داشته باشیم . آن گروه از ما که سال های زیادی را باز یابی کرده اند بخو بی می دانند که برداشت ما از یک نیروی برتر از خودمان با گذشت زمان دستخوش تغییر می گردد باور بیشتر وایمان قویتر می شود . به تدریج ما معتقد به وجود نیرویی می شویم که خیلی از آنچه در ابتدا به فکرمان می رسید ، می تواند به ما کمک کند صحبت با راهنما و بقیه معتادان بهبود یافته به درک بهتر از ما از این نیروی برتر کمک خواهد نمود . ما می توا نیم از آن ها بپر سیم که اصولاً برداشت شان از نیروی برتر چیست وچگونه به این برداشت رسیده اند . گوش دادن به عقاید آنان احتمال دارد باعث باز شدن دریچه ی افکارمان وایجاد نوعی روشن بینی برای مورد توجه قرار دادن مفاهیمی بشود که قبل از آن اصلاً برایمان مطرح نبودند .

با این که پرسش از دیگران راجع به برداشت آنان از روحانیت به ما کمک می کند ، اما باید به خاطر بسپاریم درک نیرویی برتراز خودمان برای هریک از ما مسئله ای کاملاً شخصی می باشد . در این وادی نقش دیگران، فقط در کمک خلاصه می شود . ما می توانیم برای مدتی کوتاه عقیده شخص دیگری را به عنوان نمونه انتخاب کنیم یا فقط باور کنیم که او باور می کند اما در نهایت باید برای خودمان به این باور برسیم .

احساس ودرک شخصی از روحانیت برای یک معتاد در حال باز یابی ، مسئله ای آن چنان بنیادی است که به هیچ وجه نمی تواند از آن غافل بشود وسرسری بگذرد .

برای ما قسمتی مراحل به باور رسیدن از قبول شواهد ناشی می شود ، چرا که اعتیاد باعث شده بود که ما حقایق رابا آن که حتی با چشم می دیدیم انکار کنیم ، اما اکنون در باز یابی ما قادریم آنچه را که می بینیم ، باور کنیم در ابتدا ما دریچه افکارمان را باز می کنیم وبا روشن بینی سعی می کنیم چیز تازه ای را آزمایش کنیم و به نوعی به خودمان می قبولانیم که احتمال دارد این چیز تازه به ما کمک کند . پس از آن که چند قدم ناچیز در طریق باور واعتماد بر می داریم به نوعی نه چندان آشکار حس می کنیم مثل اینکه داریم نتایجی می گیریم وهمین باعث می شود تا ما تمایل پیدا کنیم قدم های بزرگتری برداریم . مقارن با همین دوران است که ما متوجه می شویم دیگر یک سری مفاهیم در ذهن ما  جا افتاده اند ولازم نیست ازآن پس فقط وانمود کنیم به باور رسیده ایم ، چرا که اکنون باور ما گاه وبی گاه از طریق بعضی تجربه های شخصی تقویت وتأیید می گردد. جالب آن که توضیح چندان منطقی هم برای این تجربه های شخصی نداریم . ما گاه به گاه با اتفاقات نیک انجام وعجیبی درزندگی شخصی خودروبرومی شویم که هیچ توضیح منطقی برای آنان پیدا نمی شود.لازم نیست ما این اتفاقات رامورد تجزیه وتحلیل قرار بدهیم و دلیلی برایشان پیدا کنیم . ما به آسانی بپذیریم که آنها پیش می آیند و شکرگزار می شویم . هرچه زمان پاکی ما بیشتر می شود بهتر متوجه این حقیقت می شویم که اعتیاد ما که در ظاهر ، مصرف موادمخدر بود ریشه هایی بسیار عمیق تر و گسترده تر دارد. به نظر می رسد محور اصلی اغلب اشکالات زندگی ما نوعی احساس کمبود و عطش برای یافتن چیزی است که شاید بتواند باعث بشود ما احساس کامل بودن بکنیم . سعی در روگردانی از آن فلسفه ها و توجیهات کهنه همیشگی و شروع به کمک خواستن از بقیه ، باعث بوجود آمدن کشمکش توان فرسایی در دوران ما می شود که با ارتباط مستقیم با جنبه خودمحوری بیماری ما دارد . با گذشتن زمان و بکارگیری اصول برنامه ، ما به تدریج روشن بینی پیدا می کنیم . وقتی به این درک می رسیم که ما بی جهت خیال می کنیم جواب همه چیز را می دانیم . اصل روحانی تواضع در افکار بسته ما نفوذ می کند . ما هنوز برداشت دقیقی از متواضع بودن نداریم اما روشن بینی به نوعی به ما اطمینان می دهیم که ما نه تنها با یک ارزش بالای معنوی آشنا شدیم بلکه این ارزش جدید به تدریج در تصمیمات و اعمال ما شروع به تأثیرگذاری نموده است . تواضع و روشن بینی دریچه بسته افکارمان را گشوده و ما را آموزش پذیر می نماید . ما اجازه می دهیم دیگران آنچه را که بر ایشان مفید واقع شده با ما درمیان بگذارند . ما دیگر ازاینکه درباره ما چگونه قضاوت خواهند کرد ترسی نداریم ، ما تواضع پیدا کرده ایم .

معتادان دیگر به ما قویاً پیشنهاد می کنند در جلسات مشارکتی حضور یابیم ، از بقیه کمک بخواهیم و روی قدمهایمان کار بکنیم . تجربه به ما نشان داده است که در معتادان گمنام باور کردن یک نیروی برتر باعث بهبودی افراد می گردد .

نحوه زندگی مردم معمولاً ارتباط مستقیمی با باورهایشان دارد و این باور جدیدی که ما پیدا کرده ایم از ما می خواهد که به روال برنامه جلسات معتادان گمنام زندگی کنیم . ما به این باور رسیده ایم که برنامه معتادان گمنام پاسخگوی مشکل ماست و این نتیجه هیچ ارتباطی به اینکه ما چه چیزی را به عنوان نیروی برتر خود انتخاب کرده ایم ، ندارد . ما از طریق دنبال گیری بازیابی شخصی و کارکرد بهینه روی قدمهای دوازده گانه ، باورهای خودمان در زندگیمان به مرحله اجراء می گذاریم و ذهنیات را به عمل تبدیل می کنیم .

حتی پس از سالها پاکی و کار کردن روی خودمان بعضی از اوقات مدتی زندگی برای ما بی معنی می شود . احساس نوعی غریبگی و دوری نسبت به اطرافیان و به طور کلی مردم در ما ایجاد می گردد و درد عاطفی ما به حدی می رسد که دیگر مجبور می شویم به ندای درونی خود توجه کنیم . احتمالاً درچنین اوضاعی ما خودمان متوجه می شویم که به تدریج داریم از سلامت عقل که مطلوب ما بود دور می شویم و به راه دیگری می رویم . همزمان با این احساسات سؤالاتی به ذهنمان خطور می کند . مثلاً : آیا واقعاً لازم است که من این طور با کوشش بهبودی و این برنامه را دنبال کنم ؟ از طرف دیگر ، یک سری افکار افراطی که به خوبی می دانیم برای سلامتمان مضر هستند دائمان به ذهنمان می رسند و هرچه سعی می کنیم ول کن نیستند . ناگهان احساس اجبار می کنیم که آن راه آسان را انتخاب کنیم . همان راه خیلی آشنای اعتیادی . در این چنین دوران بحرانی ما باید هر چه زودتر عهد و پیمان خود را با بازیابی مان تجدید کنیم . ما باید به این درک برسیم که این نیز یکی از مراحل اساسی تحول ما می باشد که فعلاً قادر به فهم چگونگی و دلیل به وقوع پیوستن آن و نتایجی که به بار خواهد آورد نیستیم ، با آنکه درد زیادی دارد ، ما باید آماده برای تغییر بشویم . اگر ما این را درک کنیم که این درد ، بالندگی و رویش به ارمغان خواهد آورد . گذراندن چنین دورانی برایمان خیلی آسان تر خواهد شد . در چنین مواقعی اتکاء به اصول قدم دوم باعث احساس امید می شود و به یاد ما می آورد که ما در انجام این مشکل تنها نیستیم . اگر حالمان درست نشود ما صبر پیشه می کنیم و از راهنمایمان می پرسیم که آیا پیشنهادی برای ما دارد ؟ ما باور داریم که با کمک بقیه معتادانی که در حال بازیابی هستند و نیرویی برتر از خودمان سلامت عقل ما برای تمام امور زندگی ، به ما بازگردانده خواهد شد . ما از آنچه که از دیگران در جلسه شنیده ایم نیرو می گیریم و به پیشنهاداتی که به ما شده عمل می کنیم . ما زندگی را همانطور که هست پذیرا می شویم . حتی اگر مسائلی در آن بوجود آمده باشد که مطابق میل ما نباشد و از همه مهمتر آنکه ، ما حکمت الهی را دارا نیستیم . یکی از شواهد داشتن سلامت عقل برای ما آن است که ما دیگر آنچه را که به مغزمان خطور می کند بدون تفکر به انجام نمی رسانیم . ما دیگر تصمیماتی را برای اجراء انتخاب می کنیم که به ما ضرر نرسانند ، فرقی نمی کند که ما چند سال پاکی داشته باشیم ، اصولی که در ابتدای ورود به برنامه برای ما کار کردند باز هم کار خواهند کرد . یکبار دیگر ما خودمان را مقید به اجرای اصول برنامه می کنیم یعنی : به جلسات می رویم ، درخواست کمک می کنیم و روی قدمهایمان کار می کنیم . احتمال دارد که احساس درماندگی کنیم ، یا این همه ناامید نمی شویم چون می دانیم نیروی برتر از خودمان همیشه در دسترس ما می باشد .

ما متوجه می شویم که همزمان با انجام قدم دوم ، تغییراتی بنیادی در طرز تفکرمان ایجاد شده است . از دیدگاه ما ، تمام دنیا فرق می کند . در همان مواردی که پیش از این کوچکترین امیدواری نداشتیم ، اکنون با دلائل منطقی منتظر تغییرات اساسی و مثبت هستیم . با روشن بین شدن ، ما دریچه ذهن خود را برای یادگیری های تازه باز می کنیم . ما از مشکل فاصله می گیریم و هرروزه به راه حل روحانی نزدیکتر می شویم .

روشن بین شدن و تمایل پیدا کردن به باور نیرویی برتر از خودمان دلائل واضحی هستند براینکه ما به راه حل دست یافته ایم . ما اکنون باید قدم سوم را به منظور بهتر کردن رابطه خود با خداوند بدانگونه که او را درک می کنیم آغاز نمائیم .   

 

                                      قدم سوم

 

 

" ما تصمیم گرفتیم که اداره و زندگی خود را به خداوند ، بدانگونه که او را درک می کردیم ، بسپاریم "

 

ما ، در قدم اول تسلیم شدیم . این تجربه علاوه بر امیدی که در نتیجه نیرویی برتر در ما ایجاد کرده بود ما را آماده و متمایل می سازد که در کنارمعتادان گمنام ، در راه آزادی خود پیشروی کنیم . در قدم سوم ما باوری را که به نیرویی برتر از خود پیدا کرده بودیم ، از مرحله اعتقادی به مرحله عمل می گذاریم و تصمیم می گیریم اراده و زندگی خود را به خدای خودمان بسپاریم .

مسئله بسیار اساسی در کاربرد قدم سوم آن است ، که این ما هستیم که در ابتدا باید چنین تمایلی در خود داشته باشیم تا اجازه دهیم خداوند وارد امور زندگیمان بشود چرا که ، اگر ما این تمایل را نداشته باشیم او خود را به ما تحمیل نخواهد کرد . رسیدن به این تمایل معمولاً پدیده ای ناگهانی نیست و به تدریج صورت می پذیرد . تمایل ما در ابتدای بهبودی محدود می باشد و با شرط و شروطی که خودمان قائل می شویم همراه است ، با این همه برای پیشرفت واجب می باشد . بسیاری از ما ممکن است اینطور فکر کنیم ، تمایلی پیدا کرده ایم بی قید و شرط است . اما به تدریج که رشد می کنیم ، متوجه می شویم واقعیت آن است که هر چه اعتماد ما به نیرویی برتر از خودمان زیادتر می شد ، از قیدوشرط هایی که برای تمایل به تن در دادن به مشیت خداوند قائل شده بودیم . کاسته می گردید .

لازمه تصمیمی که در انجام قدم سوم می گیریم آن است که از ارده شخصی مان دوری بجوئیم . اراده شخصی ما معمولاً از اجزایی مانندعدم تمایل ، بسته بودن دریچه افکار کوته بینی ، خود محوری وبطو ر کلی نفی ارزش ها تشکیل یافته است . خود محوری افراطی معمولا دیوانگی هایی هم به همراه می آورد که طی مدت کوتاهی ، زندگی ما را آشفته می کند . به کار گیری اراده ی شخصی و انجام آن چه دلمان می چواست ما را به نوعی پی در پی دچار زنجیره ای ناگسستنی از ترس ورنج نموده است . ما دائماً سعی داشتیم همه کس وهمه چیز را کنترل کنیم وچون اغلب کوشش های ما در این راه بی ثمر بود ، ناتوان و در مانده شده بودیم . ما نمی توانستیم  بگذاریم که امور ، همان گونه که باید به وقوع بپیوندد . دائماً چهار چشمی دنبال راه هایی می گشتیم تا مسیر وقایع را بدان گونه که دلخواه ما بود ، تغییر دهیم .

احتمالاً وقتی برای باراول به عواقب تصمیمی که دراین قدم ازآن ذکرشده می اندیشیم با سؤالاتی که اغلب درراستای عدم اطمینان وترس ازآینده ای نامشخص می باشد روبرو می شویم . مثلاً ممکن است فکر کنیم اصولاً در رابطه با بهبودی ما از اعتیاد ، چه لزومی دارد که تصمیم بگیریم که اراده و زندگی خود را به خداوند خود محول کنیم و ثانیاً بعد از آن که خود را به دست خداوند می سپاریم چه برسرمان خواهد آمد ؟ احتمالاً نگران خواهیم بود که پس از انجام این قدم ، دیگر برای ما در زندگی لذتی باقی نخواهد ماند .

انجام قدم سوم برای ما زمانی میسر می شود که به این اطمینان برسیم که هنگام با تشویش و ترسی که از برداشت این قدم داریم ، رویش و بالندگی شخصیتی را تجربه خواهیم نمود . این درست است که ما نمی دانیم در نتیجه کارکرد روی این قدم ، زندگیمان چگونه متحول خواهد شد ، اما حداقل می توانیم این اطمینان را به خودمان بدهیم که نیروی برترمان با ما هرچه کند از آنچه خودمان برسرمان آوریم بهتر خواهد بود . قدم سوم عهدی است که ما برای بهتر شدن اوضاع عاطفی ، جسمانی و روحانی با خود می بندیم .

آنچه در قدم دوم از باور کردن یک نیروی برتر از خودمان آغاز شد اکنون به صورت رابطه ای پرمعنی با خداوند بدانگونه که او را درک می کنیم در قدم سوم تکمیل می شود . تصمیمی که ما با کارکردن روی این قدم می گیریم و رابطه ای که در نتیجه آن برقرار می شود ، تمام وجود ما را دگرگون خواهد کرد گرفتن این تصمیم به مراتب از به اجراء گذاشتن آن در زندگی آسان تر است ، چرا که ما به آسانی می توانیم خود را دوباره درگیر همانگونه رفتارهای قدیمی بکنیم . از ابتدا باید بپذیریم که ایجاد تغییر اساسی در زندگی ، نه تنها محتاج به زمان می باشد ، بلکه به شهامت هم نیاز دارد . از آنجا که ما می دانیم انسانهای کاملی نیستیم و احتمال بیراهه رفتن ما وجود دارد ، روزانه و به طور منظم تصمیم خود را تکرار و تأیید می کنیم و حداکثر سعی خود را به کار می بندیم تا به بهترین نحو ممکن ، زندگی خود را با این تصمیم که گرفته ایم ، مطابق کنیم . تسلیم کامل اراده و زندگی به خداوند ایده آلی است که ما را در راه رسیدن به آن نسبت به توان خود کوشش می کنیم . اگرچه ما ، انسانهای کاملی نخواهیم شد اما با انجام این قدم عمیقاً تغییر خواهیم کرد . ما نهایت کوشش خود را به کار می بندیم تا زندگی جدیدمان با گذشته متفاوت باشد . پس از مدت کوتاهی که این تصمیم را در زندگیمان از مرحله ذهنیت به مرحله اجراء و عمل می گذاریم ناگهان متوجه می شویم ، در نحوه برداشت ما از جهان اطرافمان تغییری بسیار عمیق ایجاد شده است .

ما در کارکردن روی قدم سوم می آموزیم که از کشمکش دست برداریم ، حرص و جوش نخوریم و به خدای خود اطمینان کنیم . اگر ما وقت کافی برای فکر کردن منظور کنیم و قبل از اقدام ، جویای رهنمود شویم ، دیگر نیازی نخواهد بود تا زندگی را بر مبنای خودمحوری و اراده شخصی بگذاریم . محول کردن اراده و زندگی خود به نیروی برتر ، راه حل اغلب مشکلاتی است که در طی سالیان دراز در نتیجه تحمیل کردن مداوم اراده مان به دیگران رنجش و سلطه جوئی برای ما ایجاد کرده بود . اصول روحانی که ما در این برنامه فرا گرفته و به کار می بندیم و نه تنها به ما در انجام قدم سوم کمک می کند ، بلکه در تمام دوران بازیابی ، مانند یک راهنما باعث پیشرفت ما در راستای یک زندگی صحیح خواهند شد . قدمهای اول ، دوم وسوم یک زیر بنای قوی روحانی می باشند که باعث استواری بنیان گذاری قدم های بعدی خواهند شد .

با ایمان وتمایلی که لازمه ی انجام قدم سوم می باشد ما تسلیم نخستین خود در قدم اول را به طور روزمره تجدید واحیاء می نمائیم . به عبارتی دیگر بازگو می کنیم : ما در قدم اول به عاجز بودن واینکه نمی توانستیم زندگی خود رااداره کنیم ، اقرار نمودیم . سپس در قدم دوم به باور رسیدیم ، واکنون در قدم سوم ما احتیاج داریم خود را در مقابل اراده خداوند بدان گونه که او را درک می کنیم تسلیم نمائیم . برای انجام قدم سوم از طریق به یاد آوردن زندگی آ شفته پیشین و باور اینکه در راه حصول زندگی  جدیدی هستیم که بالاخره هر چه باشد از آن اوضاع قبلی مان بهتر است تمایل لازم در ما به وجود می آید . این ما دقیقاً نمی دانیم تفاوت های این زندگی جدید با زندگی پیشین چه خواهد بود به هیچ وجه مهم نیست چون مشوق ما در گرفتن این تصمیم ، آن ایمان حاصل از برداشت قدم های اول ودوم می باشد ما باور می کنیم که این تصمیم یکی از بهترین تصمیمات تمام دوران زندگی ما خواهد بود .

عملکرد

سپردن اراده زندگی مان به خداوند بدان گونه که او را درک می کنیم تصمیمی بی نهایت مهم می باشد ، احتمالاً برای اغلب ما این پرسش پیش می آید که واقعاً ما چگونه می توانیم این تصمیم رااز یک مرحله ی ذهنی به عمل تبدیل کنیم و آن را در زندگی روزمره خود به اجرا درآوریم ؟

از آنجا که اعتقادات هر یک از ما درباره ی نیرویی برتراز خودمان ، با اعتقادات عضوی دیگر از برنامه ، تفاوت دارد بنابراین راه واحد ومعینی برای چگونگی به عمل گذاردن این تصمیم قدم سوم نمی توان ارائه داد. با این همه اغلب ما متوجه شده ایم چند راه وجود دارد که بسیاری از ما در یافتن یک درک شخصی از قدم سوم کمک نموده اند.

یکی از این راه ها آن است که کوشش در قوی تر وبهتر کردن رابطه شخصی با خداوند خود بنمائیم . دیگر آنکه از سعی در کنترل کردن مردم وچیزهای اطراف مان دست برداریم . ما معمولاً عادت داریم تمام مشکلات را انبار کرده و روی دوش خودمان حمل کنیم آن بار گران را از خود برداشته در برابر بارگاه خداوندمان می گذاریم وسعی می کنیم دیگر برای این مشکلات که مال او هستند  حرص وجوش نخوریم . یک راه دیگر برای به عمل گذاردن تصمیمی که در قدم سوم گرفته ایم آن است که به باز یابی مان با کارکردن روی بقیه ی قدم ها ادامه بدهیم . داشتن راهنما در به کار گرفتن اصول روحانی باز یابی بسیار مؤثر می باشد . چون که او می تواند به ما نشان دهد که چگونه دیدگاه وبرداشت کلی خود را در زندگی از مسائلی که فقط در رابطه با منفعت شخصی مان می باشد عوض کرده وروحانیت رامحور قرار دهیم .

هر گاه احساس کردیم که آماده ی گرفتن این تصمیم شده ایم با راهنمای مان صحبت می کنیم ، به جلسات مخصوص کار کردن روی قدم ها می رویم و با بقیه اعضا ء مشارکت می کنیم و تا جایی که بتوانیم که از اینم منابع ، کسب دانش ، بینش و تجربه می کنیم اما می دانیم که تصمیم راباید خودمان بگیریم . ما باید به طور آگاهانه درک کنیم که این کار رابه خاطر خودمان وزندگی خودمان باید انجام دهیم و به علاوه اینکه این تصمیم به نوعی است که برای اتخاذ آن تنهابه عقل ومنطق نمی توان اتکا ء نمود . در حقیقت ، این انتخابی است که از قلب مان ، آرزوها واحساسات مان ، منشا ء گرفته و در آن از منطق چندان استفاد ه نشده است .با این که می دانیم راه بین قلب ومغز طریقی مشکل است اما کار کردن رسمی قدم سوم با یک راهنما باعث خواهد شد که ما احساس کنیم که این تصمیم قسمتی از وجودمان شده ودر درون ماست .

سعی در یافتن خداوند خودمان ،خدایی که او را به طور خصوصی و شخصی درک کنیم یکی از مهم ترین آرنمان های بهبودی ماست . ما به طور کامل آزادیم و حق داریم که هر نوع برداشت و درکی از نیروی برترمان پیداکنیم که برای ما کاری را که از عهده خودمان برنمی آید ، به انجام برساند . از آنجا که ما در مقابل اعتیادمان عاجزیم ما احتیاج به نیروی برتر از خودمان داریم که به ما کمک کند .

همان گونه که ما در انتخاب خداوند خود و برداشتی که از او داریم کاملاً آزادیم و هیچ محدودیتی نداریم ، به همین منوال ، ما در انتخاب نوع تماس و چگونگی برقراری رابطه با او به نوعی که برای ما کار می کند اختیار کامل داریم . هر زمانی که ما با نیروی برتر خود تماس برقرارکنیم ، زمان دعای ماست . فرقی نمی کند که با صدای بلند در دعای پایان جلسه شرکت کنیم یا ساکت فقط در افکارمان با او در ارتباط باشیم . اغلب ما هر روز از نیروی برتر مان درخواست می کنیم که ما را راهنمایی کند.

ما متوجه شده ایم که صحبت کردن با یک نیروی برتر از خودمان ، برای ما نتیجه بخش است و هر چه بیشتر به تمرین خود بپردازیم ، رابطه مان با نیروی برترمان محکم تر می شود . وقتی در نقطه ی به خصوصی از زندگی مان دچار مشکل شده ایم یا زمانی که حس می کنیم دیگر نمی توانیم پاک بمانیم ، نیروی برترمان می تواند به ما کمک کند . فقط کافی است که ما از او در خواست کنیم .

ما با دعایمان از یک نیروی برتراز خودمان تقاضا می کنیم که از ما حفاظت کند . هر بار که ما این در خواست را تکرار می کنیم ، هم ایمان ما فزونی می یابد و هم تصمیم ما مبنی بر تکیه کردن به نیروی برترمان قوی تر می شود . قدم سوم ما را ازکار کردن و کوشش به هیچ وجه معا ف نمی سازد،اما از حرص وجوش مداوم در مورد تلاش ها یمان رها می کند .

اگر ما برای زندگی مان چیزی بخواهیم ، مثلاً یک شغل مناسب ،ادامه تحصیل یا موفقیت در بهبودی ،این خود ما هستیم که برای بدست آوردن خواسته ها باید فعالیت کنیم . نیروی برتر مانیازهای روحانی مان رابر آورده خواهد کرد ، لیکن هم زمان خود ما نیز باید سعی لازم رابرای پیشرفت در زندگی مان به عمل بیاوریم ،اما نمی توانیم مسئولیت را از خود ساقط کرده و گوشه ای منتظر بنشینیم تا خدا همه کارها رابرای مان انجام دهد. ما خودمان مسئول بهبودیمان می باشیم .

هدف از زنده بودن ، زندگی کردن است . تفاوتی نمی کند که ما چقدر در واگذار کردن زندگی خود به خداوند صداقت داشته باشیم واقعیت آن است که ما مرتکب اشتباه خواهیم شد ، به بیراهه خواهیم رفت و شک وتردید بر ما مستولی خواهد شد . با این همه ، ما متوجه می شویم که رودررویی با هر یک از این اشکالات به ما فرصت جدیدی می دهد که تصمیم وعهد خود را برای زندگی به روال روحانی تجدید نمائیم .

تسلیم شدن در برابر اراده ی خداوند در نتیجه تسلیم در بر ابر بعضی از اصول روحانی از قبیل ، صداقت ، روشن بینی ، تمایل و ایمان امکان پذیر می گردد . مهم آن است که ما سعی کنیم و با جریان زندگی حرکت کنیم احتمالاً ما از به کار بردن قدم سوم در تمام امور زندگی خود ابا خواهیم داشت ، بخصوص در آن مسائلی که دلمان می خواهد تحت کنترل ما باشد .

تجربه به ما نشان میدهد که ما ول کن بعضی امور در زندگی مان نیستیم . مثلاً فکر می کنیم من خودم از عهده کنترل کردن دخل وخرجم بر می آیم یا آنکه رابطه خصوصی با همسرم ، دوستم که داره خوب پیش میره ، دیگر چه لزومی دارد آن را به نیروی برترم بسپارم ؟

به کار بردن دلخواه و انتخابی قدم سوم فقط برای بعضی از امور زندگی مان باعث اتصالی رابطه و کند شدن پیشرفت روحانی ما خواهد شد . ما متوجه شده ایم که باز یابی ، فقط موقعی ثمر می دهد که تا سر حد توانمان ،اصل روحانی تسلیم را در تمام امور زندگی مان مراعات کنیم . ما باید کوشش کنیم که این قدم را کامل اجرا کنیم

ما شروع به گرفتن نتایج مثبت از این تصمیم گیری خود می نمائیم ومتوجه وقوع تغییراتی در زندگی خود می شویم . ممکن است اوضاع چندان عوض نشود اما نوع برخورد ما ، با همان اوضاع عوض خواهد شد .

از آنجا که ما اجازه داده ایم که اصول روحانی بر زندگی ما حاکم شوند به احتمال زیاد احساس نوعی آرامش خواهیم کرد چون دیگر سنگینی بار کنترل کردن همه کس وهمه چیز از روی دوش ما برداشته خواهد شد . عکس العمل ما در مقابل مردم و پیشامدها عوض خواهد شد . هر چه که تسلیم وپذیرش درما تقویت می یابد به همان نسبت از تقلا و کوشش بیهودمان برای مقاومت در مقابل جریان های عادی زندگی کاسته می گردد. ما متوجه می شویم که هر چه تسلیم ما عمیق تر می شود ،قابلیت ما برای زندگی در امروز و لذت بردن از لحظات آن افزایش می یابد .

محول کردن زندگی و اراده به خداوند بدان گونه که او را درک می کنیم برای اغلب ما سلسله مراتبی دارد و در روز معینی به صورت یک پیش آمد انجام نمی پذیرد ، بلکه ما به طور روزمره این قدم را در زندگی مان انجام می دهیم . مثلاً وقتی که حس می کنیم که به گونه ای خود محورانه می خواهیم در جریانی دخالت کرده و اوضاع را دستکاری کنیم هر چه زودتر تصمیم خود را به خاطر می آوریم و از انگولک ودرگیری اجتناب می کنیم . همچنین اگر احساس کنیم که باز داخل بازی قدیمی خود شده و داریم کسی یا وضعیتی را کنترل می کنیم به خودمان یک ایست می دهیم و از خدای مهربان درخواست می کنیم تا به ما کمک کند تا روی این قدم کار کنیم .

دست برداشتن از کنترل کردن کار آسانی نیست اما با کمک گرفتن میسر می باشد . ما با استفاده از پیشنهادات راهنمایمان وتمرین روزانه یاد می گیریم که چگونه غرور ونفس را ازمسیر نیروی برترمان کنار بکشیم تا او بتواند مشیت خود را در زندگی ما به اجرا در آورد. اگر با مسئله ای روبرو شویم که ما را دچار وحشت کند می دانیم که پناه بردن به قدم سوم ، راهی پیش پای ما خواهد گذاشت.

بهبودی از اعتیاد ما را از مقابله با دردهای زندگی معاف نمی کند . زمانی دچار ماتم عزیز از دست رفته ای می شویم ویا آرزوهای مان در مورد کسی که دوستشان داریم نقش بر آب می شود . ما انسان ها احساس می کنیم ،اندوهگین می شویم و رنج را درک می کنیم و هر چه قدر هم که روحانیت داشته باشیم باز درد خواهیم کشید . اما آنچه که با گذشته تفاوت دارد آن است که حضور یک نیروی برتر و مهربان ما را در حین تحمل این مصائب هشیار و پاک نگاه خواهد داشت .

گاهی وقتی ما در جلسه یا در جمع دوستان هستیم یا با راهنمایمان در حال صحبت هستیم احساس می کنیم که نیروی برتر ما نیز در میان مان وجود دارد و هر چه بیشتر به این نیرو متوسل می شویم اتکاء و اعتمادمان به او بیشتر می شود. ما دیگر مثل گذشته دائم سوال نمی کنیم که چرا بعضی مسائل دردناک در زندگی مان به وجود می آید بلکه اعتماد پیدا می کنیم که با هر مشکل که پشت سر می گذاریم بهبودی مان جاافتاده تر وقوی تر می شود . ما دیگر میدان را خالی نمی کنیم بلکه بعد از مقابله با هر مشکل رویش وبالندگی پیدا می کنیم .

بازیابی مان در نتیجه ی یادگیدی های متعددی برای مان حاصل می گردد. ما در باره ی خودمان شناخت پیدا می کنیم و یاد می گیریم که چگونه خود را با محیط اطراف مان تطبیق دهیم . اگر ما با صداقت خواستار کمک نیرمی برترمان باشیم شروع به احساس آرامش کرده و متوجه می شویم که به تدریج طرز فکرمان نیز نه تنهاlمتحول شده بلکه اصولاً روحیه و چگونگی برداشت مان خیلی مثبت تر شده است . دنیای ما دیگر سراسر مملو از حسرت خوردن ،انکار ، خود مشغولی و رنجش نیست . اکنون احساس مسئو لیت ، صداقت و ایمان جایگزین نگرش منفی سابق ما شده و جهان اطرافما ن را روشن وامیدوار کننده می یابیم . ما شخصیتی جدید ، محترم و ارزشمند پیدا می کنیم ما هنوز هم دچار اشتباهاتی می شویم با این تفاوت که اکنون مسئولیت آن ها را به گردن دیگری نمی اندازیم .

ما می آ مو زیم برای یک زندگی روحانی لازم نیست انسان هایی کامل از جمله قدیسین باشیم . اگر ما قدم سوم را با روشن بینی واز صمیم قلب کار کنیم خودمان به خوبی متوجه می شویم که ثمره  ی آن به مراتب بالاتر از آن است که انتظار داشتیم . باز یابی ما پرارزش ترین هدیه ای است که در زندگی دریافت کرده ایم . پس از مدت نسبتاً کوتاهی که از زندگی به روال جدیدمان می گذرد متوجه می شویم که این تولد جدید بسیار ریشه دار و پر معنی تر از آن چیزی است که فکر می کردیم . ما فقط دنبال راهی بودیم که بتوانیم مصرف مواد مخدر را قطع کنیم . اما اکنون ارزش های والایی نیز وارد زندگی ما شده است . مثلاً ما یاد گرفتیم اعتماد کنیم همین اعتماد کردن پس از مدتی باعث شد که ما صمیمیت   پیدا کنیم وقتی صمیمی شدیم توانستیم ایجاد رابطه کنیم ایجاد رابطه باعث شد دوستان صمیمی پیدا کنیم . فیض هدیه خداوند و رایگان است . وقتی ما در جلسه دوستی را می بینیم که مدتی قبل خیلی خراب بود اما اکنون چهره اش باز شده و با ما می خندد در ته قلب ما تلاطم وشعف ایجاد می شود که گفتنی نیست .

قدمهای ما از اصولی روحانی بنیان می گیرند ، و هر چه بازیابی ما عمیق تر می شود این اصول بیشتر با وجود ما یکی شده و دیدگاه ما از جهان اطراف نیز بیشتر دستخوش تحول می گردد . به همان نسبت که آگاهی و دید ما گسترش می یابد ، به همان نسبت نیز قدر شناسی وایمان ما به نیروی برتر مان بیشتر می شود . اگر چند لحظه آرام بگیریم ،گذشته خود را بهیاد بیاوریم و به زندگی مان در این مرحله از بازیابی بیاندیشیم ، خیلی زود متوجه خواهیم شد که رشد ما در این مدت چشمگیر بوده است . آزادی و آرامشی که ما تاکنون از کارکردن فقط روی این سه قدم بدست آورده ایم معرف و نشانه ای از رویش و برکاتی است که در صورت به کارگرفتن تمام قدمهای دوازده گانه نصیب ما خواهد شد .

جالب آنکه هرچه ما در اجرای بقیه قدم ها پیش می رویم ، بر تأثیر و اهمیت قدم سوم در زندگیمان افزوده می گردد . قدم یازدهم از ما می خواهد که به منظور آگاهی از خواست و مشیت خداوند برای خودمان دعا کنیم و از او بخواهیم به ما توانایی عطا فرماید تا بتوانیم مشیت او را به اجرا درآوریم . اگر توجه کنیم می بینیم که این سلسله مراحل از قدم سوم شروع می شود و در اینجاست که ما برای اولین بار برای مشیت خداوند در زندگیمان ارزش قائل می شویم . ارتقاء از یک زندگی که محور اصلی آن راضی کردن نفس و خودجویی بوده ، به زندگی دیگری که برمبنای اصول روحانی و اراده خداوند بنا گردیده است مستلزم به وقوع پیوستن تغییراتی بسیار عمیق در ما می باشد . با کمک خدایی مهربان ما به سفر روحانی خود ادامه می دهیم . ما در برنامه قدمهای دوازده گانه هستیم نه در برنامه قدمهای سه گانه . ! تصمیمی که ما در قدم سوم گرفته ایم به احتمال زیاد سنگین ترین تصمیم ما در طول زندگیمان خواهد بود ، اما اگر با کارکردن مان روی بقیه قدمها به جلو حرکت نکیم ، به تدریح این قدم سوم معنای خود را برای ما از دست خواهد داد . هنوز کار زیادی برای انجام دادن در پیش داریم . ما این مسئله را به خوبی فهمیده ایم که در معتادان گمنام ، بهبودی فقط از طریق پیشروی در یک مسیر روحانی که توسط دوازده قدم برای ما مشخص گردیده ، میسر می باشد . ما تعهد خود را نسبت به بازیابی مان با ادامه برنامه و کارکردن روی قدم چهارم به انجام می رسانیم .   

 

                                    قدم چهارم

 

 

" ما یک ترازنامه اخلاقی بی باکانه و جستجو گرانه از خود تهیه کردیم "

 

ما با کارکردن روی سه قدم اول ، زیربنای محکمی برای بازیابی خود فراهم نموده ایم . اعتیاد فعالانه ما  اکنون متوقف شده است ، اما اگر بازیابی خود را براساس این زیربنا پیگیری نکنیم این توقف پایدار نخواهد ماند .

برای اغلب ما ضمن کار کردن روی قدم سوم معمایی پیش آمده بود : از کجا بدانم که من واقعاً اراده و زندگی خود را به دست خدا سپرده ام ؟ جواب این سؤال خیلی ساده است : با کار کردن روی بقیه قدمها ، با شروع از قدم چهارم !

چرا روی قدم چهارم کار کنیم ؟مگر نه اینکه ما تا این زمان پاک مانده ایم ؟ بعضی از ما هنوز از وسوسه مصرف عذاب جدی می کشیم . برای بعضی دیگر ازما این ناراحتی آنقدر جدی نیست ، اما همیشه ته دلمان احساس می کنیم که اوضاع چندان رضایت بخش نیست یا آن که فاجعه ای در حال به وقوع پیوستن است و یا احساس ترس و عصبانیتی می کنیم که دلیل مشخصی هم برای آن نداریم . در بین ما هستند افرادی که فکر می کنند بدون نوشت قدم چهارم هم اوضاع خوب پیش می رود ، اما تجربه ما به عنوان یک انجمن نشان داده است که دیر یا زود اعضایی که این قدم بسیار مهم را کار نکنند دچار لغزش خواهند شد .

برای اغلب ما انگیزه کار کردن روی قدم چهارم خیلی ساده است . ما در یک برنامه سلامتی بازیابی هستیم و می خواهیم ادامه دهیم .

همانطور که بیماری ما فقط مصرف مواد نیست و جنبه های متعددی دارد ، بهبودی ما نیز چیزی بیش از یک پرهیز ساده از مواد مخدر می باشد ،  را حل مشکل ما یک تغییر اساسی در نوع تفکر و رفتارمان می باشد و به علاوه ، احتیاج داریم اصولاً برداشت خودمان را از دنیا و نقشی که در آن بازی می کنیم عوض کنیم . ما احتیاح داریم که نحوه برخوردمان را تغییر دهیم و تفاوتی نمی کند که انگیزه ما تنها تمایل به دورشدن از مصرف موادمخدر باشد و یا اینکه بخواهیم در جهت بازیابی خود حرکت کنیم .

قدم چهارم مرحله سرنوشت ساز حرکتی است که ما آن را به نام بازیابی می شناسیم . زمانی است برای ارزیابی و اندیشیدن به سردرگمی و نیز اغتشاشی که در درون ما وجود داشت و سالها با موادمخدر و خودفریبی ، سعی در پوشاندن آن می کردیم .

ما در درون خود به کاوش می پردازیم که هدف آن شناخت خودمان ، احساساتمان ، ترسهایمان و چگونگی رفتارمان می باشد . اینها و چند خصیصه دیگر ، زندگی ما را تشکیل می دهند .

ممکن است از این که خود را خیلی دقیق مورد بررسی قرار می دهیم بترسیم . ما خودمان را خیلی نمی شناسیم و شاید اصلاً نخواهیم که بشناسیم و از ناشناخته درونیمان وحشت داشته باشیم ، اما اگر ما ایمان و اعتقاد خود را برروی نیروی برترمان به خاطر بیاوریم براین ترس غلبه خواهیم کرد . ما باور داریم که قسمتی از اراده خداوند برایمان کارکردن روی قدمها می باشد . امااطمینان داریم که انجام قدم چهارم باعث خواهد شد روح ما شفا پیدا کند و به همین دلیل پیش می رویم . اصول بازیابی که تا این مرحله به کار گرفته ایم ، برای انجام رساندن قدم چهارم از واجبات هستند . پذیرا شدن که ما با خود از قدم اول به همراه آورده ایم ، به ما کمک خواهد کرد ، تا درباره بقیه جنبه های اعتیادمان نیز صداقت داشته باشیم . ما تا حدودی نسبت به نیرویی برتر از خود اعتماد و ایمان پیدا کرده ایم و روزنه امیدی برای خود یافته ایم که با هرروز پاک ماندن ، روشنایی بیشتری به زندگی ما می بخشد . ما با تمایل داشتن ، راه بازیابی راکه در پیش رویمان قرار دارد هموار نموده و با به کار گرفتن این اصول در زندگی خود شجاعتی را که برای انجام قدم چهارم لازم است ، پیدا کرده ایم .

صداقت ، لازمه ای برای انجام دادن این قدم است . سالها زندگی تمامی ما یک دروغ بزرگ بود که دیگر باید به آن پایان بدهیم . اگر ما مدتی آرام گرفته ، و درسکوت با خود خلوت کنیم متوجه خواهیم شد که تماس گرفتن با حقیقت برایمان آسانتر خواهد شد . اما آنچه را که این روزها برایمان حقیقت است بدون کم و کاست روی کاغذ می نویسیم ، راست گفتن شجاعت لازم دارد و لی ایمان و اعتماد به خداوندمان ، شجاعت بیشتری به ما عطا کرده که حتی قادریم بی باکانه و جستجوگرانه مطالبی را روی کاغذ بیاوریم که فکر نمی کردیم هیچگاه بتوانیم بازگو کنیم .

منظور از این ترازنامه اخلاقی ، بی باکانه و جستجوگرانه چیست ؟

ما مثل حسابدار یک شرکت ، به دقت می نویسیم که موجودی مان چقدراست ، در انبار چقدر جنس داریم و بدهکاری هایمان چیست  و با چنین روشی سعی در مراجعه به عمق وجود خود می کنیم ، تا آن کسی که واقعاً هستیم بشناسیم و آن دروغهایی که در باره خودمان به خودمان گفته ایم فاش کنیم .

در طی سالیان دراز ما برای بقای اعتیادمان در هر جائی ، آن کسی می شدیم که لازم داشتیم و آنقد ردر دروغ زندگی کرده بودیم که ، کم کم آن دروغها باورمان شده بود . ما در انجام قدم اول به حقایق ارزشمندی پی برده ایم اما قدم چهارم باعث می شود ما بتوانیم به نوعی سازنده خیالبافی را از از واقعیت جدا سازیم . با این قدم ما می توانیم به شخصیتی که از خودمان اختراع کرده بودیم ایست بدهیم و آزادی را پیدا کنیم تا آن کسی که واقعاً هستیم بشویم .

اگر در نوشتن این ترازنامه لغت اخلاقی ما را ناراحت کند ، معمولاً صحبت با راهنمای مان راه حلی به ما ارائه خواهد کرد . هدف از نوشتن ترازنامه اخلاقی نه تنها محکوم کردن و گناهکار شمردن خودمان نیست ، بلکه در حقیقت طی این مراحل ، خدمتی ارزشمند و لطفی است که به خودمان می کنیم . ما به نوعی بی تکلف ، نگاهی به غریزه هایمان ، هوسها ، آرزوها ، انگیزه ها ، انعطاف ها و چگونگی رفتارهای افراطی اجباری که به صورت عادتی و روتین  ( ROUTINS ) سالها پیگیری می کردیم و ما را در چنگال اعتیاد محکم نگاه داشته بود ، می اندازیم .

تفاوتی ندارد که چند روز و یا چند سال پاک بوده ایم ، نقائص شخصیتی و اشتباهات در تمام انسانها وجود دارند ، اما نوشتن یک ترازنامه باعث خواهد شد تا شاید بتوانیم نگاهی واقع بینانه به عمق وجود خود بیاندازیم و طبیعت خود را همانگونه که هست ، کاوش کنیم . در این ترازنامه ، ما فقط نقاط ضعف خود را بررسی نمی کنیم بلکه امیدها ، آرزوها و نقشه های زندگی خود را نیز مورد توجه قرار داده و سعی می کنیم بفهمیم تحت چه شرایطی بود که بعضی از آنها نقش برآب شدند . قدم چهارم پیشرفت مهم دوران بازیابی ما می باشد .

بعضی از ترازنامه ی خود را در یک نشست می نویسند و بعضی دیگر از ما به تدریج و روزمره پیش روی می کنیم ، اما همه ی ما قبل از نوشتن ، از نیروی برتر مان در خواست می کنیم که به ما شجاعت و صداقت لازم را برای کامل نویسی عطا کند . در اکثر موارد پس از شروع قادر خواهیم شد آن چه را که در ذهن داریم به سهولت روی کاغذ بیاوریم . ما نباید نگران مطالبی که از قلم مان تراوش میکنند باشیم ، چون نیروی برترمان نخواهد گذاشت چیزی که یاد آوری اش بیشتر از قدرت تحمل مان باشد بر ما مکشوف گردد .

از آنجا که اغلب ما تجربه ای در این گونه تمرینات خود شناسی نداریم ، حتماً باید از تجربیات راهنمای خود و پشتیبانی او برای پیش روی آگاهانه استفاده کنیم . راهنما ممکن است به ما فرم یا روش از پیش تدوین شده ای که باعث تمرکز روی نکات خاصی می شود ارائه کند ، یا فقط توضیح شفاهی و کلی در مورد چگونگی نوشتن به ما دهد . او باعث تشویش ما خواهد شد ، به ما یاد آور می شود که قبل از نوشتن باید دعا کنیم وپشتیبان ما خواهد بود . استفاده از تجربیات راهنما در این مقطع از نوشتن ترازنامه ، معمولاً باعث تقویت چشم گیر رابطه ما بایکدیگر خواهد شد .

پشتکار در نوشتن قدم چهارم بسیار مهم است . وقتی ما شروع به نوشتن کردیم باید این ترازنامه را بدون تاخیر به پایان برسانیم . اگر از آن دسته افرادی هستیم که بطور عاداتی کارها را عقب می اندازیم ،اختصاص دادن وقت معینی در هر روز به این کا ر باعث خواهد شد که به آن اولویت بدهیم و خطر کنار گذاردن ترازنامه در ضمن کار ،آن است که احتمال دارد دیگر هرگز به سراغ آن نرویم .

ما در نوشتن ترازنامه از خودمان مایه می گذاریم و از جزئیات غافل نمی شویم . ما به گونه ای محاسبه شده تمام جنبه های زندگی خود را مورد بررسی قرار می دهیم ،چون باعث خواهد شد که حقیقت رادربارهی خودمان ،انگیزه هایمان ، رفتار روش هایمان ببینیم . در این تراز نامه وقتی به خودمان نگاه می کنیم باید دقت کنیم که این دیدگاه تنها د جهت به خصوص بهنوعی یک بعدی نباشد . چه انگیزه ای باعث شد که ما آن گونه رفتار کنیم ؟آن رفتار ما چه عواقبی در زندگی به بار آورد ؟ رفتار ما چه تاثیری روی اطرافیان گذاشت ؟ چگونه به بقیه آرزو رساندیم ؟ احساس ما راجع به رفتارمان وعکس العمل دیگران در مقابل آن چه بود ؟ با این که این ها تنها چند مورد از نکات تراز نامه ما می باشند ، فهمیده ایم که این گونه مسائل مشکلاتی هستند که در ترازنامه باید مورد بررسی قرار گیرند .

مسئله ی مهم دیگر در قدم چهارم آن است که ما باید نگاه موشکافانه ای به اثرات ترس در زندگی خود بیاندازیم . تجربه نشان داده که ترس خود محورانه ریشه واساس بیماری ماست . اغلب ما سعی می کردیم نترس به نظر بیائیم اما حقیقت آن بود که خیلی وحشت زده بودیم و به کرات ترس باعث شده بود برای حفظ خود از عکس العمل های لحظه ای و نسنجیده استفاده کنیم . بسیاری از اوقات ما از ترس کرخ می شدیم و از اقدام به عمل از ترس باز می ماندیم ، یا اینکه از وحشت آینده شروع به نقشه کشی و دست کاری زندگی اطرافیان مان می نمو دیم . اگر به نظرمان می رسید که در موردی بازنده خواهیم شد ،یا دردسری در انتظارمان است ، برای حفظ خودمان از هیچ افراطی ابائی نداشتیم و تا آخر خط پیش می رفتیم . با این وجود همیشه کم می آوردیم و محتاج بودیم .

در گذشته ما هیچ ایمانی به این که نبروی برتری از ما محافظت خواهد نمود نداشتیم و به همین دلیل دائماً سعی می کردیم زندگی مان و هر آن چه را که در اطراف مان می گذشت ، به گونه ای که به فکر مغشوش مان می رسید کنترل کنیم . ما مردم را مورد سوءاستفاده قرار می دادیم ، با زندگی شان بازی می کردیم ، دروغ می گفتیم ، دام گستری می کردیم ، بطور پی درپی برای زندگی خود ودیگران نقشه طرح می کردیم ، ما دزدی می کردیم ،کلاه مردم را برمی داشتیم وسپس مجبور می شدیم برای آنکه خراب کارهای مان آشکار نشود باز هم دروغ روی دروغ بگوئیم . زندگی ما مملو از حسادت ،غبطه خوردن و احساس عمیق عدم امنیت شده بود ما تنها بودیم .

ما افرادی که برای مان ارزش قائل بودند فراری دادیم و چون می فهمید یم که چه کرده ایم غصه می خوردیم و برای کرخ احساساتمان مقدار مصرف را بالامی بردیم . هر چه احساس تنهایی ما بیشتر می شد سعی مان برای کنترل همه چیز و بخصوص مردم بیشتر می شد . عطش ما برای احساس قدرت و کنترل کردن به قدری شدید بود که متوجه بیهوده بودن کوششمان برای دلخواه کردن مسائل نبودیم و به طور پی درپی دچار رنج و ناراحتی می شدیم .

در این زندگی جدید ، ما به خدای مهربانی ایمان داریم که انجام یافتن اراده است در زندگی ما از تمام دستکاریها و اعمال کنترلهایی که به  عقلمان برسد ، نیکوتر و زیباتر می باشد و به همین دلیل نباید نگران آینده باشیم .

یک از نکات اساس ترازنامه ما ، ارزیابی اثرات منفی اعتیاد در زندگی عاطفی مان است . بعضی از ما چنان مهارتی در خفه کردن احساساتمان با موادمخدر و سایر چیزهایی که باعث می شد ذهنمان از مسائل خودمان غافل شود پیدا کرده بودیم که وقتی برای بار اول پا به جلسه گذاشتیم اصلاً ارتباطمان با عواطفمان قطع شده بود . در طی بازیابی ، ما یاد می گیریم که احساساتمان را مشخص کنیم . بازگویی و نام گذاردن احساساتمان برای بهبودی ، بسیار اهمیت دارد چرا که هرچه ما آنها را بهتر بشناسیم کنار آمدن با آنها آسان تر می گردد .

بجای اینکه فشار احساسی ، حالمان را خراب کند ، ما یاد می گیریم که بتوانیم که به دقت بگوییم که چه احساسی داریم . توانایی ما بیش از آن خواهد شد که فقط قادر باشیم بگوئیم که احساسم خوب یا بد است و خواهیم توانست فاصله میان این احساسات را نیز با ظرافت بازگو کنیم .

رنجهای ما نقش بسیار عمده ای در ناراحتیهای دوران بازیابی دارند . به همین دلیل فهرستی از آنها تهیه می کنیم . از توان ما خارج است که اجازه دهیم نسبت به دیگران باعث اشتغال فکری مان بشود . ما همچنین نگاهی دقیق به مبادی و عرف های اجتماعی جامعه خود از قبیل : خانواده ، مدارس ، کارفرما ، مذهب ، قانون و زندانها می اندازیم و نام افراد ، مکانها ، ارزشهای جامعه ای ، مؤسسات و دیگر شرایط زندگی را که باعث شده اند هنوز ما نسبت به   آنها در خود احساس عصبانیت کنیم در لیست اسامی آنچه که باعث رنجش می شود می گنجانیم .  ما تنها به بررسی شرایطی که باعث این رنجش شده اکتفا نمی کنیم ، بلکه نقشی را که خودمان در بوجود آمدن این رنجش ها داشته ایم نیز در ترازنامه می نویسیم . چه چیزی در درون ما مورد تهدید قرار گرفته بود که باعث شد ما آنطور آشفته و منقلب بشویم ؟ معمولاً متوجه خواهیم شد که قسمتهای معینی از زندگی ما به طور پی در پی تحت تأثیر این مسائل قرار گرفته اند .

در این ترازنامه ما روابط خود را نیز به دقت مورد برررس قرار می دهیم به خصوص اینکه چگونه با خانواده خود ارتباط برقرار می کردیم ، اما هدف ما از این کار آن نیست که ناکامی و مسئولیت اعتیاد خود را به گردن خانواده مان بیاندازیم . باید به طور واضح این مسئله را بفهمیم که ما درحال نوشتن ترازنامه خودمان هستیم و نه ترازنامه دیگران . ما می خواهیم نکات مثبت و منفی خودمان را ارزیابی کنیم . ما خود راجع به اینکه چه احساسی در مورد خانواده مان داشتیم و اینکه بر مبنای این احساسات چگونه رفتار می کنیم به طور مکتوب مورد بررسی قرار می دهیم . در اغلب موارد متوجه می شویم آن الگوهای رفتاری که به دلایلی از دوران طفولیت پیدا کرده بودیم ، هنوز با ما هستند و با آنکه بعضی از آن الگوها به ضررمان تمام می شوند باز هم تکرارشان می کنیم . ما  در نوشتن این صفحات جستجوگرانه مشخص می کنیم که کدام الگوی رفتاری مفید است و از شر کدامشان باید خلاص شویم .

در ترازنامه ، روابطمان را مورد توج مجدد قرار می دهیم و بخصوص دوستی هایمان را در نظر می گیریم . اگر ما بیشتر به شرح روابط دوستانه و یا عشقهای افلاطونی خود بپردازیم و یا با تمرکز روی آنها از بررسی روابط عاشقانه غافل می شویم ، ترازنامه ما ناقص خواهد بود . بسیاری از ما به دلیل کشمکش هایی  که از درون خودمان سرچشمه می بافتند تا پیش از آمدن به جلسات معتادان گمنام هرگز طعم یک دوستی پایدار را نچشیده بودیم و اگر منصفانه بیاندیشیم ،  متوجه خواهیم شد که جدال درونی ما نه تنها عامل اصلی شروع جروبحث با رفقا بود ،  بلکه باعث می شد که بعداً نیز حاضر به کوتاه آمدن و حل مشکلی که بوجود آورده بودیم ، نباشیم . ذهنیت بسیاری از ما چنین بود که دوستی پابرجا و درازمدت باعث آزار و دردسرمان خواهد شد و با همین عقیده پیش از اینکه روابطمان با مردم ریشه پیدا کند ، خودمان ترتیبی می دادیم که به هم بخورند . ما از احساس نزدیک شدن به آدمهای دیگر آنقدر وحشت داشتیم که هرگز چیزی درباره خودمان به رفقا بروز نمی دادیم و برای اطمینان از وفاداری آنان نسبت به خود ، گاهی نقشه هایی می کشیدیم که در نهایت باعث ایجاد احساس گناه در آنان می شد . اگر در زندگی دوستان مان افراد نزدیک دیگری وجود داشتند ، گاهی از فرط حسادت سعی می کردیم دوستی آنان را با یکدیگر برهم بزنیم . بسیاری از ما دوست نمی گرفتیم ، بلکه اسیر می گرفتیم و تصور می کردیم دوستان مان در مقابل ما وظیفه دارند ! احتمالاً مواردی هم خواهیم یافت که آشنایی یا رفاقتی را قربانی تمایلات جنسی نموده و به کلی خراب کردیم . اگر دقت کنیم متوجه خواهیم شد که نوع مخصوصی از درگیری وکشمکش باعث بروز اشکال در تمام روابط عاشقانه ما شده است ، مسائلی از قبیل عدم اعتماد ، درون خود را بروز ندادن و عدم تعهد . هرچه بیشتر می نویسیم بهتر متوجه می شویم که در روابط ، همیشه از صمیمیت و نزدیک شدن احتراز نموده ایم و گویا هرگز تفاوت میان دوست بودن با رابطه جنسی داشتن را نفهمیده ایم . ما یا به دلیل ترس و یا به دلیل این که هر بار در میانه راه دچار شکست شده بودیم از ایجاد رابطه نزدیک فرار می کردیم و یکی از هدفهای اصلی ترازنامه مان آن است که عوامل یا رفتارهایی را که باعث ناکامی روابطمان با دیگران شده شناسایی کنیم . احتمالاً عقاید و منش به خصوصی که در مورد مسائل جنسی از خود بروز داده ایم باعث به هم خوردن بسیاری از دوستی هایمان شده ، به خصوص که ما اغلب نیاز به محبت را با رابطه جنسی اشتباه گرفته ایم . گاهی از رابطه جنسی برای به دست آوردن چیزهایی که می خواستیم استفاده کردیم ، یا فکر می کردیم آگر به کسی از این طریق نزدیک شویم باعث تعهد او شده و او برایمان باقی خواهد ماند .

خیلی مهم است که ما از خود سؤال کنیم آیا رفتار جنسی ما برمبنای خودخواهی برنامه ریزی شده است با بر پایه عشق و محبت ؟ آیا ما از برقراری رابطه جنسی برای پرکردن خلاء روحانی درونمان استفاده می کردیم ؟ آیا عادتهای جنسی ، ما را در مقابل خودمان یا دیگران خجالت زده کرده است ؟  

بیشتر رفتارهای جنسی ما معلول ترس یا باورهای نادرست و عقیده دیگران بود که به ما تحمیل شده بود و اکنون می خواهیم هویت جنسی مان را همانگونه که واقعاً هستیم ، بپذیریم . نوشتن این مسائل در ترازنامه برای اغلب ما خیلی ناراحت کننده است اما اگر ما طالب چیزی متفاوت با آنچه که داریم باشیم ، این نوشتن برای تغییر لازم است .

بعضی از ما مورد سوءاستفاده جنسی قرار گرفته ایم یا حتی امکان دارد قربانی تجاوز آشنایان خود باشیم . ممکن است دوران طفولیت ما بسیار ناراحت کننده و مملو از غفلت و محرومیت بوده باشد و این تجربه های تلخ باعث شده باشد که ما نیز همین گونه صدمات را به دیگزان وارد کنیم . بعضی دیگر از ما ممکن است خودفروشی کرده و چون فکر می کنیم لیاقت بهتر زیستن را نداریم ، اجازه داده باشیم که مورد انواع دیگر تجاوز قرار گیریم . با اینکه گذشته دردناک است ، عوض کردنی نیست . با این همه ، باورهای نادرستی که ما از خودمان و دیگران پیدا کرده ایم باکمک نیروی برترمان قابل تغییر می باشند . با روی کاغذ آوردن این مسائل می توانی از اسارت دردناک ترین رازهای زندگیمان آزاد شویم و لازم نیست تا آخر عمر قربانی گذشته مان باشیم .

مسئله لازم برای آرامش پیدا کردن آن است که ما باید بعضی الگوهای رفتاری خود را که تکرارشان به نوعی پی درپی باعث شکست مان می شد ، عوض کنیم و قدم چهارم درشناسایی آنها به ما کمک می کند . شاید برای اولین بار دست کم روی کاغذ با چشم خودمان می بینیم که چگونه در طی زندگی به طور ناآگاهانه مانورهائی غیرمفید انتخاب می کرده ایم که اگر هم به بدبختی مان ختم نشده باشند ، حداقل زندگیمان را بهطور پی درپی آشفته کرده اند .

بسیاری از ما دائما ً دیگران رامسئول بهایی که برای اعتیادمان می پرداختیم ، می دانستیم ونمی خواستیم بپذیریم که اعتیاد ما نتایجی بسیار منفی به بار آورده بود که فقط خودمان مسئول آنها بودیم . بعضی دیگر از ما مرتکب جرم می شدیم و بعد از گرفتار شدن از عواقبی که به بار آورده بودیم ، شاکی می شدیم . اغلب ما در سرکارمان غیر مسئولانه حاضر می شدیم و بعد وقتی اخراجمان می کردند ،با سرو صدا اعتراض می کردیم و هر گاه می دیدیم دیگر اوضاع خیلی خراب شده و حریف نیستیم ،یک عقب نشینی کوتاه مدت می کردیم . ترازنامه به ما کمک میکند که مسئولیت خود را در اعمالی که از ما سر می زند ، تشخیص دهیم و بفهمیم معمولاً تحت چه شرایطی ما دیگران را مسئول ناکامی های خود قلمداد می کنیم . کتابچه ای که ما به کارکرد قدم چهارم در معتادان گمنام چاپ کرده ایم ، این قدم را به نوع گسترده تری مورد تفسیر قرار میدهد .

کیفیت زندگی ما وابستگی عمده ای به تصمیم های ما دارد . مثلاً وقتی ما ترازنامه ی خود را می نویسیم دقت می کنیم در چه زمان هایی تصمیمی گرفتیم که بعداً باعث ضررمان شد و همچنین چه زمان هایی تصمیمات دیگری گرفتیم که به صلاح ما انجامید . اگر زندگی مان به هر طریق پیش آید خوش آید و بی تصمیمی گذشته باشد آن را هم می نویسیم .

دفعاتی که آن قدر تاخیر کردیم تا فرصت از دست رفت ، دفعات دیگری که اصلاً از زیر بام تمام مسئولیت ها شانه خالی کردیم ، دفعاتی که کنار کشیدیم و از حاضر شدن در صحنه ی عادی زندگی امتناع ورزیدیم این ها تمام جزئیاتی از ترازنامه ی ما می باشند

اغلب ما امیدها و آرزوهایی برای زندگی مان داشتیم که به دنبال اعتیاد از جامعه عمل پو شاندن بدان ها صرف نظر کردیم . ما در تراز نامه کوشش می کنیم تا آرزوهای بر باد رفته خود را به یاد آورده و بررسی کنیم که کدام یک از تصمیم های ما باعث نقش بر آب شدن آرزو هایمان گردیه است . ما در نوشتن از خود می پرسیم : از چه زمانی اعتماد به نفس و خود باوری مان از بین رفت ودر چه مرحله ای اعتقاد به هر چیز خارج از محدوده ی ذهن تخدیر شده ی خود را از دست داده ایم ؟ اگر ما به این قسمت از ترازنامه توجه کافی معطوف کنیم ، احتمالاً آرزوهای از دست رفته در ما زنده خواهد شد .

ما به این مسئله توجهی عمیق معطوف می داریم که چگونه با ارزش های اخلاقی خودمان نیز به دفعات زیاد کشمکش پیدا کرده ایم . مثلاً باور می کردیم که دزدی عملی خطاست و سپس اجباراً هر چه را که در دسترس مان قرار می گرفت می دزدیدیم و چون یک ارزش اخلاقی خودمان را نادیده گرفته بودیم ، دچار عذاب درونی می شدیم . پرسش ترازنامه آن است چگونه و از چه راهی بعداً آتش این کشمکش درونی را مهار می کردیم ؟ مسلماً یکی از راه های مقابله ی ما آن بود که مواد بیشتر مصرف کنیم ، اما راه های دیگر ما چه بود ؟ بی اعتنایی نسبت به اصولی ترین ارزش های اخلاقی مان چه احساسی در ما به وجود می آورد ؟ با مورد بررسی قرار دادن این مطالب در ترازنامه بر روی گاغذ می بینیم که ارزشها یاخلاقی از دست رفته ما چه بوده و قادر به شروع بازیابی آنها خواهیم شد .

هدف ترازنامه  برسی جستجو گرانه شخصیت ما می باشد وبه همین دلیل نکات مثبت اخلاقی ورفتاری خود را نیز روی کاغذ می آوریم . ما معتادان صفات ستودنی شخصیت مان را غالباً نادیده می گیریم ، اما ما اگر با روشن بینی کمی فکر کنیم متوجه موقعیت هایی می شویم که با وجود آن که در شرایط سختی قرار داشتیم ،مقاومت کردیم ،به کمک هم نوعان پرداختیم یا حتی روح ما بر اعتیاد غلبه کرد . وقتی ما نکات شخصیت خود را به صورت نوشته در می آوریو ، موفق به باز یابی آن روحیه ی پرمحبت وخلوصی که در اعماق وجودمان نهفته است می شویم و شروع به تشخیص ارزش ها و معیار های اخلاقی خود می نمائیم .

ما در نوشتن این ترازنامه می آموزیم که قادر هستیم چه کارها و یا چیزهایی رابه انجام برسانیم و مهم تر آن که اگر بخواهیم یک زندگی سالم ، مفید و سالم داشته باشیم چه کارها و یا چیزهایی هستند که ما قادر به انجام آن ها نیستیم ؟ آن چه که در دوران اعتیاد فعال می کردیم در دوران بازیابی برای ما دیگر سازنده نمی باشد . قدم چهارم به ما این امکان را می دهد که برنامه ی جدیدی برای زندگی خود مطرح کنیم .

ما برای رشد به مقداری شناخت از خود احتیاج داریم که نوشتن این ترازنامه ، آن ها را در اختیار ما خواهد گذاشت . تفاوتی ندارد که این ترازنامه ی اول ما باشد یابیستم ، به هر حال سلسله مراحلی را شروع نموده ایم که باعث خواهد شد از اغتشاش دور شویم ودر جهت وضوح وثبات حرکت کنیم . سعی کنیم رنجش را از خود بزدائیم و بخشش راانتخاب کنیم . از قید رفتار و انتخاب باورهایی که روحانیت ما را محدود کرده رهایی پیدا کنیم و آزادی روحانی بیابیم . نوشتن این ترازنامه امری نیست که ما یک بار انجام دهیم و برای همیشه کنار بگذاریم ، بلکه طریقه ی مناسبی است که در مواجهه با اغتشاش فکری ف سردرگمی و مواقعی که مشکلی داریم و به نظر می رسد حل نشدنی نیست ، به ما نشان خواهد داد در چه مقطعی از مسیر بازیابی خود هستیم . پس از آن که چندین مرتبه قدم چهارم را نوشتیم متوجه می شویم که رفتار وعقایدمان تغییر یافته اند و کاربرد مجدد قدم چهارم باعث احیاء و شکوفایی این تغییرات خواهد شد . قدم ها به منزله ی ابراز و توشه ای در طی مراحل سلوک روحانی می باشند و هر چه بازیابی ما بیشتر شود به همان نسبت خداوند نیز قدرت فهم وبینش روحانی ما رااز برنامه و قدم ها افزایش خواهد داد . به تدریج ما موفق به حل بعضی از تضاد های بنیانی درون خود که باعث اعتیادمان می شود ،خواهیم گشت . هر چه درد زخمه ای قدیمی ما کمتر شود بیشتر در امروزمان زندگی خواهیم کرد .

انجام قدم چهارم ، ما را قادر می سازد با بررسی رفتار و عقایدمان به چگونگی دقیق خطاهای خود پی ببریم . ما تراز نامه ای از خود تهیه کرده ایم که به ما نشان داده است باکمک خداوند چه چیزهایی را می توانیم تغییر دهیم . با اقرارمان در قدم پنجم به سلوک خود ادامه میدهیم .  

 

                                     قدم پنجم

 

 

" ما چگونگی دقیق خطاهای خود را به خداوند ، به خودمان و به یک انسان دیگر اقرار کردیم "

  

اکنون که نوشتن ترازنامه ی خود راتمام کرده ایم ، در این میان گذاردن هر چه زودتر مطالب آن هم مهم می باشد و هر چه سریع تر قدم پنجم را انجام دهیم به همان نسبت بنیان بازیابی ما محکم تر خواهد شد.

اساس بازیابی ما از چند اصل روحانی از قبیل : تسلیم ، صداقت ،اعتقاد شجاعت وایمان ،تمایل ، و بنیان گرفته و با هر قدم که به جلو برمی داریم این بنیان محکم تر می شود .

ما باکار کردن قدم پنجم میثاق خود را با بازیابی تجدید می کنیم .

با وجود این که ما به پیش روی خود در بازیابی علاقمند هستیم اما احتمالاً از این مرحله وحشت داریم و این ترس ما طبیعی است ، چون می خواهیم چگونگی دقیق خطاهای خودمان رابه خوداوند ،به خودمان و به یک انسان دیگر خیلی رک وپست کنده اقرار می کنیک . اگر ما اجازه بدهیم که احساس خجالت زدگی درونی ما ترس از تغییر کردن و پذیرفته نشدن مان از طرف دیگران ، پیشرفت این مرحله را متوقف کند ، مسائل و اشکالاتمان روی هم انباشته خواهند شد . اگر در بازیابی به جلو حرکت نکنیم و تمام سعی وکوشش ممکن را برای بازیابی به عمل نیاوریم در مقابل بیماری اعتیاد شکست خواهیم خورد .

اگر بخواهیم تغییر قابل ملاحظه ای در زندگی ما ایجاد شود باید بر ترس خود غلبه کنیم وقدم پنجم را به انجام برسانیم . صحبت کردن با راهنمای مان به ما این پشت گرمی را می دهد که در مواجه با احساسات مان تنها نیستیم و از ترسمان خواهد کاست .

کار کردن روی این قدم با حمایت خدای مهربان و راهنمای مان ، در حقیقت ، به اجرا گذاردن و عملی کردن تصمیمی است که در قدم سوم با سپردن خود به خداوند گرفته ایم . تصمیم قدم سوم همانند اغلب تصمیم های دیگر زندگی ، باید با عمل توام باشد .

پیگیری قدم سوم با انجام قدم های چهارم و پنجم به نزدیک تر شدن رابطه ی ما با نیروی برتر مان منتهی خواهد شد .

با کار کرد قدم پنجم ، درک و برداشت ما از اصول روحانی چهار قدم قبلی به مراتب گسترده تر خواهد شد . در این قدم مانند قدم اول با اقرار خود صداقت به خرج می دهیم ، با این تفاوت که صداقت لازم قدم پنجم به مراتب از صداقتی که در قدم اول بروز دادیم عمیقتر می باشد . در قدم پنجم بخصوص اقرار کردن به خودمان از اهمیت ویژه ای برخورد ار است ، چرا که اینجا ما این اقرار را از لبان خود می شنویم و بدین طریق آ ن الگوی رفتاری را که سراسر مشحون از انکار بود در هم می شکنیم . ما با اعتیادمان و نتایج آن به نوع جدی روبرو می شویم و حقیقت زندگی خود را می بینیم و به آستانه ای جدید از صداقت ، بخصوص صداقت با خود ارتقاء می یابیم .

شجاعتی که ما در این قدم از خود بروز می دهیم نه تنها اعتماد ما را به خدا بیشتر خواهد نمود ، بلکه ایمان وامیدی را که ما در قدم دوم تجر به نموده ایم صیقل خواهد داد . تمایلی که ما اکنون باید از خود نشان بدهیم ، از تمایلی که انجام قدم سوم داشتیم به مراتب گسترده تر است . قدم پنجم ما را متوجه می کند شجاعتی که از انجام قدم چهارم کسب کرده ایم خیلی بیشتر از آن است که هرگز به ذهن مان می رسید چون این شجاعت عادی و نتر سیدن نیست بلکه در اینجا ما دست به انجام کاری می زنیم که از آن می ترسیم . ما برای بازگو کردن ترازنامه ی خود قرار ملاقاتی می گذاریم ، سر وقت حاضر می شویم و به مشارکت در مورد ترازنامه می پردازیم .

اقرار کردن به خودمان در قدم پنجم احتیاج به شجاعت دارد و قسمتی است که ما باید به آن توجه مخصوص معطوف کنیم وگرنه اثرات مفید این قدم آن چنان که باید ، نخواهد بود . در کتاب معتادان گمنام می خوانیم ، منظور از قدم پنجم فقط خواندن قدم چهارم نیست . ما می خواهیم مطمئن شویم که چگونگی دقیق خطاهای خود را ، هم به خود ابراز می نمائیم و هم قبول می کنیم . اگر فکر می کنیم که اقرار کردن رسمی برای ما مناسبتر می باشد ، با صدای بلند و رسماً به خودمان اقرار می کنیم . بدین طریق این اقرار را از ذهنیت به مرحله ی عمل در می آوریم .

منفعت دیگری که از کار کرد این قدم عایدمان می شود درک و برداشت جدیدی است که ما از اصل روحانی تواضع پیدا می کنیم چون اغلب ما فکر می کردیم که یا از مردم دیگر برتریم یا بیشتر به چشم می آئیم . پس از قدم پنجم متوجه می شویم که واقعیت آن است که از تمام حرکات زندگی ما فقط چند تایی قابل توجه هستند و این باز نمودن درون باعث می شود احساس کنیم ما نیز مثل بقیه ی مردم عادی هستیم وشاید برای اولین بار در زندگی حس کنیم با انسان ها و انسانیت مرتبط شده ایم . احتمالاً در میان گذاردن این عمیق ترین احساسات خود با انسانی دیگر که سال های دراز نگاه می داشتیم ، باعث ناراحتی و بخصوص ایجاد دل شوره در ما خواهد گردید . اما اغلب ما وقتی به چشمان شنونده مان نگاه می کنیم ، متوجه می شویم که او با محبت غیر مشروط به ما می نگرد و احساس پذیرفته شدن و تعلقی به ما دست می دهد که باعث می شود خود را جزئی از این برنامه بدانیم .

اغلب ما از این که می دانیم باید با احساساتی که سالها در خود مخفی نگاه داشته بودیم روبرو شویم دچار اضطراب می گردیم ، ولی چون معمولاً راهنمای مان ما را تشویق کرده که به خدای مان اعتماد داشته باشیم به پیش می رویم . اولین چیزی که باید مد نظر داشته باشیم آن است که قدم پنجم یک مسکن فوری برای مسائل دردناک زندگی مان نیست و اگر این قدم را کار کنیم و توقع داشته باشیم که احساسات نا مطبوع را از ما دور کند ، در آن صورت انتظار داریم قدم ها هم مثل مصرف مواد ، ما را تخدیر کنند . قدم ها برای بیداری روح ما پیشنهاد شده اند ، نه برای خاموش کردن احساسات مان . ما برای مواجه شدن با احساسات مان به پشتیبانی احتیاج داریم و اگر شخصی را برای شنیدن اقرارمان انتخاب کنیم که قادر به درک این گونه مسائل ما باشد حمایت او برای مان کافی است .

با اینکه شنونده حتماً لازم نیست راهنمای مان باشد ، اما ما غالباً ترجیح می دهیم که شنونده راهنمایمان باشد ، چرا که در این صورت از تجربیات گوناگون یک معتاد بازیابی کرده بهره مند خواهیم شد . جان کلام آن است که چه کسی بیش از شخصی که خودش هم این کار را کرده صلاحیت دارد ؟ معتادانی که در بازیابی ، بیش از ما تجربه دارند قبلاً با مسائلی که ما تازه سعی می کنیم با آنها مواجه شویم روبرو شده اند . چنین افرادی قادرند تجربه ی خود و راه حلی را که این قدم پیش پایشان نهاده باما به مشارکت بگذارند وما در طی این تبادل متوجه می شویم نکات مشترک بسیاری با راهنمای مان داریم که ارتباط و احساس تعلق مان را به برنامه به مراتب تقویت خواهد نمود.

شخصی که به اقرار ما در قدم پنجم گوش فرا می دهد باید کسی باشد که سلسله مراحل بازیابی را که ما سعی در انجام آن داریم بفهمد و خواستار کمک به ما در این راه باشد . ما متوجه شده ایم که شنونده ی ایده آل در این قدم کسی است که با ما هم دل باشد و به احساس مان احترام بگذارد ، آ ن قدر با شخصیت باشد که بتوانیم آسان به او اعتماد کنیم و حداقل آن قدر درک و شناخت داشته باشد که بتواند به ما در شناختن چگونگی دقیق خطاهای مان کمک کند . او با اطلاع از این که ما باید ترازنامه ی خودمان را بنویسیم کمک می کند که وقت مان را بدون نتیجه صرف شکوه گری و مسئول دانستن دیگران نکنیم .

ما می دانیم که نتایج مؤثری از انجام این قدم به دست خواهیم آورد و به همین دلیل برای بهتر شروع کردن آن ، چند لحظه ای را صرف تجدید تسلیم وتائید تصمیم قدم سوم می نوائیم و از نیروی برتر خودمان در خواست می کنیم که به ما صداقت ، شجاعت و تمایلی را که برای انجام قدم پنجم لازم داریم عطا فرماید . برای دعوت از خداوند جهت همراهی کردن با ما در این مرحله ، دعایی می خوانیم که مضنون آن می تواند هر مطلبی که باز گو کننده ی تعهد ما نسبت به بازیابی مان است باشد . دعای مشترک با شخصی که قرار است شنونده ی ما در قدم پنجم باشد ، می تواند باعث تجربه ی یک صمیمیت استثنائی برای هر دو نفرمان بشود .

ما توجه داریم که در هنگام دعا ، در خواست ما از نیروی برترمان تنها آن است که به ما قدرت و شجاعت عطا کند . بلکه از او در می کنیم در زمان اقرار ، به مطالبی که بر زبان می آوریم گوش دهد . چرا این قدر مهم است که ما به مطالبی که بر زبان می آوریم گوش دهد . چرا این قدر مهم است که ما به خدا نیز اقرار کنیم ؟ خیلی ساده ، برای این که این بک برنامه روحانی است و تمام هدف ما آن است که بیماری روحانی پیدا کنیم . تمایل ما به این که گذشته ی خود را بدون هیچ پنهان کاری به خدا بگوئیم محور اساسی باز یابی مان می باشد و مسئله ی دیگری هم که در این زمینه از اهمیت استثنائی برخوردار می باشد آن است که ما بتوانیم بی پرده به او بگوییم امروز چه کسی هستیم . در گذشته بعضی از ما فکر می کردیم که لیاقت برقراری رابطه با خدا را نداریم واسراری که در درونمان نگاه داشته بودیم حجابی ایجاد کرده بودند که باعث می شد نتوانیم قبول کنیم خدا ما را دوست دارد .

هر زمان که ما مطلبی راجع به خودمان از خود بروز می دهیم به نیروی برترمان نزدیک تر شده و متوجه ی محبت بی قید وشرط او می شویم . همین احساس که خدا به آن گونه که ما او را می شناسیم بدون توجه به کارهایی که کرده ایم ما را می پذیرد و دوستمان دارد ، باعث می شود ما نیز خود را قبول کنیم و دوست بداریم . این رابطه ی مثبت که با خداوند ایجاد می کنیم به تدریج باعث خواهد شد رابطه مان با دیگران نیز مثبت شود و بهبود یابد .

احتمالاً ما از دوستی و صمیمیتی که با راهنمایمان در نتیجه ی مشارکت قدم پنجم پیدا کرده ایم متعجب خواهیم شد . برای بعضی از ما این اولین باری است که کسی با دقت به حرف های مان گوش می کند و به همین دلیل از این که گاهی راهنمایمان سئوالات دقیقی راجع به بعضی از قسمت های زندگی مان می کند یا نت برمی دارد متحیر می شویم وهم زمان از این که می بینیم آن چه را که می گوئیم ، این طور با دقت دیده می شود به خودمان اعتماد بیشتری پیدا می کنیم . ما در چشمان شنونده ی خود می بینیم که او درد ما را درک می کند و همین همدردی باعث می شود تا به حضور نیرویی برتر از خود در کنادمان ، اطمینان بیشتری حاصل کنیم .

حرف زدن راجع به چگونگی دقیق خطاهایمان به احتمال زیاد کار راحتی نیست . ما به گذشته ی خود نگاه کرده ایم و دیده ایم که چگونه تکرار چند الگوی رفتاری ، به طور پی درپی باعث شده ما در جای بخصوصی از زندگی گیر کنیم . این جا ما فقط رفتار خود را به طور سطحی مورد بررسی قرار نداده ایم بلکه دقیقاً نگاه کرده ایم که چه نواقص شخصیتی پشتوانه وباعث بروز این رفتارها بوده اند .

در این جاست که ما احتمالاً برای اولین بار می فهمیم اعمالی که از ما سر می زند با چگونگی دقیق و ریشه خطاهای ما تفاوت دارند ، مثالی می زنیم . ماموارد بی شماری را پیدا می کنیم که برای این که مردم از ما خوششان بیاید دروغ می گفتیم ، ولی این موارد و مثال ها خودشان ریشه ی خطاهای ما نیستند . نفس این خطاها عدم صداقت و زرنگی زیادی و درست کاری می باشند که هر بار دروغ می گوییم با دروغ گفتن ما ، خود را ظاهر می سازند و به احتمال زیاد متوجه می شویم علت دروغ گوئی مان آن بوده که می ترسیدیم اگر راست بگوییم هیچ کس دوستمان نداشته باشد .

در طی خواندن ترازنامه ، گاهی راهنمای مان نیز تجربیات مشابه خود را با ما به مشارکت خواهد گذارد و حتی ممکن است از شنیدن کشمکش های زندگی ما آنقدر متأثر بشود که با ما گریه کند و یا برعکس ، شرح صحنه های مضحک اعتیادی ما و دروغ هایی که به خودمان برای ادامه آن زندگی می گفتیم او را به خنده بیندازد . وقتی ببینیم که چقدر احساسات ما و راهنمای مان با هم مشابه هستند ، می فهمیم که مردم دیگری هم مثل ما وجود دارند وما انسان هستیم ، نه چیزی بیشتر ، نه چیزی کمتر . خود محوری و اشتغال افراطی فکری که ما درباره ی خود داشتیم ما چنان کور کرده بود که فکر می کردیم منحصر به فرد هستیم . اکنون به گونه ای ناگهانی متوجه می شویم که ، مردم دیگر هم مشکلات دردناک دارند و مشکلات ما منحصر به فرد نیستند . و وقتی جزیی از خود را در چشمان انسان دیگری می بینیم شفا می یابیم . در آن لحظه تواضع پیدا می کنیم و دلیلی می یابیم بر آن که امید ، آرامش و صلحی که به دنبالش می گشتیم بالاخره در دسترس مان قرار گرفته است .

  در نتیجه مرتبط شدن با یک انسان دیگر ، آن احساس انزوا و قریبگی ، محو می شود و ما اجازه می دهیم آن قسمت های زندگی مان که همیشه در بسته باقی مانده بودند به روی شخص دیگری باز شوند . احتمال دارد این اولین باری باشد که تا حدی به انسان دیگری اعتماد کرده ایم ، راجع به واقعیت خود با او حرف زده و اجازه می دهیم که ما را بشناسد . انجام قدم پنجم به نوع شگفت آوری ما را با راهنمایمان نزدیک خواهد کرد . این رابطه ما بر اساس برابری و بگیر وبستان منطقی و احترام متقا بل ریشه گرفته و از نوعی است که می تواند تا آخر عمر باقی بماند . احتمالاً بعد از کار کرد قدم پنجوو تا مدتی احساس کمی خستگی خواهیم کرد و یا از لحاظ عاطفی آسیب پذیر خواهیم بود . ما قدم مهمی در راه بهبودی و باز یابی خود برداشته ایم . از آن جا که در این مرحله زخم های قدیمی راشکافتیم ، این مرحله برای مان یک جراحی روح بوده که طی آن از دروغ های قدیمی خود که بسیار با مهارت ساخته شده بوده اند پرده برداشتیم و به خودمان نیز حقایق دردناکی ابراز داشتیم . در این مقطع ، ماسکهای خود را از چهره برداشتیم .

ممکن است در این مرحله احساس احتیاج خطرناکی بکنیم ، بدین صورت که از این خود آگاهی   جدید فرار کنیم و به بدبختی های قدیمی ولی آشنای خود برگردیم و یا وسوسه شویم از راهنمای مان فاصله بگیریم چرا که ، او دیگر همه چیز را درباره ما می داند . این برای ما یک مسئله حیاتی است و باید در مقابل افکار مقطعی مقاومت کنیم . یکی از بهترین راه ها آن است که با دیگر معتادان در حال باز یابی راجع به این احساسات و ترس هایمان سخن بگوییم و جویای تجربه آن ها در این مورد بشویم .

همین که ما از آن ها بشنویم ، آن چه در درون ما می گذرد منحصر به فرد نیست و آن ها نیز عیناً این کشمکش ها را پس از کار کردن روی قدم پنجم داشته اند ، باعث آسودگی ما خواهد شد .

آگاهی ما در رابطه با الگوهای رفتاری که از آن هن برای ارتباط با دیگران استفاده می کرده ایم .

همچنین این ریسک وجرأتی که ما از خود در آشکار کردن این الگوها نزد شخص دیگری بروز داده ایم به خودی خود باعث خواهد شد که تغییر بسیار مثبتی در روابط ما ایجاد گردد.

این جا مسئله ، تنها نزدیک تر شدن به راهنمای مان نیست بلکه این آمادگی اعتماد کردن به انسانی دیگر ، که ما اینجا تمرین کردیم ، کمک خواهد کرد تا بتوانیم با بقیه نیز رابطه ی نزدیک برقرار کنیم . ما این جا جرات کردیم که احساسات و خصوصیات پنهانی خود را به یک نفر دیگر بگوییم و او ما را طرد نکرده است ، این آغاز آزادی ما در اعتماد به افراد دیگر خواهد شد .

ما این جا متوجه می شویم که نه تنها می توان به بقیه اعتماد کرد و به آن ها فرصت داد تا دوست ما بشوند ، بلکه خود ما نیز قابل اعتماد هستیم و لیات آن را داریم که دوست دیگران بشویم . بعضی از ما قبلاً فکر می کردیم که قادر به دوست داشتن و یا این که دوستمان داشته باشند نیستیم و هرگز دوستی نخواهیم داشت ، وای در این قدم متوجه شده ایم که این باورهایمان اشتباه بوده و راهنمایمان نمونه ی خوبی از یک دوست واقعی برای مان می باشد.

پس از انجام این قدم روابط ما شروع به عوض شدن می کنند و از جمله آنها رابطه ای است که با خدامند خود داشته ایم . در طی مراحل قدم پنجم هر جا که احساس ترس می کردیم به او پناه بردیم و به ما شجاعت لازم برای اتمام این قدم عطا گردید . در نتیجه ، باور و ایمان ما قوی تر شد . به همین دلیل اکنون ما متمایل شده ایم که برای رابطه با خدا سعی بیشتری بکنیم . این رابطه مثل تمام روابط دیگر ، محتاج به آن است که بتوانیم درون خودمان را بروز دهیم و به طرفمان اعتماد کنیم . وقتی ما دیوارها رااز اطراف وجود خود برمی داریم و خصوصی ترین افکار واحساسات مان را با نیروی برترمان در میان می گذاریم و به او اقرار می کنیم که کامل نیستیم ، به او نزدیک تر شده رابطه مان با او صمیمی می شود . نتیجه تمام این کوشش آن است که به نوعی اطمینان پیدا می کنیم نیروی برترمان همیشه با ماست و از ما محافظت می کند .

مراحلی که تا به اینجا پیموده ایم ما را از چگونگی دقیق خطاهای مان آگاه می سازد . نواقص شخصیتی ما که در قدم بعدی از آن صحبت می کنیم از همین چگونگی دقیق خطا های ما ایجاد می شوند. اکنون می دانیم که الگوهای رفتاری که ما در زندگی مان مورد استفاده قرار می دادیم از عدم صداقت ، ترس خود خواهی و تعداد زیادی نقص های شخصیتی دیگر ریشه گرفته اند .

در نتیجه ی انجام قدم پنجم ، موفق به دیدن دامنه و طیف کامل نواقص شخصیتی خود گشته ایم و با این آمادگی که پیدا نموده ایم به انجام قدم ششم می پردازیم . 

 

                                       قدم ششم

 

 

" ما کاملاً آماده ایم که خداوند تمام این نواقص شخصیتی ما را برطرف کند "

 

بینشی که ما ، در نتیجه ی انجام قدم پنجم ، در ارتباط با چگونگی دقیق خطاهای خود بدست آوردیم ، با آن که بسیار ارزشمند است لیکن فقط شروع تغییرات عظیمی است که در زندگی ما با بکار گرفتن قدم ششم به وقوع خواهد پیوست ما می خواهیم نواقص شخصیتی مان بر طرف گردند و به همین دلیل اول لازم بود که اقرار کنیم اصولاً چگونگی دقیق خطاهایمان چه می باشند ؟ ما از سهمی که خودمان در گذشته مان داشته ایم تکان شدیدی خورده ایم و می توانیم انتظار داشته باشیم که رفتار و برداشت مان در زندگی ، پس از کار کردن قدم ششم دچار تحولی عمیق گردد .

گر چه بعضی از ما هنوز متوجه اهمیت خاص قدم های ششم وهفتم نشده ایم ، لیکن تجربه به ما نشان داده است که اگر طالب تغییر اساسی در زندگی مان باشیم ف انجام این دو قدم لازم می باشد ، در غیر این صورت تغییرات ایجاد شده دوام چندانی نخواهد داشت . این قدم ها آن گونه کار نمی کنند که ما ساده به خدا بگوئیم بله خدای من ، لطفاً نواقص مرا بر طرف کن و به دنبال قدم هشتم برویم . اگر ما از قدم های ششم وهفتم به گونه ای سرسری بگذریم و مستقیماًبه جبران خسارت در قدم نهم بپردازیم ، این مسئله باعث خواهد شد تا بیشتر از سابق به مردم مدیون شویم . اگر ما به دنبال ترمیم نواقص شخصیتی مان نباشیم ، مسلماًاشتباهاتمان باعث خسارات جدیدی خواهد شد .

انجام قدم ششم در طول عمرمان ادامه خواهد داشت ، چرا که سلسله مراحلی را شروع کرده ایم که در نتیحه ی آن کاملا ً آماده شدیم ، لیکن هدف ما آن است که همین آمادگی را بطور نسبی کامل است هر روز بیشتر کنیم . آن چه باید برای این قدم به انجام برسانیم ، ابتدا آماده شدن کامل و سپس باز گذاردن دریچه ی افکارو قلب مان بر روی تغییرات بسیار عمیقی است که تنها به دلیل حضور خداوند مهربان در زندگی مان صورت می پذیرند .

ما از قدم سوم برای آن چه که باید در قدم ششم انجام داد تجربه به همراه می آوریم . همان گونه که قبلاًاراده و زندگی خود را به دلیل آن که خودمان نمی توانستیم آ ن را اراده کنیم به نیرویی برتر از خودمان سپردیم ، اکنون نیز آماده می شویم تا نواقص شخصیتی خود را تسلیم خداوند مهربان کنیم ، زیرا تمام کوشش های پیشین ما برای تغییر دادن خواست و اراده ی ما به جایی نرسیده اند . سلسله مراحل این قدم ف مشکل ودردناک می باشد .

آگاهی بیشتری که ما از نواقص خود یافته ایم گاه وبیگاه باعث ناراحتی و رنج مان می شود . از قدیم گفته اند که نفهمی هم خودش برکتی است و اشکال ما آن است که دیگر در مورد نواقص خود نفهم نیستیم و خود این فهم جدید گاه گاه آزارمان می دهد . ما اکنون ناگهان متوجه صورت در هم و گرفته دوست مان می شویم که هدف یکی از آن صفات نه چندان جالب اخلاقی مان که هر چند یک بار ظهور می کنند قرار گرفته و آن گاه در می یابیم که کارمان اشتباه بوده و چون نمی دانیم چه کنیم ، اغلب گردن مان را کج کرده و چند کلام عذرخواهی زیر لبی می گوئیم و به احتمال زیاد شروع به تنبیه و سرزنش درونی خود می کنیم که ، چه شد باز هم این گونه بی توجه و خشن شدیم واز این که می فهمیم چگونه روی زندگی مردم اثر منفی می گذاریم از خود بیزار می شویم .

ما از این که چنین آدمی هستیم خسته شده ایم و همین احساس سرخوردگی است که به ما برای عوض شدن و رویش پیدا کردن فشار می آورد . ما می خواهیم با آنچه که در گذشته بوده ایم تفاوت داشته باشیم و خبر خوش آن است که این تغییرات درونی حتی اگر برای خود ما واضح نباشند ، مدتی شروع شده اند . همین که در حال حاضر این توانایی را یافته ایم تا به غیر از منافع خودمان به دیگران هم بیاندیشیم و احساسات آن ها را مورد توجه قرار دهیم ، دلیل تغییرات بسیار عمده ی درونی ما می باشد ، خصوصاً اگر خود مشغولی عجیب سابق خود را که اساس بیماری ماست به خاطر بیاوریم .

احتمالاً از این که متوجه می شویم نوقص مان سد راه باز یابی مان شده اند حالت شدید سر خوردگی پیدا می کنیم و معمو لاًاولین راه حلی که به نظرمان می رسد آن است که سعی کنیم با سر پوش گذاشتن ف آن ها را اول از خودمان و سپس از سایرین مخفی کنیم . طرز فکر ما این گونه خواهد بود که اگر مردم متوجه نشوند ، به تدریج آن نقطه ضعف های اصلی تر شخصیت ما از بین خواهند رفت ف اما کاری که برنامه در این مورد به ما پیشنهاد می کند آن است که در عوض آن که سعی کنیم بانیرو ی اراده وکنترل  کردن ، این نواقص را بر طرف کنیم ، خود را کنار بکشیم و اجازه دهیم خدای مهربان در زندگی مان عمل کند . یک قسمت اصلی این سلسله مراحل آن است که مسئولیت رفتار خود را به عهده بگیریم .

معمولاً خود ما نواقص شخصیتی خود می شویم یا شخص دیگری که مورد آزار قرار گرفته متوجه مان می کند که اقدام نادرستی کرده ایم ، به هر صورت یک تفاوت اصلی در این مرحله آن است که مسئولیت کامل اعمال خود را پذیرا می شویم . دیگر با گفتن جملاتی از قبیل خوب دیگر چکار کنم ، خدا هنوز این نقص را در من از بین نبرده و با من در مقابل نواقصم عاجزم و به نظرم تا آخر عمرم هم عاجز خواهم ماند از زیر بار مسئولیت مان فرار نخواهیم کرد . ما مسئول رفتار بد ، خوب یا بی اثر خود خواهیم بود و دیگر نادانی یا معتاد بودن مان را عذر موجهی برای رفتار غیر مسئولانه خود نخواهیم دانست .

هنگامی که با صداقت به خظاهای خود اقرار می نمائیم ، تواضع پیدا می کنیم . هر چه بیشتر متوجه ی انسان بودن و جایزالخطا بودن خود می شویم تواضعی که در قدم پنجم پیدا کردیم گسترده تر می شود . ما می دانیم مشکل داریم پس سعی می کنیم همین را که هستیم بیشتر بپذیریم . تسلیم می شویم و تمایل ما برای تغییر یافتن بی نهایت بیشتر می شود . تا همین جای برنامه هم متوجه شده ایم که به دلیل زندگی به روال اصول روحانی که بنیان قدم ها می باشد ، تغییرات قابل توجهی در عواطف و ساختار روحانی ما ایجاد شده است .

ما تجربه ای در امر روحانی نداریم ، لیکن باید درنظر بگیریم که در قدم های اول تا سوم میانی یا ابرازهائی روحانی بدست آورده ایم که به منزله ی توشه ای ما را در طی سلوکی که دراین برنامه بدان بازیابی می گوئیم همراهی خواهد کرد .

صداقت ماباعث تسلیم شد . ایمان وامید باعث یاور نیرویی برتر از خودمان گشت و سپس اعتماد و تمایل ، در ما در زمینه ی لازم را محول کردن اراده و زندگی مان به خداوند ایجاد نمود . اعتقاد برای به نیروی برتر ، در ما ایجاد تواضعی نمود که قبلاً در خود سراغ ن داشتیم .

ما با کوشش و تعهد پا برجا ، از صداقت ، تسلیم ، ایمان ، امید ، باور ، اعتقاد ، تمایل وتواضع به عنوان زمینی برای بتای باز یابی خود استفاده می کنیم . نواقص شخصیتی ما از هر طرف خود را در زندگی آشکار می کنند ، بنابراین باید برای بازیابی خود تمایل پیدا کنیم ، تا آنجا که متعهد شویم پس گرایی نکنیم . به عبارت دیگر ، حتی اگر به نظر می رسید که هیچ پیشرفتی نداریم و تغییری حاصل نشده ، باز هم باید تمایل به ادامه ی بازیابی خود داشته باشیم . اکثر ما قادر به احساس تغییرات درون مان نیستیم ، ولی می توانیم مطمئن باشیم آن چه در درون ما صورت می گیرد در ظاهر ما نیز تاثیر عمده می گذارد و دیگران به آسانی متوحه این تغییرات می شوند . حتی اگر گاهی احساس کنیم دیگر توان برداشتن یک قدم را نداریم ، باز هم چون برنامه از ما می خواهد که حرکت کنیم به زور هم شده انجام دادنی ها را به انجام می رسانیم . ما باید پیش برویم و اگر لازم شد از همان سماجت ویکدندگی که در دوران اعتیاد فعال مان ، برای مصرف مواد داشتیم استفاده می کنیم و دو دستی به اصول لازم برای بازیابی خود می چسبیم .

در نتیجه نوشتن ترازنامه و در میان گذاردن بی کم وکاست آن با خودمان ، خدای مان و یک انسان دیگر ، اکنون از نواقص شخصیتی خود آگاه شده ایم . با کمک راهنمای مان فهرستی از نواقص تهیه می کنیم و روی این نکته که چگونگی این نواقص یر زندگی ما اثر می گذارند تمرکز می کنیم . نواقص شخصیتی ما نکات ضعف مشترک بسیاری از انسان ها هستند که به دلیل خود محوری در زندگی ما معتادان به نسبت غیر عادی و اندازه ای بیش از حد طبیعی برگ شده اند و به نوعی پی در پی باعث رنج اطرافیان و خودمان می شوند .

ما یک نقص را بررسی می کنیم . مثلاً خود را از دیگران بهتر وصالح تر دانستن . در ابعاد مرسوم و طبیعی ، این صفتی است که باعث اطمینان به خود و احترا به ارزش ها می گردد ، افرادی که از شخصیت ثابت برخوردارند و برای خودشان احترام قائلند ،در زندگی از ارزش ها و اصول جا افتاده ای پیروی می کنند و این که ارزش های شان واقعی و صحیح هستند ، قویاً معتقدند . چنین افرادی با ارزشهای اعتقادی خود زندگی می کنند  و باور های خود را به نوعی که باعث طعنه و انتقام جویی نباشد با دیگران در میان می گذارند . اطمینان داشتن به باور ها ، خصیصه ای بنیانی است که افراد فاقد آن معمو لا ً متلون المزاج ، بی ثبات فاقد قاطعیت و به احتمال زیاد نسبت به صحت تصمیم گیری های خود مشکوک می باشند و رفتاری نا پخته از خود بروز می دهند . باید توجه داشت که اطمینان و پافشاری نسبت به باور های شخصی ، زمانی که باعث تحمیل ارزش هایمان به دیگران شود ، دیگر تبدیل به صفت زشت و آزردهنده ی کنترل و ستیزه جوئی گردیده است .

وقتی افراد سعی می کنند برای پذیرفته شدن عقایدشان از جانب دیگران زندگی آنها را دستکاری کنند و آنچه را که خودشان فکر می کنند صحیح است به خورد آنها بدهند ، مسئله چیزی فراتر از نقص شخصیتی است ود ر واقع تبدیل به پلیدی و زشتی شده است .

به عنوان مثال ترس را مورد برسی قرار می دهیم . فقدان ترس در مقابل حمله ، نترسیدن از یک بیماری مرگ آور و یا بی باکی در روبرو شدن با عاملی که می تواند باعث جراحت بدنی بشود ، به جای آنکه نشانه ی آرامش شخص باشد ، معرف کم عقلی اوست . همه ی ما ترس هایی داریم . ترس از تنهائی ، ترس از اینکه احتیاجات جسمانی مان برآورده نشود ، ترس از مردن و بسیاری چیز های دیگر لیکن وقتی ترس های ما به نوع افراطی خود نحورانه می شوند و تمام وقت ما صرف محافظت از خود در مقابل آن چه که احتنال دارد در آینده بیفتد می شود ، دیگر نمی توانیم به گونه ای مؤثر با زندگی اینجا و امروز روبرو بشویم .

د رکار قدم ششم ، تشخیص ارتباط و پلی که ما بین ترس و شجاعت وجود دارد ، محتاج به تمایل و اعتماد داشتن ماست .

ترس از این که بدون استفاده از رفتار مخرب قدیمی ، زندگی مان چگونه خواهد گذشت باید در ما از بین برود . باید برای برطرف شدن نواقص شخصیتی به نیروی برترمان اعتماد کنیم و تمایل پیدا کنیم که شانس خود را بیازمائیم ، با این باور که آن چه بعد از انجام قدم ششم در انتظارمان است ، از زراد خانه ای که تاکنون در درون خود ، ازانواع ترس ها ، رنجش ها و اضطراب های روحی گرد آورده ایم ، بهتر خواهد بود. هر زمان که درد تغییر نیافتن شدیدتر بشود ، مطمئناً دست از لجاجت بر خواهیم داشت .

ممکن است متحیر شویم اگر این نواقص شخصیتی که سالها برای ما به منزله ی سفینه ی نجات کار کرده اند از ما گرفته شوند و باعث ایجاد این فکر در ما نشوند که دیگر چه چیزی برای رودر رویی با زندگی برای مان باقی خواهند ماند ؟ حقیقت این است که زمانی که ما مواد مصرف می کردیم خود محوری برایمان به صورت عاملی حفاظتی در آمده بود که باعث می شد بدون توحه به مشکلاتی که برای دیگران ایجاد می کردیم و بدون احساس مسئولیت و گناه به اعیتاد مان ادامه دهیم . انکار سد محافظتی شده بود که تا وجود داشت ، ما خرابی هایی را که به وجود می آوردیم نمی دیدیم . خودخواهی به ما این امکان را می داد تا هر کاری لازم بود برای ادامه آن دیوانگی ها به انحام برسانیم . ما دیگر به آن مهارت های کاذب نیازی نداریم ،چرا که اکنون دیگر اصولی را فرا گرفته ایم که استفاده از آنها در نحوه ی جدید زندگی مان به مراتب سازنده تر می باشد . در نوشتن فهرستی از این نواقص شخصیتی ، متوجه می شویم که آن ها چطور به گونه ای بنیانی و عمیق ، ریشه اصلی مشکلات ما بوده اند و به همین دلیل باید با روشن بینی به این بیاندیشیم که زندگی ما از این پس ، بدون این نواقص چگونه خواهد گذشت . مثلاً اگر عدم صداقت ، یکی از نواقص شخصیتی ما است می توانیم فکر موقعیت هایی را در زندگی مان بکنیم که در مواجه با آنها متوسل به دروغگویی می شویم و این که اگر برای تغییر هم شده در چنان شرایطی حقیقت را بگوئیم ، چه حسی در ماایجاد خواهد شد . اگر قدری به خودمان زحمت بدهیم و این گونه تمرینات ذهنی را انجام دهیم ، به احتمال زیاد آرامش خواهیم یافت و متوجه خواهیم شد که در این نحوه ی جدید از زندگی ، وقتی مجبور نباشیم برای پوشاندن تقلب های کوچک ،از نقشه کشی و نیرنگ های بزرگ و دروغ پشت دروغ استفاده کنیم ، زندگی مان خیلی بی دردسرتر و ساده تر خواهد شد . اگر متوجه شویم که یکی از نواقص ما از تنبلی و عقب انداخبن هر کاری ریشه می گیرد ، در این تمرین صحنه هایی از آینده را مجسم می کنیم که این زندگی پارت تایم نیمه وقت را مبدل به گونه ای از زندگی کرده ایم که در آن آرزوهایمان عملی شده اند ، افق های جدیدی یافته و امکانات بسیاری برای پیشرفت در پیش رودایم .

علاوه بر امید ها و آرزوهایی که خودمان برای آینده داریم ، اگر قدری در حالات شخصیتی راهنما و یا چند تن دیگر از دوستان بازیابی کرده مان دقت کنیم ،به احتمال قوی متوجه خواهیم شد برخی از صفاتی که ما برای یافتن سان کوشش می کنیم دقیقاً در این افراد وجود دارد . اگر اعضایی را می شناسیم که دارای همان نکات مثبت روحانی مورد نظر ما هستند سعی می کنیم از رفتار این دوستان به عنوان نمو نه استفاده کنیم . آنچه ما طالب بدست آوردنش هسنیم به آسانی در دیگر معتادان باز یابی کرده که بر طبق اصول روحانی می کنند به چشم می خورد . راهنما و بقیه ی اعضا ء نکات مثبت رهایی از نواقص اخلاقی خود را با ما در میان می گذارند و ایمان داریم که آن چه آنان بد ست اورده اند ما نیز بدست خواهیم آورد .

با تمام راه های مثبتی که پیش پای ما هستند ، باز هم امکان دارد دچار یک دوره ی ماتم گیری به جهت از دست دادن سراب ها و دوز و کلک های آشنا و قدیمی مان بشویم و از دست دادن این ابزارهای نجات و بقاء ، احتمالاً در ما حالتی مثل عزا گرفتن در سوگ بهترین دوست مان ایجاد خواهد کرد و ما سایها با این نوافص زندگی کرده ایم و به آنها خو گرفته ایم . اما باید چشم بصیرت و فهم خود را تا حد اکثر امکان برای پیشرفت در بهبودی مان باز کنیم و دست آویزها، عذر و بهانه ها ، توجیه کردن ها و خود فریبی ها را به این برنامه تسلیم کنیم . باید با تمام وجود و به وضوح درک کنیم که در این برنامه پس زدن و عقب گرد امکان پذیر نیست ، چرا که هنوز نخواهیم توانست معجزه ای را در وجود و زندگی ما آغاز شده بود ، فراموش کنیم . روح مجروح و در هم شکسته ی ما در طی انجام قدم ها شروع به شفا یافتن کرده است .

لازمه ی سلسله مراحل آمادگی کامل پیدا کردن در این قدم آن است که شروع به کاربرد رفتارهای سازنده در زندگی خود بنمائیم . از آن جا  که اکنون به رفتار غیر سازنده و مخرب گذشته ی خود پی برده ایم ،  نتیجتاً تمایل برای تمرین و کاربرد رفتارهای سازنده به آسانی در ما ایجاد خواهد شد . برای مثال : اگر درون مان دردی وجود دارد ف لازم نیست که گوشه ی عزلت بگزینیم و تنها دراین فکر باشیم که در دنیا چقدر با ما بی رحمی کرده و یا به حال خود تاسف بخوریم . به چای این ها می توانیم حقیقت اوضاع را همان گونه که هست بپذیریم و در جهت یافتن راه حل دست به کار بشویم . هر چه بیشتر در این راستا حرکت کنیم ، تمرکز دادن افکار خوب وسازنده ، برای مان آسان تر خواهد شد و خیلی سریع متوجه خواهیم شد که در نتیجه تمرین ، اکنون به گونه ای واقع بینانه می توانیم راه حل های مختلف را سبک سنگین کنیم ، هدف پیدا کنیم و با وجود مشکلات ، در تحقق بخشیدن به این هدف پیش برویم . ما دیگر عادت غیر سازنده ی غصه خوردن به حال خود و دائماً غر زدن راجع به مسائلی که کنترل آنها کاملاً از قدرت مان خارج است رااز دست می دهیم و به جای آن که در مشکل غرق شویم ، در راستای حل آن تکان خواهیم خورد . تجدبه ی ما این است که به زودی به مرحله ای خواهیم رسید که خودمان هم تعجب می کنیم که چقدر مثبت و نسبت به زندگی خوش بین شده ایم و احتملاً گاه به گاه به خود مرحبا نیز خواهیم گفت ، به خصوص آن که می دانیم در سالیان اخیر چنین احساساتی چقدر برای ما غریبه بوده است .

احتمالاً جایی در طی مراحل این قدم ، صدای مان در خواهد آمد و شاکی خواهیم شد که این برنامه از ما انتظار زیادی دارد . بسیاری از ما با نگرانی می پرسند ، یعنی می خواهی بگویی راجع به این جریان بخصوص هم باید راست بگویم ؟ و یا آن که هنوز بتوانم دروغ بگویم ، کمی دزدی کنم ، گاهی هم کلاه برداری کنم چقدر به دست آوردن چیزهایی که می خواهم آسانتر خواهد شد . در واقع ما جایی میان زندگی بی ضابطه ی اعتیادی و زندگی بر طبق اصول شخصیت ساز برنامه بازیابی گیر کرده ایم .

با این که در مرحله ی اول ، دستکاری کردن یا از زیر عواقب کارها فرار کردن خیلی ساده تر به نظر می آید ، لیکن به تجربه می دانیم که قادر به پرداخت بهای نهایی این گونه رفتارها نیستیم . پرداخت تاوانی چون احساس شرم ، پشیمانی و از دست دادن احساس آرامش روحانی ، به نهایت برای ما از هر چه که درنتیجه ی عدم رعایت اصول روحانی و یا تقلب بدست بیاوریم ، سنگین تر تمام خواهد شد .

ما با رعایت اصول بازیابی ، نشان می دهیم که یک زندگی آرام و هماهنگ با محیط اطرافمان برای مان اهمیت دارد . همان انرژی را که پیش از این صرف تغذیه ی نواقص شخصیتی مان می کردیم ، امروز برای گسترش مقاصد روحانی مان به کار می بریم . هر چه توجه و تمرکز بیشتری به طبیعت روحانی خود معطوف کنیم به همان نسبت این روحانیت ، در زندگی ما خود را بیشتر جلوه گر خواهد ساخت .

اگر با نهایت کوشش اصول قدم ششم را در زندگی خود به کار گیریم ، هرگز نباید تصور کنیم از لحاظ روحانی کامل شده ایم ، چرا که در دراز مدت متوجه خواهیم شد همان نواقص شخصیتی که امروز سعی در مقابله با آنها داریم ،در مراحل مختلف ، در طی زندگی مان باز هم خود را بروز خواهند داد . حتی پس از سالیان دراز در بازیابی ،بعضاً می بینیم نقصی که ما فکر می کردیم بر آن غلبه کرده ایم باز ظاهر شده و زندگی مان را تحت تاثیر قرار داده ، احساس درماندگی خواهیم کرد . این درست است که درک نواقص باعث ایجاد فروتنی در زندگی افراد می شود ، اما باید دقت بسیار کرد که این تواضع تبدیل به توسری خور شدن که شیوه و منش زمان اعتیاد ما بوده ، نگردد. تواضع صفتی است که ما را از تخیلات پائین می کشد و باعث می شود بی سر و صدا به پیمودن مسیر روحانی خود ادامه داده و گاه به گاه از آن سرابی که سالها درباره ی کامل بودن خود داشتیم خنده مان بگیرد . ما در مسیر درستی قرار گرفته ایم ، به سوی هدف درستی می رویم و به همین دلیل هر قدمی که بر می داریم باعث خیر و پیشرفت مان می شود .

در طی انجام این قدم ، متوجه می شویم که قدرت تحمل و پذیرا شدن مان در بر خورد با نواقص دیگران افزایش پبدا کرده است . هرگاه می بینیم شخصی عملی را که از خود ما نیز در نتیجه یکی از همان نواقص شخصیتی سر می زند انجام می دهد ، به جای قضاوت در مورد او ، با وی احساس همدردی می کنیم . ما تجربه شخصی داریم و می دانیم که چنین رفتاری دقیقاً چه احساسات نا مطبوعی ایجاد می کند ، لذا به جای محکوم کردن رفتار دیگران ،نگاهی به خودمان می اندازیم . از آنجائی که در پذیرا شدن خودمان تجربه یافته ایم ، اکنون پذیرا شدن دیگران و دردی با مردم برای مان آسانتر شده است .

ما از خود مان می پرسیم ،آیا کاملاًآماده ایم تا خداوند تمام نواقص اخلاقی ما را بر طرف کند ؟ تک تک و همه ی آنها را اگر متوجه شویم که هنوز دست آویزی برای خود نگاه داشته ایم ، اگر احساس کنیم هنوز دلمان نمی خواهد از بعضی از نواقص مان دست برداریم ،برای تمایل یافتن دعا می کنیم . در مقابل قدرت شفا دهنده ای که در انجمن معتادان گمنام وجود دارد روح مان را باز می گذاریم تا این قدرت در آن نفوذ کند و بطور روزمره به بهترین نحوی که برای مان امکان دارد ، از ابزاری که این برنامه برای بازیابی در اختیار ما می گذارد ، استفاده می کنیم .

با آن که طی نمودن این مرحله ، یک عمر به طول خواهد انجامید ، بی حوصله نخواهیم شد ، چرا که ما فقط در همین امروز زندگی می کنیم . ما قدم بسیار بزرگی در طی سلوک بازیابی خود برداشته ایم ، اما اگر بخواهیم تاثیرش را حفظ کند ، باید قدم بعدی را برداریم . با آمادگی که امروز بدست آورده ایم ،قدم هفتم را آغاز می کنیم . 

 

                                   قدم هفتم

 

                    

" ما با فروتنی از او خواستیم که کمبودها ی اخلاقی ما را برطرف کند "

 

در قدم چهارم ما نواقص شخصیتی اساسی خود را آشکار کردیم . در قدم پنجم ، به وجود آنها اقرار کردیم . در قدم ششم ، کاملاً آماده شدیم که آنها برطرف شوند تا بتوانیم به رویش روحانی و بازیابی خود به نوعی مستمر و پایدار ادامه دهیم . اکنون در قدم هفتم ، با فروتنی از نیروی برترمان در خواست می کنیم کمبودهای اخلاقی ما را برطرف کند و نیز از قید آن چه که بازیابی ما را محدود می کند آزادمان سازد ما کمک می کنیم ، زیرا این کار را نمی توانیم به تنهایی انجام دهیم .

در نتیجه ی انجام قدم های قبلی ، متوجه سدیم که اگر بخواهیم در مسیری روحانی پیش برویم و پاک بمانیم ، باید فروتنی و تواضع بیابیم . ما توجه دقیق داریم که فروتنی و شکسته نفسی ، با حقیر شمردن و ناچیز دانستن خود تفاوت بسیاری دارد . منظور از تواضع ، انکار نمودن صفات خوبمان نیست ، بلکه بر عکس ، شخص متواضع کسی است که تصویر واقع بینانه ای از خود دارد و از جایگاه خود در اجتماع به خوبی آگاه است .

در قدم هفتم معنی فروتنی آن است که ما نقش خود را در بازیابی مان درک می کنیم ، نکات مثبت و نیرومند خود را می شناسیم ، از محدودیت های خود آگاهیم و به نیرویی برتر از خودمان ایمان داریم.

برای انجام قدم هفتم ، باید خودمان را از سر راه کنار بکشیم تا خدا بتواند کار خودش را انجام دهد .

با فروتنی درخواست کردن برای برطرف کردن کمبودها ، یعنی آن که ما آگاهانه به آن نیروی با محبت برای عمل نمودن در زندگی مان اختیار کامل می دهیم و باور داریم که دانش خداوند به نهایت بیش از دانش ماست .

با آنکه تا حدودی تواضع یافته ایم ف لیکن بسیاری از ما در برداشت مان از لغت با فروتنی دچار مشکل می شویم . بعضی از ما احتمالاً این طور فکر می کردیم که خداوند به محض آنکه از او در خواست کنیم ، کمبود هایمان را برطرف خواهد نمود و زمانی که نیروی برتر مان بر طبق در خواست ما عمل ننمود ، تصور کردیم این جای برنامه کار نمی کند . از سوی دیگر بعضی از ما به درگاه خداوند خواهش و تضرع می کردیم که خدایا کمبودهایم را برطرف کن با تصور آنکه این اعمال نشان دهنده ی تواضع ماست .

کوشش بسیار ما ، در انجام این عمل دیگر تبدیل به دست وپا زدن و تقلا شده بود ، چرا که از دست کمبوهایمان خسته شده بودیم و در جهت کنترل آنها هم از ما کاری ساخته نبود ، می خواستیم راحت شویم و عجیب آنکه این دقیقاً همان طرز برخورد و روحیه ایست که ما امیدواریم در زمان انجام قدم هفتم از خود بروز دهیم یعنی با روحیه ی فروتنی ما اقرار به شکست می کنیم ، محدود بودن خودمان را حس می کنیم و از خداوند خودمان کمک می خواهیم .

در خواست از نیروی برتر مان برای برطرف کردن کمبودها ، محتاج به تسلیمی بی نهایت عمیق تر و بنیانی تر از تسلیم اولیه مان می باشد . تسلیم اولیه ما که زائیده بیچارگی مطلق و آشفتگی زندگی مان بود ، در قدم هفتم ابعاد کاملاً جدیدی می یابد . در این مرحله جدید از تسلیم ، نه تنها پذیرای اعتیادمان می شویم ، بلکه آن کمبود های اخلاقی رانیز که در رابطه با اعتیادمان می باشد ، پذیرا می گردیم . پذیراشدن اعتیادمان اولین قدمی بود که ما در پذیرفتن خودمان برداشتیم و اکنون در نتیجه کار کردن روی قبلی چیز هایی راجع به خودمان فرا گرفته ایم و سراب هایی که باعث شده بودند ، تصور کنیم منحصر به فرد هستیم در نتیجه ی سلوک تا حد زیادی محو شده اند. اکنون می دانیم که نه از دیگران مهمتر هستیم و نه کمتر . فهم این که ما منحصر به فرد نیستیم ، نشانه ایست قوی از آن که فروتنی یافته ایم .

صبور بودن یکی از مبانی اصلی کار کرد این قدم است و ما می دانیم اغلب ما با صبر مشکل داشتیم ، چرا که یکی از ارکان اعتیاد ما این بود که هرگاه اراده کردیم فوراً ارضاء بشویم . در حال حاضر مدتی است که به تمرین اصولی پرداخته ایم که صبور بودن را برای مان ممکن ساخته اند و در اینجا نیز تنها چیزی که لازم داریم این است که مفاهیم قدم سوم را که در واگذار نمودن اراده و زنذگی مان به خداوندی که می شناسیم گسترش دهیم . به عبارت دیگر ، اگر ما به آن نیرو ، تا حودی در قدم سوم اعتماد پیدا کرده ایم ، اکنون وقت آن رسیده که این اعتماد را بیشتر کنیم .

از آن جا که دیدگاه ما را در مورد امید هایی که داریم محدود می باشد ، بسیری از ما حتی تصور آنچه را که نیروی برترمان برای مان در نظر گرفته به ذهن مان خطور نمی دهیم . اگر جزو این گروه از افراد هستیم باید به ایمانمان تکیه کنیم و همچون قدم های پیشین خیلی ساده و سربسته باور کنیم که ارده ی خداوند برای ما نیکوست . ایمان ما به خودی خود دلیلی است کافی بر آن امیدوار باشیم بهترین در انتظارمان است .

در زمان انجام این قدم ، از این که مراحل بازیابی را با عقل و منطق مورد سنجش قرار دهیم دوری می گزینیم و توجه خود را به این مسئله تمرکز نمی دهیم که بفهمیم در چه زمان و چگونه کمبودهای اخلاقی مان برطرف خواهند شد ، چرا که تجزیه وتحلیل این قدم ، کار ما نیست . این قدم ، یک انتخاب روحانی است ، انتخابی به مراتب عمیق تر از یک عکس العمل عاطفی یا تصمیمی که در نتیجه ی اراده کردن و اگاهانه صورت پذیرد .تنها نتیجه ای که حاشیه ای گذشتن از این قدم و انجام ناقص آن عاید ما خواهد ساخت ، این است که ما را نسبت به کمبودهای اخلاقی مان بسیار خواهد کرد و هم زمان ، امیدمان برای خلاص شدن از دست این کمبودها قطع خواهد شد . احتمالاً درد حاصل ، غیر قابل تحمل خواهد شد .

ما نواقص شخصیتی خود ، باورهای ناهنجار خود و الگوهای ناسالم خود را دیده ایم . به وضوح دریافته ایم که باید تغییر کنیم ولی امکان دارد خودمان آگاه نباشیم که از زمانی که برای کمک گرفتن ، به معتادان گمنام آمدیم عوض شده ایم . ما با یک خلاء روحانی به اولین جلسه قدم گذاشتیم . چند نور اساسی در زندگی ما به خاموشی گرویده بود . استعدادابراز محبت ، خندیدن و احساس کردن خود را از دست داده بویم و مدتها بود که دیگر وقتی مردم به چشمان بی روح ما نگاه می کردند مشکل می توانستند انسانی که در پشت آن چشم ها قرار داشت ببینند .

از اولین جلسه جلسات معتادان گمنام  متوجه عشق و پذیراشدنی که بقیه به ما ابراز می کردند شدیم و شروع به بازگشت به زندگی کردیم . آنچه ما احساس می کنیم یک بیدار شدن روح است که این واژه غیر معمول می باشد ولی در واقع همان است که می شنویم . این بیداری مدتی است که برای اطرافیان ما مشهود شده ، ولی اکنون تغییرت آن قدر بارز شده اند که خودمان هم می توانیم آن ها را ببینیم . یکی از تغییراتی که ما در خود می بینیم ف آن است که رابطه مان با خداوند خودمان تفاوت یافته است . پیش از این ، شاید بعضی از ما حس می کردیم که خدا خیلی دور است و در سطح خصوصی ، چندان کاری با ما ندارند . ما برای درک این حقیقت اشکال داشتیم که هر یک از ما می توانست برای خودش خدایی داشته باشد که همیشه بتواند به او توسل جوید . مدتها دعا کردن ، به نظر ما کاری مصنوعی می آمد ، لیکن احتمالاً اکنون حس می کنیم که وقتی دعا می کنیم شنونده ای داریم که به ما عشق می ورزد .

ایجاد رابطه با خداوند خودمان ، باعث می گردد هنگامی که در خواست می کنیم تا کمبود های مان برطرف شود ، احساس راحتی کنیم و کاری که در طی قدم های قبلی کرده ایم . این رابطه را تقویت کرده است . ما از نیروی برترمان در خواست صداقت ، روشن بینی و تمایل نمودیم و به ما قدرت عطا شد تا دارای خصیصه هایی شویم که بی نهایت برای باز یابی مان مهم هستند .

هر بار که متوجه می شویم در یکی از صفاتی که به دنبال یافتنش هستیم کسر آ ورده ایم ویادر کار برد اصول روحانی با اشکال مواجه شده ایم برای کمک ، به خداوند خود روی می آوریم . در این قدم ما از خدائی مهربان درخواست کمک می کنیم که بی صبری ، عدم تحمل ، تعصب ، عدم صداقت و هر آن چه را که سد راه ما شده بر طرف سازد . ما در می یابیم که نیروی برترمان همیشه آن چیزهایی را که بدان ها احتیاج داریم برآورده می کند و به همین دلایل ایمان مان فزونی می یابد .

احتمالاً زمانی که از نیروی برترمان درخواست می کنیم کمبودهایمان رابرطرف کند ، می بینیم که تنها بخش های کوچکی از این کمبودها از میان رفته است و گاهی نیز یک نقص اساسی به سادگی از پیش پای مان کنار می رود تا بتوانیم در بازیابی خود پیشرفت کنیم . مواقع دیگری نیز هستند که ما از اسارت یک یا چند نقص ، کاملا، آزاد می شویم . نکته ی مهم آن است که باید به این باور برسیم که تنها خداوند بدان گونه که او را درک می کنیم قدرت آن را دارد که کمبود های مارا برطرف سازد و اطمینان داشته باشیم که هر گاه او خود صلاح بداند این کار انجام خواهد یافت . یک چنین ایمانی مرحله ایست فراسوی درک و خواست شخصی مان در آنچه که احتیاج داریم و یا تصور می کنیم که لازم داریم .

بدون توجه به این که ما چقدر به استحکام رابطه مان باخداوند بدان گونه که او را درک کنیم اطمینان داشته باشیم ، برای انجام قدم هفتم به راهنمای مان احتیاج داریم . راهنما به ما کمک خواهد کرد تا درک کنبم که تواضع چیست و راه آسانی برای برقرارکردن رابطه با نیروی برترمان پیدا کنیم .

باید این را به خاطر بسپاریم که به درگاه نیرویی برتر از خودمان دعا می کنیم و با فروتنی درخواست می کنیم ، زیرا می دانیم که از خودمان کاری ساخته نیست . بعضی از ما دعای از پیش تدوین شده ای را که نشان دهنده ی فروتنی در هنگام درخواست مان می باشند می خوانند . برخی دیگرمان نوعی صمیمی تر ، دعا می خوانند که معرف همان فروتنی است ولی کلمات آن ساخته ی ذهن خودمان است . هر گونه برقراری ارتباط با نیروی برترمان ، دعا محسوب می شود . تفاوتی ندارد که ما چه روشی را برای برقراری ارتباط با نیروی برترمان انتخاب کنیم ، مهم است که در هنگام دعا ، آرامش خاصی ما را فرامی کیرد و احساس می کنیم که از ما مراقبت می شود .

علم به این موضوع ، آزادی به ارمغان می آورد . قدم هفتم به هیچ عنوان درمان و شفا نیست ، ولی انجام آن به ما آزادی انتخاب می دهد . ما می دانیم که اگر بر طبق اصول روحانی بازیابی زندگی کنیم . دیگر نیازی به این نداریم که خود را  برای ردیف کردن وقایع و چگونگی نتیجه ی آنها خسته کنیم . ما به خداوند خود برای زندگی مان اعتماد داریم . احتمالاً هنوز گاه گاه دچار ترس ها از روشهای مخرب استفاده کنیم و یا اینکه وقتی صلاح بدانیم دیگر به ستیز و مقابله نمی پردازیم . این که باور داریم از ما محافظت می شود ، نتیجه ی مستقیم ارتباطی است که با نیرویی برتر از خود یافته ایم . ما در حال طی مراحل برقرار نمودن رابطه ی آگاهانه با یک نیروی برتر هستیم . در طول زندگی ، کوشش خواهیم کرد تا این رابطه آگاهانه را بهتر کنیم . ما از وجود خداوند بدان گونه که او را درک می کنیم آگاه هستیم و حضور آن نیرو را احساس می کنیم .

طی کردن مراحل قدم هفتم باعث ایحاد آرامش خاطری می شود که ما هرگز تصور امکان آن را نمی کردیم . متوجه می شویم آن چه در طول جستجوی مان یرای رشد روحانی در تمام مدت با ما همراه بوده ، قدرتی است که توسط آن ، ابراز عشق نیروی برترمان رانسبت به خود احساس می کنیم .

نگاهی اجمالی به رویای آزادی کامل از کمبود های اخلاقی مان می اندازیم و برای مان اهمیت ندارد اگر در طول حیات مان به مرحله ی فروتنی مطلق یا کمل نرسیم ، همین که شخصی بتواند این رویای بزرگ را در ذهن مجسم کند و آن را مد نظر داشته باشد ، هدیه ای بسیار نادر و پربهاست .

ما در حال تغییر یافتن هستیم . نه تنها راجع به معجزه ی بازیابی از دیگران شنیده ایم ، بلکه خودمان یک مثال زنده و مجسم از آنچه که قدرت برنامه معتادان گمنام می تواند به انجام برساند هستیم . دیگر زندگی روحانی تنها یک تئوری نیست که راجع به آن در جلسات بشنویم ، بلکه اکنون یک واقعیت قابل لمس است و تنها کافی است برای دیدن یک معجزه ، در آینه به خود بنگریم . خداوند ما را از بیهوشی روحانی و بیچارگی اعتیاد نجات داده و به افرادی با آگاهی روحانی ، بهبود یافته از اعتیاد و مشتاق به زندگی کردن تبدیل نموده است . گر چه ما به این مرحله رسیده ایم ، اما هنوز باید خساراتی را که کمبودهایمان به بار آورده اند نیز بررسی کنیم . از آن جا که خواستار بهبودی مداوم و آزادی خود هستیم ، قدم هشتم را شروع کرده و جبران خساراتی که وارد کرده ایم ، آغاز می کنیم . 

 

                                  قدم هشتم

 

 

" ما فهرستی از تمام کسانی که آزاده داده بودیم تهیه کردیم و خواستار شدیم که از تمام آنها جبران خسارت کنیم "

 

در نتیجه قدم های قبلی ، ما با نیروی برترمان و خودمان صلح کردیم . در قدم هشتم سلسله مراحلی راکه منجر به آرامش داشتن در کنار دیگران می شود ، شروع می نمائیم .

از آن جا که نواقص شخصیتی عامل اساسی رفتار ما بود ، خساراتی به خود و اطرافیان مان وارد آورده ایم . در قدم هفتم از نیروی برترمان در خواست کردیم کمبودهای مان را برطرف کند ولی باید توجه داشته باشیم که اگر حقیقتاً طالب رهایی از دست نواقص مان هستیم ، ابتدا باید مسئولیت کارهایی را که در نتیجه ی وجود آن نواقص انجام داده ایم بپذیریم . باید هر چه را که از ما بر می اید ، برای جبران خساراتی که وارد کرده ایم به انجام برسانیم . در قدم هشتم شروع می کنیم به اصلاح اشتباهات مان . فهرستی از نام تمام کسانی که به آنها آزار رسانده ایم تهیه کرده ، خواستار جبران خسارات وارده به تمام آنها می شویم و به این طریق مسئولیت رفتار خود را به عهده می گیریم .

با این که کوشش ما برای جبران خسارت، ممکن است باعث ایجاد تغییر در زندگی کسانی که به آنها خسارت رسانده ایم بشود ،اما تاثیر اساسی انجام این قدم در زندگی خودمان خواهد بود . هدف ما در این قدم آن است که با زدودن آثار خسارتی که وارد کرده ایم راه رسیدن به بیداری روحانی را برای خودمان هموار نمائیم . هنگامی که این سلسله مراحل جبران خسارت را به انجام برسانیم .، خودمان نیز ازکیفیت آزادی که احساس می کنیم متعجب خواهیم شد .

اکنون ما خود را ملزم به انجام یک سری کارهایی نموده ایم که در نهایت باعث آزادی از گذشته مان خواهد شد . هنگامی که حس کنیم از قید گذشته رها شده ایم ، خواهیم توانست که در امروز زندگی کنیم.

بسیاری از ما هنوز اسیر خاطرات آزارهایی که به دیگران وارد کرده ایم هستیم و این خاطرات گاه و بی گاه بدون هیچ هشداری به ما حمله می کنند . شرم زدگی ، پشیمانی و احساس تاسف ما از اعمال گذشته مان آنقدر عمیق است که یادآوری آن ها می تواند ما را دچار احساس گناه جانکاهی بنماید . ما می خواهیم از این ناراحتی وجدان آزاد بشویم و به منظور عملی ساختن این آرزو ، ابتدا کار خود را با نوشتن یک فهرست از نام کسانی که آزارشان داده ایم آغاز نمائیم .

احتمالاًهمین فکر کردن راجع به فهرست ، باعث وحشتمان خواهد شد چرا که ممکن است آنقدر خسارت وارد کرده باشیم که دیگر قابل جبران نباشد و یا اصولاً از روبرو شدن با کسانی که آزارشان داده ایم بترسیم ، یا این که در فکر این خواهیم بود که چگونه ما را خواهند پذیرفت و با ما چه برخوردی خواهند داشت ؟

شاید بهترین صحنه ای که به فکرمان می رسد آن است که آزارهایی را که داده ایم نادیده بگیرند . بدترین صحنه ای که انتظار داریم پیش بیاید آن است که نه تنها جبران خسارت مان را نپذیرند بلکه در صد انتقام هم بر آیند . بسیاری از ما قدرت تصور و صحنه پردازی نسبتاً قوی داریم و باید توجه داشته باشیم که قدم هشتم جای بدی برای تمرین این گونه خلاقیت هاست . در اینجا مغز ما نباید از خودمان جلوتر بیفتد . ما نباید در ذهن مان هیچ سناریویی راجع به آنچه که پیش خواهد آمد ، تدوین کنیم .

مسئله ی بسیار مهمی که باید توجه داشته باشیم آن است که ما می خواهیم قدم هشتم را انجام بدهیم نه آن که قدم نهم را.

در مقطع تنها کاری که می خواهیم انجام دهیم آن است که فهرستی تهیه کنیم و قلباً تمایل پیداکنیم تا از افرادی که در لیست نوشته ایم جبران خسارت کنیم .

آن چه را که در قدمهای قبلی انجام دادیم این آمادگی را به ما داده است که قدم هشتم را شروع کنیم . ما با صداقت ، چگونگی دقیق خطاهای خود را بررسی کرده ایم و متوجه شده ایم که چگونه اعمال ما زندگی دیگران را تحت تاثیر قرار داده است . اقرار کردن به خطاهای خودمان کار آسانی نبود .باید به نیرویی اعتقاد می آوردیم که ما را دوست داشته باشد و به ما شجاعت لازم را برای باز بینی اثراتی که اعتیادمان به بار آورده است ، عطا نماید .همان شجاعت و صداقتی که نوشتن تراز نامه و در میان گذاشتن آن لازم است ، اینچا نیز برای نوشتن فهرست اسامی کسانی که به آن ها آ زار داده ایم لازم می باشد . ما مدت هاست که این اصول را تمرین کرده و با آن ها آشنایی ِآفته ایم . خیلی ساده بگوییم ، قدم هشتم ادامه ی همان کوشش هایی است که با استفاده از اصول روحانی برای آزادی خود بکار برده ایم .

اگر بر رنجش های مان غلبه نکنیم ، تهیه ی فهرست قدم هشتم و تمایل یافتن برای جبران خسارت ، کار مشکلی خواهد شد . اغلب ما حداقل یک نفر را داریم که برای جبران خسارت به او مدیون هستیم ولی در ضمن همین شخص نیز ممکن است به ما آزارهایی رسانده باشد و به احتمال زیاد ما هنوز او را نبخشیده ایم و به همین دلیل گنجاندن نام او در این فهرست برای مان مشکل می کند ، با این همه ما باید این کار را بکنیم . ما مسئول اعمال خودمان هستیم و جبران خسارت می کنیم چون مدیون هستیم .

ما باید از رنجش های مان دست برداریم و توجه خود را به نقشی که خودمان در ایجاد برخوردهای زندگی مان داشته ایم معطوف داریم . اگر از خود محوری دست بر نداریم حالمان بهتر نخواهد شد و قادر نخواهیم بود به زندگی روحانی مورد نظرمان برسیم ما انتظارات مان را نادیده می گیریم و دیگر از این که نقیه را مسئول رفتارمان قلمداد کنیم دست بر می داریم ، این تصور نیز باید از ذهن مان محو شود که در زندگی همیشه قربانی یا فدای دیگران شده ایم . در قدم هشتم ، کاری به این نداریم که دیگران با ما چه کرده اند بلکه هدف ما تنها آن است که مسئولیت کارهایی را که با دیگران کرده ایم به عهده گیریم .

اگر هنوز هم نسبت به افرادی که در گذشته زندگی مان وجود داشته اند رنجش داریم ، باید به تمرین اصل روحانی بخشش بپردازیم . استعداد ما برای عفو دیگران ، ارتباط زیادی با توانایی مان در بخشین و دوست داشتن خودمان را دارد و اگر با این مسئله اشکال داریم ، از نیروی برترمان استدعای کمک می کنیم . ما از او در خواست می کنیم که آن صفاتی را که لازمه ی تمایل پیدا کردن و بخشش نشان دادن است به ما عطا نماید . ما پذیرا شدن خود را به همان گونه که هستیم ، آغاز کردهایم و اکنون شروع به پذیرفتن دیگران به همان گونه که هستند می کنیم .

برای تهیه فهرستی از نام اشخاص ، مکان ها و مؤسساتی که مدیون جران خسارت وارده به آنها می باشیم ، مطالعه دست نویس های قدم چهارم به ما کمک خواهد کرد . اگر یک بار دیگر قدم چهارم را نسبتاً کامل انجام داده باشیم ، مطالب آن به وضوح نشان خواهد دادکه نقش خود ما در مشکلات زندگی مان چه بوده و چطور با نواقص شخصیتی خود به بقیه آزار رسانده ایم . ما آدم هایی را پیدا می کنیم که در نتیجه عدم صداقت مان از ما زخم خورده اند ، افراد دیگری که از آن ها دزدی کرده ایم ، کلاه شان را برداشته ایم ومردم دیگری که زندگی شان تحت تاثیر خطاهای ما قرار گرفته است . همچنین دقت می کنیم که چگونه در کل به اجتماع خسارت وارد کرده ایم و آن را هم به فهرست مان اضافه می کنیم . احتمالاً از بودجه های اجتماعی به گونه ای سوء استفاده کرده ایم . در میان جمعی از خود رفتار زننده بروز داده ایم و یا مالیات به حقی را که بقیه برای خدمات دسته جمعی می پردازند به اصطلاح بالا کشیده ایم .

با این که میتوانیم با خواندن قدم چهارم اغلب نام هایی را که برای فهرست مان لازم داریم پیدا کنیم . با این همه باید توجه داشته باشیم که قدم هشتم تکرار مجدد تراز نامه ی ما نیست . در اینجا ما به دنبال اشخاص ، مکانها و موسساتی که بدان ها ضرر رسانیده ایم . می گردیم و نه فقط نوع ضرری که به آن ها وارد نموده ایم . مثلاً تنها به مسئله ی دروغگوئی مان نمی پردازیم ، بلکه به کام فرد دروغ گفته ایم . ما فقط دزدی نکرده ایم بلکه از افراد مختلفی دزدیده ایم .

دست نویس های قدم چهارم تنها منبع کمک به ما برای تهیه ی این لیست نمی باشد بلکه راهنمای مان نیز می تواند کمک موثری برای ما باشد وقتی ترازنامه خود را به مشارکت گذاشتیم راهنما به ما کمک کرد که توجه خود را روی چگونگی دقیق خطاهایمان متمرکز کنیم . نکته سنجی راهنمای مان به ما کمک کرد تا دریابیم چگونه با به بکار گرفتن نواقص شخصیتی مان مردم را جریحه دار کرده ایم . همان نکته سنجی راهنمای مان اکنون نیز به ما کمک خواهد کرد تا درک کنیم چه کسانی واقعاً باید جزو فهرست ما قرار گیرند .

بسیاری از ما با این مسئله که چگونه به خودمان مه ضرر داده ایم مشکل داشتیم و هنگامی که بقیه ی معتادان پیشنهاد کردند نام خودمان را هم به این فهرست اضافه کنیم متعجب شدیم . عده ای دیگر از ما ، در مورد قبول مسئولیت ، در رابطه با خودمان افراطی هستیم ، یعنی هر گونه مسئولیتی شده ایم و یا اینکه تمام اشکالاتی را که با بقیه داشتیم به گردن خود انداختیم . با صحبت هایی که با رامنمایان و سایر معتادان می کنیم ، آن برداشت غیر واقعی که از شخصیت خود داریم به تدریج درهم می ریزد و بینشی حقیقی از خود بدست می آوریم . با کمکی که از این دوستان می گیریم عقاید واقع بینانه ای راجع به این که حدود مسئولیت ما در هر مورد از کجا شروع و در کجا ختم شده پیدا می کنیم .

ما نیاز داریم که پیش از تهیه فهرست خود ، مفهوم کلمه آزار را بدان گونه که مورد نظر قدم هشتم می باشد درک کنیم . برداشت ذهنی اغلب ما از لغت آزار ، ایجاد درد جسمی می باشد . لیکن آزار رساندن انواع مختلفی دارد ، عذاب روانی ، صدمه رساندن به متعلقات کسی و باعث تلف شدن آنها ، ضربه عاطفی درازمدت زدن ، خیانت ، سوءاستفاده از اعتماد و غیره . با این که ممکن است بگوئیم اما قصد من هیچگاه این نبود که به کسی آزار برسانم ولی چندان مطرح نیست که نیت ما چه بوده و در هرحال ما مسئول آزارهائی که به دیگران رسانده ایم هستیم . هرگاه دیگران به نوعی تحت تآثیر عملی که از ما سرزده دچار ناراحتی شده باشند این یک مورد آزار است .

گاهی برای آنکه برداشت واضح تری از چگونگی آزادی که به دیگران رسانده ایم پیدا کنیم ، بی مناسبت نخواهد بود که خودمان را بجای آنان بگذاریم . اگر بتوانیم بفهمیم که زندگی در کنار شخص لاابالی و بی توجهی مثل ما ، چه بر سر دیگران آورده است ، در آن صورت جمع آوری اسامی در فهرستمان ، آسان خواهد بود .

برای انجام این قدم ، علاوه بر فهمیدن معنی آزار باید معنی جبران خسارت را هم درک کنیم . این قدم به ما نمی گوید که ما خواستار این شدیم که به مردم بگوئیم متأسفیم ولی البته این لغت می تواند جزئی از جبران خسارتمان باشد . به احتمال زیاد اغلب افرادی که ناراحتشان کرده ایم قبلاً از ما آن قدر کلمه متأسفم را نشنیده اند که تا ابد برایشان ساخته باشد برای جبران خسارتی که وارد آورده ایم انجام دهیم ، به خصوص با تغییر نوع رفتارمان . احتمال دارد مواردی از گذشته خود پیدا کنیم که ضربه وارد شده از جانب ما به قدری جدی بوده که گویا قابل جبران نیست . یکی ازن نمونه های اینگونه موارد ، روابطمان با کسانی است که برای مدتی نسبتاً طولانی در زندگیمان حضور داشتند . در طی سالیان ، ما افراد خانواده مان را ، همسرانمان را و آنهایی را که با ما دوستی طویل المدت داشتند با خود از یک وضعیت زجرآور به وضعیت ناراحت کننده دیگری کشانده ایم . با آن که دیگر گذشته را نمی توان تغییر داد ، لیکن نیاز بدان داریم که به آنچه انجام داده ایم بنگریم و حقیقت خساراتی را که به بار آورده ایم ابراز نمائیم . با توجه به اینکه تغییر دادن آنچه اتفاق افتاده غیرممکن می باشد ، حداقل می توانیم با تکرار نکردن چنان اشتباهاتی ، جبران خسارت خود را شروع کنیم .

پذیراشدن آزارهایی که به دیگران وارد نموده ایم ، تأیف خوردن از صمیم قلب و تمایل داشتن به این که هرچه را که لازم باشد برای تغییر یافتن به عمل درآوریم سلسه مراحل مشکل و دردناکی است . ما از این رنج و تعبی که می کشیم ترسی به خود راه نمی دهیم چرا که همین ابراز حقیقت هاست که به ما کمک می کند تا به بیداری روحانی خود ادامه بدهیم . بسیار ساده بگوئیم ، هنگامی که آزارهایی را به دیگران داده ایم قبول می کنیم ، همین امر باعث بیشتر شدن فروتنی ما می شود . زمانی که از اعماق قلب ابراز تأسف می کنیم ، این شاهدی بر آن است که خودمحوریمان کمتر شده است . وقتی که حاضریم برای تغییر ، هرکاری بکنیم ، این دلیل برآن است که روحیه جدیدی در ما ایجاد شده است .

نوشتن فهرستی برای جبران خسارت ، به خودی خود باعث خواهد شد که در ما تا حدودی ایجاد تمایل برای انجام این کار بشود و به هر صورت به ما موقعیتی ارائه می کند که طی آن  با آزارهایی که به دیگران وارد کرده ایم روبرو شویم . بعضی از ما بعد از این که اسم شخصی را که به او آزار داده ایم نوشتیم و در برابر آن نوشتیم که چگونه به آزار رسانده ایم ، مختصری نیز در مورد اینکه چگونه قصد داریم از وی جبران خسارت کنیم می نویسیم . نوشتن این چگونگی جبران معمولاً باعث بیشتر شدن تمایل ما می شود ، چرا که در طی آن می بینیم که در ما قابلیت هایی نیز برای جبران خسارت وجود دارد . ما می خواهیم برای جبران خسارت تمایل پیدا کنیم و هر آنچه را که می توانیم برای بدست آوردن این تمایل انجام می دهیم . اگر متوجع شویم که با خودمان درگیر توجیه و جروبحث شده ایم و یا در حال ارزیابی خود هستیم که دقیقاً چقدر تمایل برای فلان جبران باید از خودمان نشان بدهیم ، هرچه سریعتر این افکار غیرسازنده را با دعاکردن از ذهنمان خارج می کنیم . اگر هنوز مردد باشیم ، تا حدممکن کوشش می کنیم . در اینجا بازیابی ما مطرح است و اگر بخواهیم بازیابی مان ادامه پیدا کند ، باید به هر شکل ممکن جبرانها را به انجام برسانیم .

ما از خداوند درخواست می کنیم تا به ما کمک کند که برای جبران نمودن تمایل پیدا کنیم . هنگامی که برای بدست آوردن تمایل دعا می کنیم رابطه مان با خداوند بدانگونه که او درک می کنیم چند قدمی نزدیکتر می شود . در قدم هفتم رابطه با نیروی برترمان را با درخواستی که از او برای رهایی از کمبودهایمان کردیم استحکام بخشیدیم . در اینجا هم به همان نیرو اعتماد می کنیم و باور داریم که او هرچیز را که ما برای انجام رساندن این قدم لازم داریم برایمان مهیا خواهد کرد . تعهدی که نسبت به بازیابی خودمان داریم شامل این نیز می شود که ما باید تمام کارهایی را که برای بازیابی مان لازم هستند به انجام برسانیم .

یک نیروی برتر در زندگی ما مشغول فعالیت است و ما را برای آنکه قادر به خدمت به دیگران بشویم آماده می سازد . به تغییراتی که در نتیجه فعالیت این نیرو در زندگی ما ایجاد شده است به آسانی با توجه به تغییری که در اخلاق و کردار ما حاصل شده به چشم می خورند .

ما توان این را یافته ایم که به جای زندگی از طریق نواقص شخصیتی ، اصول روحانی را انتخاب کنیم و به جای اعتیاد ، بازیابی را برگزینیم . ما دیدگاه تازه ای از زندگی پیدا کرده ایم و می دانیم که مسئول اعمال خودمان هستیم . دیگر دائماً افسوس آزارهایی را که در گذشته به دیگران دادیم نمی خوریم همین که خیلی ساده بفهمیم چقدر جدی مردم را اذیت کرده ایم  ، از صمیم قلب برای ناراحتی که ایجاد کرده ایم متأسف باشیم و درصدد باشیم به آنها بفهمانیم که آرزو داریم بتوانیم بدی هایمان را جبران کنیم ، کلید رهایی ما از گذشته است . با اینکه هنوز کار زیادی برای ایجاد صلح با دیگران در پیش داریم اما حقیقت آن است که راه زیادی برای ایجاد آرامش در خودمان پیموده ایم . با این دیدگاه جدید ، اعتماد به خدای خودمان و تمایلمان ، به قدم نهم می رویم . 

   

                                     قدم نهم 

 

 

" ما به طور مستقیم در هر جا که امکان داشت از افرادی که به آنها آزار رسانده بودیم جبران خسارت نمودیم مگر در مواردی که اجرای این امر به ایشان و یا به دیگران زیان وارد نماید "

 

اکنون که ما خواستار شده ایم تا از تمام کسانی که به آنها آزار رسانده ایم جبران خسارت کنیم تمایل خود را با انجام قدم نهم به عمل در می آوریم . اینک اقداماتی انجام می دهیم که ما را از مرحله ابتدایی آگاهی از خطاهایمان و مشکلاتی که ایجاد کرده ایم فراتر می برد و در نهایت باعث آزادی و ایجاد آرامش در زندگیمان خواهد شد . برای انجام این مراحل ، لازم بود زندگی خود را بررسی کنیم . نواقص شخصیتی خود را بشناسیم و به دقت دریابیم که چگونه با بکارگیری این نواقص ، به دیگران آزار رسانده ایم ، اکنون باید هرکاری از دستمان برمی آید برای جبران آزارهایی که به دیگران رسانده ایم انجام دهیم .

ما فهرست قدم هشتم را تهیه کرده ایم و از کاری که باید به انجام برسانیم آگاه هستیم ، با این حال بین دانستن و عمل کردن فاصله زیادی وجود دارد . امکان دارد برنامه ای برای یک جبران خسارت طرح کرده باشیم ولی وقتی زمان اجرای آن برسد یک باره ترس ما را فراگیرد و از انجام هر عملی عاجز شویم . چه بسا از فکر اینکه چگونه با ما برخورد خواهد شد و حشت داشته باشیم و تصور کنیم که ممکن است با یادآوری گذشته ها خودمان را دچار یک درگیری کنیم . از سوی دیگر احتمال دارد در اعماق دلمان امیدوار باشیم که در زمان جبران خسارت ، مورد عفو واقع شویم و افراد انتظار نداشته باشند ما مسئولیت هایی را که به عهده داشته ایم بجا آوریم . تمایل ما برای انجام این قدم نباید بر این مبنا شکل گرفته باشد که در عمل ، کسی از ما جبران خسارتی نخواهد خواست .

در راه جبران هر خسارتی می توان انتظار وقوع صحنه های مختلفی را داشت که دامنه اش از آنجا شروع می شود که افراد ، ما را مسئول قلمداد کنند و انتهای جریان به بخشیده شدن کامل ما ختم می گردد . ما باید تمایل داشته باشیم که برای انجام این قدم ، بدون توجه به آنچه که احتمالاً در حین جبران واقع خواهد شد پیش برویم ، یک بار دیگر به سادگی با یاری نیروی برترمان بر ترسهایمان غلبه می کنیم و برای بازیابی مان آنچه را که باید و شاید به انجام برسانیم.

ما باید در انجام این قدم شجاعت داشته باشیم و از روبرو شدن با کسانی که در صدد جبران خسارت از آنها هستیم وحشت نداشته باشیم ، پس از خدای خودمان درخواست نیرو می کنیم در هنگام جبران هریک از خسارات ، نیروی برترمان در کنار ما خواهد بود . ما به حضور نیروی برترمان اعتماد می کنیم و فرقی نمی کند تا چه اندازه از نزدیک شدن به افرادی که آزارشان داده ایم نگران باشیم .

احتمالاً ما دچار تردید خواهیم بود و تصور خواهیم کرد که سایر مردم اجتماع به اندازه اعضای جلسات معتادان گمنام پذیرای ما نخواهند بود . با این همه دریافته ایم که ابراز محبت و قدرت بخشش ، در انحصار معتادان بازیاب کرده نیست و مردم دیگر نیز قادرند ما را همان گونه که هستیم بپذیرند و مشکلاتمان را درک کنند ، اما مردم چه ما را قبول کنند و چه نکنند ما باید کار خود را به انجام رسانیم و سعی خود را در جبران خسارت از آنان بجا آوریم . این دردسر که ما به جان می پذیریم مطمئناً باعث گسترش آزادی شخصی مان خواهد گشت .

اصول روحانی صداقت و تواضع که در قدمهای قبلی فرا گرفته ایم نهایت کمک را برای انجام قدم نهم به ما خواهند کرد . اگر این اصول را قبلاً تمرین نکرده باشیم هرگز قادر نخواهیم شد با روحیه ای متواضع به افرادی که به آنها جبران خسارت مدیون هستیم نزدیک شویم . بررسی صادقانه ای که از خود در ترازنامه مان نوشتیم ، اقراری که در قدم پنجم نمودیم ، زیر پا گذاردن غرورمان در قدمهای ششم و هفتم و بالاخره نگاه واقع بینانه ای که اکنون به آزارهایی که رسانده ایم می اندازیم ، تماماً دست به دست یکدیگر داده و فروتنی ما را زیادتر نموده و در نتیجه برای ما انگیزه کافی ایجاد نموده اند تا قدم نهم را به انجام برسانیم . مسیری که ما طی کرده ایم باعث شده با فروتنی ، آن کسی را که بوده ایم پذیرا شویم ، آنچه را که امروز هستیم قبول کنیم و در نتیجه با صمیمیت خواستار جبران خسارت از تمام کسانی که آزارشان داده ایم بشویم .

این تمایل که برای جبران خسارت از دیگران در ما ایجاد شده ، در حقیقت انگیزه اصلی ما ، در انجام قدم نهم خواهد بود ، چرا که به دنبال دیگران رفتن و سعی در جبران خسارتی که بدانها وارد کرده ایم ، عملی نیست که آن را به صرف اینکه برنامه پیشنهاد نموده عملی کنیم . برای آنکه مطمئن شویم انگیزه ما از اصول روحانی منشاء گرفته ، بار دیگر تصمیم خود را برای سپردن اراده و زندگی خود به خداوند ، بدانگونه که او را درک کنیم ، پیش از اقدام به هر جبران خسارتی ، تکرار می نمائیم . یک نیروی برتر از ما ، راهنمایی لازم را برای انجام این امر در اختیارمان خواهد گذاشت .

ما نباید انتظار داشته باشیم که چون بر طبق اصول روحانی زندگی می کنیم مورد تشویق قرار بگیریم . افرادی که درصدد جبران خسارتشان هستیم عکس العمل های گوناگونی نشان خواهند داد . بعضی از ایشان نسبت به کاری که انجام می دهیم روی خوش نشان نخواهند داد . رابطه ما با ای افراد ممکن است بهتر شود و یا شاید هم تیره تر بشود . برخی از ایشان از ما تشکر خواهند کرد ، عده ای با ناراحتی خواهند گفت تا حالا کجا بودی که نیامدی معذرت بخواهی . ما باید از هر گونه انتظار و توقع راجع به نوعی که این جلسه جبران خسارت برگزار خواهد شد دوری کنیم و نتیجه را فقط به خداوند خود بسپاریم . البته مسئله مهم آن هست که باید بهترین کوشش خود را بجا آوریم و هنگامی که حداکثر سعی خود را کردیم ، آنگاه این مسئله را که نتیجه چه خواهد شد به خداوندمان محول کنیم . تکرار می کنیم : مهم آن است که ما صمیم قلب و به طور مطلق بیشترین سعی خود را به کار بسته باشیم و درست زمانی که به این نقطه می رسیم ، همان جا دیگر وظیفه ی ما به پایان رسیده است .

ما نمی توانیم انتظار داشته باشیم که فقط به صرف اینکه به گونه ای سعی در جبران نموده ایم بطور معجزه آسا احساسات دردناک کسی را که آزارش داده ایم محو شود . ممکن است با فروتنی از او در خواست بخشش کنیم ، اما اگر بخشیده نشویم از کش دادن این مورد استثنایی خود داری می کنیم . ما در اعماق قلب مان می دانیم که آنچه را می توانستیم ، انجام داده ایم . در طی مدتی که به دنبال جبران خسارت ها هستیم ، گاه به گاه از خود می پرسیم که آ یا ما این  سعی را می کنیم برای آنکه واقعاً متاسف هستیم و اشتیاق حقیقی داریم که کفاره ی اشتباهات و غرامت آزاری را که رسانده ایم به عهده بگیریم ؟ اگر جواب ما به این سئوال مثبت باشد می توانیم مطمئن باشیم حرکتی که برای جبران فلان خسارت کرده ایم از روحیه ی فروتنی و عشق سر چسمه گرفته است .

   برای این اینکه روحیه فروتنی مد نظرمان بماند از راهنمای مان درخواست می کنیم به ما کمک کند و اگر شرایط اجازه دهند ، همیشه پیش از آنکه اقدام به هر یک از جبران های مان بنماییم وضعیت را به راهنمای مان بگوئیم . ما او را در جریان می گذاریم که اصولاً به چه دلیل می خواهیم به دنبال این امور جبران برویم ، تصمیم داریم چه بگوئیم و در نظر داریم چه پیشنهادی یا پیش کشی برای رفع و رجوع ارائه بدهیم . به هر صورت آنچه که قصد داریم از خودمان مایه بگذایم باید متناسب با ضرر یا آزاری که رسانده ایم باشد . به عنوان مثال اگر پولی قرض کرده و پس نداده ایم فقط عذرخواهی نمی کنیم بلکه پول شخص مورد نظر را نیز پس می دهیم . ما مستقیماً با افرادی که آزارشان داده ایم حرف می زنیم و دقیقاًخطای خود را جبران می کنیم .

وقتی از کسانی که از آنها رنجش قدیم به دل داریم دل جویی می کنیم بطور مسلم باید با یک روحیه فروتنی با آن ها برخورد کنیم زیرا نمی خواهیم به قصد دل جویی شدوع کرده باشیم ولی بعداًخود را در موقعیتی قرار بدهیم که کا ربه جر وبحث بکشد که مثلاً کدام یک از ما مقصر اصلی بوده و جریان تو آن کار را کردی که باعث شد ما آن کار را انجام بکنم بشود . با این که در بین افرادی که مورد جبران خسارت قرار می گیرند مسلماً کسانی نیز هستند که خودشان هم،به ما آزار رسانده اند ، با این همه ما حتماً باید احساس مغبون شدن خودمان را نادیده بگیریم .وظیفه ی ما آن است که در صدد جبران اشتباهاتی که خودمان مرتکب شده ایم باشیم نه آن که دیگران را مجبور کنیم به زبان خودشان بگویند که در مورد ما اشتباه کرده اند .

بر طبق تجربه ی ما ، جبران آزار نمودن ، عملی دو مرحله ایست چرا که نه تنها از شخص خسارت دیده دل جویی می کنیم بلکه دنباله ی این دل جویی را با تغییر جدی رفتارمان پیگیری می کنیم . برای مثال : اگر د رحا ل عصبانیت به اتومبیل یا خانه ی کسی خسارت وارد کرده باشیم ،برای جبران نه تنها از اوعذ رخواهی می کنیم و قسمت صدمه خورده را تعمیر یا تعویض می کنیم ، بلکه این اقدامات را با تغییر دادن طرز برخورد و رفتارمان پی گیری می نمائیم . تغییر وجبران رفتارمان د راین مورد آن است که بر مبنای روزانه سعی کنیم از این پس عصبانیت خود را با ضرر زدن به اموال دیگران یا خودمان ظاهر نسازیم .

تغییر دادن روش زندگی مان امری است که یک عمر طول می کشد و مهم ترین جبران خسارت همین تغییراتی است که د ررفتار خود ایجاد می کنیم . بعضی از افرادی که مورد آزار ما قرار گرفته اند ،مثل افراد خانواده مان وچند نفر دیگر ، مدتهای مدید با ما رابطه ی نزدیک داشته اند و به همین دلیل رنجی طویل المدت کشیده اند . دل جویی های از این قبیل کاری نیست که حتی اگر از صمیم قلب انجام شود با یک عذر خواهی پنج دقیقه ای پایان گیرد . اگر چه اقرار به اشتباه و عذر خواهی ، خود یک نقطه صحیح برای شروع می باشد ولی ما باید آگاهانه بر مبنای روزانه سعی کنیم از این پس حداقل آن افراد نزدیک و عزیزی را که هنوز در زندگی ما باقی مانده اند ، دیگر آزار ندهیم . اگر از زندگی خانوادگی خود غافل بوده ایم ، اکنون سعی می کنیم زمان های معینی را فقط به خانواده ی خود اختصاص دهیم . اگر شخص بی فکری بوده ایم و روز تولد یا روزهای سالگرد را فراموش می کردیم ، از این پس دقت بیشتری صرف می کنیم و در تقویم سالروزها را یاداشت می کنیم .

همین مسایل به ظاهر بی اهمیت برای بعضی ها خیی مهم است .اگر نسبت به دیگران بی توجه بودیم و همیشه به دنبال چیزی که خودمان می خواستیم بوده ایم . انون دیگر باید شروع کنیم تا به احساسات و خواسته های دیگران اهمیت بدهیم .

البته ما متوجه هستیم که با بعضی از افرادی که در لیست جبران خسارت مان هستند مدت هاست رابطه مان قطع شده است . مثلاًاگر از همسری که از او صاحب فرزند هستیم جدا شده ایم ، احتمالاً خرج نگهداری فرزندمان را نداده ایم .حال وقتی بخواهیم به چنین مورد جبران خسارت بپردازیم باید در نظر بگیریم که ما هدف معینی داریم و دنبال ایجاد رابطه ی مجدد با همسر سابق مان نیستیم ، علاوه بر این تعهدات وجدانی ما خیلی پیش از آن است که تنها به پرداختن پول اکتفا کنیم . ما باید با موافقت همسر سابق مان ترتیبی بدهیم که طی آ سهمی از خدمات لازم را که فرزندمان بدان نیاز دارد به عهده بگیریم .

از آنجا که اعمالی که ما در این قدم به انجام می رسانیم ، مستقیماً تاثیراتی روی دیگران می گذارد ، باید به طور اگاهانه و سنجیده عمل کنیم و پس از مدت ها که ناپدید بوده ایم یک باره خود را وارد زندگی مردم نکنیم ، به همین دلیل مشورت با راهنما ضروریست . گاه بعضی از ما به گونه ای مقطعی و بدون مشورت تنها برای اینکه از فشار وجدان خود بکاهد برای جبران خسارت به به شخصی مراجعه کردند ولی غالباً اینگونه برخوردها باعث شده که بیش از آن که مثبت باشند باعث آزار شوند .

برای مثال ممکن است در قدم چهارم از افرادی ذکر به میان آورده باشیم که ته دلمان به طور مخفی برای سالیان دراز از آن ها رنجش داشتیم و بدون آن که بدانند آن ها را مسخره می کردیم ف د رمورد قضاوت قرار می دادیم ، اعمالشان را محکوم می کردیم و آبروی شان را پشت سرشان می بردیم و خلاصه تمامی این ترورهای شجصیتی را بدون اطلاع آن افراد در موردشان روا می داشتیم . حالرسش این است که آیا اکنون باید نزد این افراد رفته و خیلی سر راست به آنها اقرار کنیم که این بلاها را مدت ها به سرشان آورده ایم ؟ مسلماً خیر . هدف قدم نهم آن نیست که ما وجدان خود را به قیمت ناراحتی دیگران آرام سازیم . راهنما به ما کمک خواهد کرد تا راه صحیح جبران خسارت را بیابیم ، بدون آنکه خسات جدیدی وارد کنیم .

با این که برای ما واضح است که نباید درصددجبران خساراتی باشیم که باعث خسارات جدیدی می گردند ، اما هنوز برای مان پرسش هایی باقی مانده که پاسخ چندان مستقیمی ندارد ، برای مثال چگونه می توانیم از شخصی که فوت کرده یا قادر نیستیم او را پیدا کنیم و یا هزاران کیلومتر با ما فاصله دارد بطور مستقیم جبران خسارت کنیم ؟ راه های بسیاری برای جبران خسارت مستقیم و موثر وجود دارند که حتماً لازم نیست بطور شخصی صورت پذیرند . مثلاً اگر به کسی که مرحوم شده جبرانی مدیون هستیم می توانیم یک نامه به او بنویسیم و همان چیزهایی را که اگر زنده بود به او می گفتیم در آن نامه بنویسیم . تمایل شدید به جبران خسارت از کسی که هزاران کیلومتر دور از ما زندگی می کند خواسته ای شرافتمندانه است ف ولی اغلب ما امکانات سفرهای دور را فقط به منظور جبران خسارت ، نداریم . در چنین حالاتی تلقن کردن و یا نوشتن یک نامه معمولاً همان کار جبران خسارت مستقیم را انجام کی دهد . اما کسانی از فهرست مان را که نمی توانیم پیدایشان کنیم ، نامشان در همان فهرست باقی خواهد ماند و احتمال دارد بالاخره فرصت جبران مستقیم را از آن ها پیدا کنیم ، حتی اگر چند سالی بطول انجامد . ولی تا آن زمان بر طبق قدم هشتم باید همیشه متمایل و خواستار باقی بمانیم که به محض یافتن موقعیت مناسب ، در صدد جبران بر آییم . از سوی دیگر هرگز نباید یک جبران و دل جویی را به دلیل آنکه از روبرو شدن با شخص مورد نظر واهمه داریم به تعویق بیندازیم . ما تمام کوشش خود را برای یافتن افرادی که بدان ها جبران مدیون هستیم به کار می بندیم و هنگامی که آنان را یافتیم به شایسته ترین نحو ممکن از آنها دل جویی می کنیم .

انتخاب بهترین راه جبران خسارت مسئله ایاست که محتاج به فکر کردن و به استمداد از وجدان مان نیاز دارد . بعضی از ما باید برای مواردی جبران خسارت کنیم که اوضاع به وجود آمده توسط ما دیگر قابل جبران نیست . کارهایی که در گذشته کرده ایم احتمالاً در مورد ایجاد زخم عمیق روحی وجسمی نموده و یا حتی باعث مرگ کسی شده است . ما مجبوریم به شکلی بیاموزیم که با این خاطرات دردناک کنار آمده و زندگی کنیم . ما با درد شدید حاصل از پشیمانی خود زندگی می کنیم و متحیریم که اصولاً چنین مواردی را چگونه می توان جبران کرد و دقیقاً اینجاست که چاره ای نداریم مگر آن که به نیروی برترمان تکیه کنیم .

ما احتمالاًبرای بخشیدن خودمان اشکال داریم ، ولی باعث نخواهد شد که از خداوند مهربان مان در خواست نکنبم تا ما را ببخشد . ما می نشینیم و در حضور نیرویی برتر مان سکوت اختیار می کنیم و  از او استدعا میکنیم تا ما را راهنایی کند که اکنون بااین همه مشکلاتی که در گذشته به بار آورده ایم ،چه باید بکنیم ؟ بسیاری از ما به این درک می رسیم که پاسخ ،در وقف زندگی مان برای کمک ‘bبه معتادان و دیگر انسانهاست . برای مشکلات این چنین ،جواب های مقطعی و آسان وجود ندادرد ، بگذارید بسیار ساده بگوئیم : ما باید تحت شرایط موجود ، بهترین کوشش خود را به خاطر بیاوریم و به خداوند و راهنمای مان برای ردیف شدن امور زندگی مان اتکا ء کنیم .

 خرابی های باقی مانده از زندگی گذشته برای بعضی از ما چندان جدی نیستند و در سطح مشکلاتی از قبیل دستور جلب به دلیل نه پرداختن جرایم رانندگی ،بدهکاری های نسبتاًکوچک و این قبیل مشکلات قانونی است .اما بعضی دیگر از ما جرایمی جدی مرتکب شده ایم و مجازات بسیار سنگینی در انتظارمان می باشد . به دلیل مشکلاتی از این گونه ، گویا مدام بر سر یک دو راهی سرنوشت گیر کرده ایم که انتخاب هیچ یک از راه هایی که در پیش پایمان قرار دارند پی آمد جدی نخواهد بود . مثلاً اگر خودمان را به مقامات انتظامی معرفی کنیم به زندان خواهیم رقت ، اگر معرفی نکنیم زندگی مان در ترس ووحشت خواهد گذشت و در ضمن این امکان هم وجود دارد که مأمورین خودشان دستگیرمان کنند و بالاخره همه زندان بیفتیم . ما به کمک خدای مان و راهنمای مان آمادگی پیدا می کنیم تا در راه بازیابی مان هر چه را که باید وشاید تجربه کنیم . گاه در چنین مواردی لازم است از مشاوره قضایی برای تصمیم گیری نهایی استفاده کنیم . در این گونه موارد یکی دو جلسه مشاوره با یک وکیل دادگستری ممکن است خیلی پیش از آنچه تصور می کنیم به ما کمک کند .

اغلب خسارات مالی که به دیگران ورارد کرده ایم مربوط به چند سال پیش می باشند و معمولاً ما حساب و کتاب درستی از آن ها نزد خود نداریم . در این گونه موارد بهتر است از خدمات یک حسابدار استفاده کنیم . بعضی دیگر از بدهکاری های مان آنقدر سنگین شده اند که هر چه فکر می کنبم به هیچ عنوان تا سالها پرداخت آنها برایمان میسر نخواهد بود . امکان دارد آن قدر بدهکاری های پراکنده و صورت حساب های عقب افتاده داشته باشیم که اگر در آمد چند سال آینده مان را روی هم بگذاریم برای پرداخت آن ها کافی نباشد و اغلب ما به ندرت اجاره نامه ، هزینه آب وبرق و تلفن را می پرداختیم و تنها راهی که برای مان باقی می ماند آن بود که یک شب بی سر وصدا از خانه ای که درآن سکونت داشتیم اسباب کشی کنیم و به اصطلاح دیگر به نقطه دیگری از شهر کوچ کنیم .

درست مثل بقیه جبران خسارت های مان ،اولین کارمان آن خوامد بود که با راهنمای مان مشورتی صادقانه داشته باشیم . بسیاری از ما پس از آنکه بهبود می یابیم دوباه متکلف مخارج خانواده مان می شویم و آن ها برای غذا ومنزل شان چشم به دست ما دارند . در چنین اوضاعی متوجه می شویم که بودجه ما خیلی محدود است و اگر بخواهیم هم ، خرج منزل را بدهیم و هم مقداری از بدهکاری های مان را بپردازیم باید خیلی دقیق حساب دخل و خرج خود را نگاه داریم . امکان دارد برای رسیدن به نتیجه ای عملی ، مجبور باشیم با طلب کاران مان جلسه ای تشکیل دهیم ،اوضاع فعلی خود را برای آنها تشریح و برای همگی شان روشن کنیم که ما جداًتمایل داریم بدهکاری خود را به آن ها بپردازیم و بدین وسیله یک راه منطقی و عملی پیدا کنیم که حتی با قسط بندی های دراز مدت هم شده ، بدهکاری های خود را بپردازیم و البته به اقساطی که با آن ها موافقت کرده ایم متعهد باسیم . این خود مثالی زنده از آن است که زندگی در حال جبران خسارات ، دارای یک سلسله مراحل است و به صورت اتفاقی و یا مقطعی نیست که آن را یک بار انجام دهیم و کنار بگذاریم . بخوبی متوجه هستیم که قسط بندی نیاز به نظم و از خودگذشتگی و تعهدی دارد که با وجود مخارج بی شمار دیگر ، چون متعهد شده ایم باید هر سال بطور مرتب مبلغی را کنار بگذاریم تا بتوانیم یک به یک سفته ها یا اوراقی را که حاکی از بدهکاری های ماست پس بگیریم . اگر بدنبال یافتن احترام برای خود هستیم ، این تنها راه است .

اغلب ما متوجه شده ایم که جبران خسارت در مورد روابط خصوصی کاری طاقت فرسا است زمانی که در قدم چهارم ، ترازنامه ی خود را می نوشتیم متوجه شدیم که نه تنها بسیاری از شانس هایی را که برای برقراری رابطه عمیق عاطفی به ما روی آورده بودند را از دست داده ایم ، بلکه باعث شده ایم که به اطرافیان مان نیز در این مورد ضربه های عمیق احساسی وارد شود . ما از نزدیکی و برقراری روابطی عاطفی با دیگران و سپردن تعهد وحشت داشتیم و گاه همین مسئله باعث بازگشت ما به مصرف مجدد مواد مخدر گردید و یا با وجود این که کسی را دوست می داشتیم او را ترک می کردیم . اگر بخواهیم به طور کلی صحبت کنیم ، اصولاًما هیچ گاه در دسترس افرادی که به ما علاقه داشتند نبودیم .

ممکن است موقعیت هایی پیش آید که احساس کنیم برای نزذیک شدن به یکی از افرادی که سعی در جبران خسارت سان داریم زمان مناسبی می باشد ،اما زمان هایی نیز پیش می آید که باید این افراد را تنها بگذاریم و سر این زخم های قدیمی را باز نکنیم . این که تشخیص دهیم اکنون در کدام یک از این موقعیت ها قرار داریم اولاًبستگی خیلی زیادی به صداقت ما دارد و ثانیاًبه این که ما رابطه ای کاملاً منطقی و آزاد با راهنمای مان برقرار کرده باشیم . بدون توجه به تصمیمی که در مورد جبران خسارت گرفته ایم ، مسئله ای که باید مورد توجه خاص قرار گیرد آن است که از امروز نوع روابط عاطفی خود را در برخورد با مردم تغییر دهیم . اگر در گذشته از درگیری مای عاطفی فرار می کردیم ، اکنون باید آرام بنشینیم و با شخص مورد نظرمان صادقانه صحبت کنیم . ما باید احساسات دیگران را مورد توجه قرار دهیم ،برای نیاز های دیگران اهمیت قایل شویم و به این مسئله که آنان از رابطه ای که ما سعی می کنیم با ایشان برقرار کنیم چه انتظاری دارند ، توجه کافی معطوف کنیم .

گاهی از اوقات تنها جبران خسارتی که می توانیم بکنیم آن است که نوع زندگی کردن خودمان را تغییر دهیم . قبلاً در قدم هشتم ذکر کردیم که احتمال دارد محتاج به جبران خسارت از تمام جامعه خود باشیم . با توجه به این که جبران خسارت از تمامی جامعه تا حدودی غیر ممکن می باشد ،حداقل کاری که می توانیم انجام دهیم این است که از این پس با نهایت قاطعیت رفتار خود را تغییر دهیم .

اگر ما اهل شهرستان یا قصبه ی خود را به کرات آزار داده ایم اکنون شاید تنها کاری که از ما برای جبران خسارت از این جمعیت بزرگ بر می آید آن است که از این پس یکی از افراد ساده و سازنده ی شهر خود باشیم . ما از خودمان برای شخصیت مان مایه می گذاریم . چشم های مان را خوتب باز کنیم تا ببینیم در کجا خدمتی از ما ساخته است . ما دیگر تنها به فکر گرفتن نیستیم و به اصطلاح فقط دست بگیر نداریم .

بهبودی ما نیز به نوبه ی خود راهی است که ما را از خودمان جبران خسارت نموده و در سطح شخصی نیز قدم نهم را انجام دهیم . وقتی اعتیاد ما فعال بود ، جداً با وجود خودمان بد رفتاری های وحشتناکی می کردیم . هر بار که به انسان دیگری آسیب می رسانیم ، احساس گناه و شرم ، به گونه ای اساسی احترام به نفس را در ما تضعیف می کرد و اعتیاد به هزاران گونه شرمسارمان می نمود . اکنون در بازیابی فرا می گیریم که با خودمان به گونه ای رفتار کنیم که نشان دهد برای خودمان احترام قایل هستیم .

مهم ترین نتیجه ای که از انجام قدم نهم عایدمان میشود آن احساسی است که در درون خود پیدا می کنیم . این قدم نکات بسیاری راجع به فروتنی ، گذشت ، محبت و از خود گزشتگی به ما می آموزد . اکنون باید شروع به شقا یافتن از اعتیاد کنیم و دیگر با پشیمانیوافسوس های گذشته مان زندگی نکنیم . ما رشد روحانی می یابیم و متوجه می شویم که حقیقتاً در زندگی مان به مرزی جدید از آزادی دست یافته ام . اکنون گذشته برای ما فقط همان است:گذشته ،ما این گذشته را پشت سر گذاشته ایم و دیگر پیشاپیش افکارمان قرار ندارد که با کوچکترین تحریکی دوباره برای مان زنده شود و امروزمان را خراب کند .

یکی از بهترین هدایایی که انجام قدم نهم ارائه میکند درک این است که ما در حال رسیدن به مقام والاتری از انسانیت هستیم . همین که دیگر مرتکب آن گونه رفتارهای درد سر آفرین پیشین نمی شویم ،خود دلیلی بر آن است که تغییر عظیمی در ما صورت گرفته است . اغلب ما تا پیش از این روزها ، اصلاً متوجه نشده بودیم که چقدر تغییر کرده ایم . سلسله مراحلی که برای جبران ، مجبور به طی نمودن آن ها شدیم عمیقاً ما را متوجه می سازد که گویا اصولاً انسان دیگری شده ایم . کابوس زندگی ما در دوران اعتیاد که که به نظر می رسید تمام شدنی نخواهد بود سر انجام در سحرگاه بازیابی مان شروع به محو شدن نموده است .

هر چه در جبران خسارت ،با افرادی که به آنها آزار رسانده ایم بیشتر روبرو می شویم ، فروتنی نیز بیشتر شده و متواضع تر می شویم . هنگامی که در می یابیم اعمال مان چگونه عمیقاًروی دیگران اثر گذاشته تکان می خوریم و شوکی که بر ما وارد می شود از خود مشغولی بیرون مان می آورد . در این زمان متوجه می شویم که مردم دیگر نیز احساسات واقعی دارند و ما اگر بی دقتی کنیم باعث می شویم به آنها ضربه های شدیدی وارد شود . در طی انجام این قدم می آموزیم که نسبت به دیگران بی توجه نباشیم و آنچه را که یاد می گیریم در زندگی امروزمان به کار بندیم . اصل دیگر اینکه ، پیش از سخن گفتن یا عمل کردن باید فکر کرد ،که جزیی از طبیعت مان می گردد و این مسئله در ذهن ما جای می گیرد که آنچه می گو ئیم یا می کنیم ،روی دوستان مان ،خانواده مان و یاران جلسات معتادان گمنام  اثر می گذارد . از این پس نسبت به مردم با روحیه ی مهربانی و محبت بر خورد می کنیم و با تمام وجود برای احساسات آن ها احترام قایل می شویم . ار آن جا که فروتنی و از گذشتگی اجزای لازم هر جبران می باشند ، پس از چندی خود ما متعجب خواهیم شد که قدم نهم چقدر احترام به نفس را در ما افزایش داده است . یکی دیگر از پارادوکس های مسائل به ظاهر ضد و نقیض بازیابی آن است که هر چه از خود بزرگ بینی دور می شویم ،یاد می گیریم که خودمان را بیشتر دوست بداریم . ما انتظار نداشتیم که پیمودن این جاده ی روحانی باعث شود نسبت به خود محبت جدیدی پیدا کنیم و حتی گاهی به خودمان آفرین نیز بگوئیم ، ولی دقیقاً این چنین شده است . بخش عظیمی از این احساس رضایت از خود ناشی از آن است که در زمان محبت کردن به دیگران ، متوجه می شویم که ایثارمان ، نه تنها باعث بهتر شدن اوضاع در جلسات معتادان گمنام  بلکه در تمام محیط اطرافمان می گردد .

در نتیجه کاربرد قدم نهم ،می توانیم آزادی زیستن در امروز را بدست آوریم ، از لحظات زندگی خود لذت ببریم و به خاطر این هدیه ی گران قیمت یعنی بازیابی قدر شناس باشیم . دیگر خاطرات گذشته از پیشرفت ما نمی کاهد و امکانات نویتی در زندگی مان آشکار می شوند . ما آزادی می یابیم تا در جهانی فعالیت کنیم که پیش از این حتی به ذهنمان هم خطور نمی کرد . ما آزادی پیدا می کنیم که برای خود آرزوهایی داشته باشیم و در مسیر عملی کردن این آرزوها حرکت کنیم . اکنون دیدگاه و افق زندگی آینده مان نا محدود گشته است . ممکن است گاه به گاه به دلایلی از مسیر خود منحرف شویم ، اما قدم دهم به ما این فرصت را می دهد که دوباره خود را پابر جا کرده و قدم به پیش برداریم .

نیروی برترمان ما را به زندگی دعوت کرده است و ما این دعوت را در نهایت سپاسگزاری می پذیریم .  

 

                                        قدم دهم

 

 

"ما به تهیه ترازنامه شخصی خود ادامه داده ایم و هر گاه در اشتباه بودیم سریعاً بدان اقرارنمودیم  "

 

بهبودی در معتادان گمنام به معنای آن است که بیاموزیم چگونه زندگی کنیم ،به کار گرفتن اصول روحانی قدم های نه گانه پیشین فبرای ما نوعی زیستن را که در آن با خودمان و دیگران در صلح و هماهنگی زندگی می کنیم ، ممکن ساخته است . ارزیاب یخودمان ، مواجهه با نواقصی که در اخلاق خود یافته ایم و قبول مسئولیت خطاهای مان ، تماماًاجزای حساس زندگی به طریق روحانی می باشند . ما با انجام قدم دهم ، هر روز از عواطف و وضعیت روانی و روحانی خود آگاهی پیدا می کنیم . هر چه بیشتر در انجام ان قدم پیشرفت می کنیم در می یابیم که دیدگاه ما نسبت به مسائل ، نه تنها تغییر یافته ،بلکه به مراتب سنجیده تر و عمیق تر شده است .

برخی از ما قدم چهارم را به یاد می آوریم و از خود می پرسیم که پس از انجام دهیم ؟ احتمال دارد فکر کنیم تمام اشتباهات گذشته خود را طی انجام قدم های قبلی تصحیح کرده ایم و از آن جا که قصد نداریم آن اشتباهات را بار دیگر تکرار کنیم ،پس جه لزومی دارد که این چنین با جدیت خودمان را مورد سنجش قرار دهیم ؟ قدم دهم به نظر اغلب ما وظیفه ی خسته کننده و تمرین مشقت باری است که می توان به طور کلی آن را نادیده گرفت ، لیکن ما باید به رشد خود ادامه دهیم و کار قدم دهم دقیقاًکمک به ما برای تداوم همین امر می باشد . ما با آن طور پی در پی به قدم های قبلی باز خواهیم گشت ولی قدم دهم به نوع متفاوتی به روحانیت ما کمک خواهد کرد : از طریق ایجاد آگاهی از این که در زندگی امروز ماچه می گذرد .

تاکید می کنیم : برای ما بسیار  اهمیت دارد که با افکار،روحیه ،احساسات و رفتار خود به طور آگاهانه در تماس باشیم . هر روز در زندگی ما صحنه های جدیدی به وجود می آیند که بازیابی ما مستقیماًوابسته به تمایل ما در رویارویی با این صحنه ها و مسائل می باشند . تجربه به ما نشان داده است که بعضی ا زاعضا ء حتی پس از مدت های طویل پاکی ،دوباره ری لپس می کنند و دلیل این گونه عودها معمولاًآن است که این افراد در باز یابی خود مسامحه گر و تنبل می شوند ف اجازه می دهند رنجش های شان بیشتر و انباشته تر گردد و در ضمن از زیر بار اقرار به خطاهای خودشان شانه خالی می کنند . به تدریج آن رنجش های کوجک ، دروغ گوئی های کوجک و کینه هایی که به حق بوده اند مبدل به نارضایتی های عمیق ، خود فریبی های جدی و رنجش های بسیار جدی تر می گردند . ما توانایی ـن را نداریم که اجازه دهیم این گونه تهدیدات سد راه باز یابی مان شوند ، پس می بایست با این گونه موقعیت ها به محض آن که پیش آمدند روبرو بشویم . در قدم دهم تمام اصول و اعمالی را که در قدم های قبلی فراگرفته ایم بطور کامل و مداوم به کار می گیریم . روز خود را با تجدید تصمیم خود ، در مورد زندگی بنا به اراده و مشیت نیروی برترمان شروع می کنیم و این تکرار میثاق باعث خواهد شد که در طی روز ، مسائل روحانی در صدر افکارمان جای داشته باشند . همه ما مرتکب اشتباهاتی خواهیم شد که دیگر برای مان کاملاً شناخته شده هستند . اکنون دیگر قادریم تقریباً هر خطایی را که از ما سر می زند از طریق نواقص شخصیتی قدم ششم شناسایی کنیم سپس با فروتنی ،از خداوند به گونه ای که او را درک می کنیم استدعا می کنیم که نواقص اخلاقی ما را برطرف کند . این درخواست ما امروز همان اهمیتی رادارد که در قدم هفتم داشت !

 

در قدم دهم این گونه اقدامات را به شکل مرتب انجام می دهیم ،هر روز از خوذ ترازنامه تهیه می کنیم به این که در چه موقعیتهای از استاندارد روحانی که مورد نظرمان می باشد خارج شده وعدول کرده ایم و برای زندگی که محور روحانی دارد تجدید قوا می نماییم ، مثلاً : اگر متوجه شویم که گرایش یافته ایم تا بطور افراطی ، اجباری و بدون عاقبت بینی رفتار کنیم ، وقت آن است که روی اصول روحانی تمرکز کنیم و بر طبق این موازین سریعاً اقدام نموده ، و در بازیابی خود پیش برویم .

با این که عادات دادن خود به انجام مرتب این قدم در ابتدا احتمالاً مشکل خواهد بود ، ولی باید پشتکار داشته باشیم . در شروع کار می توان در طی روز ، زمان معینی را برای تمرکز روی خود و بررسی خویش انتخاب نموده ، ولی هدف نهایی ما آن خواهد بود که به تدریج به مرحله ای برسیم که بتوانیم در طول روز خودمان را زیر ذره بین بگذاریم . ما باید برای انجام این قدم در خود ایجاد انضباط کنیم و اگر این انضباط لازم را مدتی رعایت کنیم ، قدم دهم همچون نفس کشیدن جزیی از طبیعت مان خواهد شد .

منظور آن نیست که باید به خودمان سخت بگیریم و با سماجت در پی یافتن انگیزه ها و مشکلاتی باشیم که در واقع شاید وجود خارجی هم نداشته باشند ، بلکه فقط لازم است به ندای وجدان خود گوش فرا دهیم و متوجه باشیم که او به ما چه می گوید . زمانی که احساس می کنیم کسی از درون به ما غر می زند و انگار گوشه ای از کار اشکال دارد ، باید بدان توجه کنیم . اگر می بینیم احساس کناه و عصبانیت مدتی است کهما را در گیر کرده ، می توانیم با آ ن مقابله کنیم . از این پس وقتی مسئله ای آزارمان می دهد آن را درک کنیم و اگر هم فوراًمتوحه نشویم ؛ معمولاًچندان طول نخواهد کشید . به محض آنکه درک می کنیم ناراحت شده ایم پیگیری و دقت می کنیم تا عامل این ناراحتی را پیدا کنیم و هر چه سریع تر در مورد آن کاری انجام دهیم .

ما بااینکه سعی می کنیم این حالت آگاهی درونی رادر طول روز حفظ کنیم ولی حالت دیگری که به ما کمک میکند آن است که در انتها ی هر روز بنشینیم و خیلی آرام به این بیندیشیم که در طی آن روز چه اتفاقاتی پیش آمد و ما چه عکس العمل هایی در مقابل آن ها نشان داده ایم .

گاهی راهنمایمان پیشنهاد خواهد کرد که قدم دهم خود را بنویسم . ما می توانیم از اطلاعاتی که در یکی از بروشورهای جلسات معتادان گمنام  بنام زندگی بر طبق برنامه به ما داده شده استفاده کنیم .

در این قدم ما از خودمان همان گونه پرسش هایی را می کنیم که در قدم چهارم کردیم : تنها تفاوت آن است که در اینجا تأکید ما بر روی امروز می باشد .

 آیا من امروز صداقت دارم ، آیا من احترام و عزت نفس خود را در روابطم با دیگران مورد ملاحظه قرار داده ام ؟آیا من در حال رشد کردن هستم یا در حال پس گرایی به الگوهای رفتاری سابق خود هستم ؟ تمرکز ما روی تصویر کلی و غیر منطقی آن روز بخصوص است .

برای ارزیابی یک روز زندگی خود و یا حتی تمام رئزهای زندگی مان لازم است از فروتنی که در فدم های سابق یافته ایم مدد بجوئیم . ما مسائل بسیاری را جع به خودمان فراگرفته ایم : در گذشته چگونه با زندگی روبرو می شدیم ؟ اکنون چگونه می خواهیم با زندگی روبرو شویم ؟ واقعیت آن است که اقرار فروتنانه ی و بررسی منصفانه ی نقشی که در زندگی خودمان ایفا ء کرده ایم ، محتاج به بهره گیری از بینشی والا و خود آگاهی پیش رفته است .

احتمالاً برای درک مطلب که کجا در اشتباه بوده ایم اشکال پیدا می کنیم ، چرا که اغلب عادت کرده ایم حق را با خودمان بدانیم .مثلاًدر مقطعی از بازیابی مان به جلسه ی اداری گروه خود می رویم و قویاً اعتقاد داریم که می دانیم گروه چکار باید بکند ، تمام جوانب امر را سنجیده ایم و با تأکید بسیار ، عقاید خود را در جلسه ابراز می داریم . ما آنقدر از صحت عقاید خود مطمئن می شویم که دیگر خودپسندی و غرور را در خود نمی بینیم . چنان کور می شمیم که نمی بینیم چگونه با احترام نگذاشتن به عقاید دیگران به اندازه خودمان به ان ها آزار می رسانیم .

اغلب اوقات رفتار ما به گونه ای است که با ارزش های مان در تضاد است . با این همه انتظار داریم که بقیه بر طبق استاندارد ما زندگی کنند ، مثلاً اگر بشنویم که بقیه در حال غیبت کردن از شخصی هستند دلخور می شویم و خود را کنار می کشیم . بعد از این جریان بزای مدتی نوعی احساس صالح تر ومنزه تر بودن از دیگران به ما دست می دهد تا آن که چندی بعد متوجه می شویم خودمان هم دقیقاً مشغول همان نوع غیبت کردن شده ایم . موقعیت های دیگری پیش می آید که احتمال دارد طی آنها به شدت از دیگران انبقاد کنیم ، مثلاًاز مردم انتظارات زیادی داشته باشیم ف اما وقتی مسئله به خودمان می رسد انواع عذر و بهانه ها را برای توجیه این مسئله که چرا آن استانداردها در مورد خودمان لازم نیست می آوریم . اگر احساس کنیم که در جریان این قبیل دوگانگی ها و تردیدهای اخلاقی قرار گرفته ایم ، می توانیم از اصول قدم دهم که باعث ایجاد وضوح در زندگی مان می شود استفاده کنیم .

مواقعی در زندگی ما پیش خواهد آمد که متوجه می شویم در موقعیتی قرار گرفته ایم که ظاهراً با ارزش ها و باورهای شخصی ما مغایرت دارند . به عنوان مثال ، اگر اخیراًدر شرکتی استخدام شده ایم ، ناگهان متوجه می شویم که کارفرمای مان انتظار دارد در ارتباط با کسب او فعالیت هایی کنیم که به نظر ما مبهم و سئوال برانگیز می رسند . البته در چنین موقعیت هایی منطقی است که ما احساس سر درگمی کنیم . تصمیم گیری در این گونه شرایط برای اغلب ما مشکل خواهد بود . در ابتدا طبیعی است که وسوسه تصمیمی ضربتی اتخاذ کنیم ، یا اینکه انتظار داشته باشیم راهنمای مان یک راه حل آسان برای مان حاضر داشته باشد ،لیکن ما دریافته ایم که هیچ کس نمی تواند مسئله ی ما را برای مان حل کند . این درست است که راهنمای مان می تواند ما را تحلیل کلی اوضاع راهنمایی کند ولی در نهایت این خود ما هستیم که باید با بکار گرفتن اصول برنامه ، تصمیم خودمان را بگیریم ، وباز خود ما هستیم که باید با وجدان مان زندگی کنیم . اگر بخواهیم وجدانی آسوده داشته باشیم باید در این مورد که از لحاظ اخلاقی چه چیزهایی برای ما قابل قبول هستند وچه چیزهایی قابل قبول نیستند تصمیم خود را بگیریم . تشخیص این که ما چه زمان در اشتباه هستیم ، کار آسانی نیست ، علی الخصوص در مواقعی که خودمان هم در وسط یک درگیری قرار گرفته ایم . معمولاً به اعصاب خودمان هم فشار زیادی وارد شده و احساسات مان اوج گرفته ، قادر نخواهیم بود نگاه صادقانه ای به خودمان بیاندازیم . در چنین شرایطی ما فقط خواسته ها و احتیاجات مقطعی و فوری خود را می بینیم . راهنمای مان احتمالاً به ما پیشنهاد خواهد کرد که یک ترازنامه ی شخصی از آن قسمت بخصوص زندگی مان تهیه کنیم تا در نتیجه ی آن بتوانیم نقشی را که خودمان در آن قسمت داشتیم پیدا کنیم . اگر دوستان انجمن نتوجه شوند که ما بر مبنای یک نقص شخصیتی رفتار می کنیم ف احتمالاً ان ها هم پیشنهاد خواهند کرد با راهنمای مان صحبت کنیم .

روشن بینی در مورد آن چه که راهنما و دوستان  جلسات معتادان گمنام  به ما پیشنهاد می کنند ، گوش دادن به آن چه که وجدان مان به میگوید و صرف مدتی وقت با خداوند خودمان در آرامش همه و همه باعث خواهد شد که دیدگاه و برداشت ما روشن تر وگسترده تر شود .

هر زمان که آگاه شدیم در اشتباه بوده ایم تفاوتی نمی کند پنج دقیقه ف پنج ساعت یا پنج روز بعد از ماجرا ، باید به محض این که ممکن شد به خطای خودمان اقرار کنیم و هر زیانی را که زده ایم ، تصحیح جبران کنیم . در این جا دقیقاً مانند قدم نهم متوجه می شویم که سلسله مراحل اقرار به خطاها و عوض کردن نوع رفتارمان ، آزادی عجیبی برای ما به ارمغان خواهد آورد .

ما باید به همن اندازه که در زمان جبران خسارت در قدم نهم محتاط بودیم ، در این جا نیز وقتی به جبران مسائل جاری خود می پردازیم ، احتیاط کنیم . برای مثال اگر متوجه شویم که در یکی از جلسات انجمن با سکوت کردن و قضاوت ذهنی در مورد مشارکت یک عضو دیگر ف مرتکب عمل اشتباهی شده ایم ، مسلماً لازم نیست به آن شخص رجوع کنیم و به او بگوئیم که درباره اش چه فکری می کردیم . در عوض می توانیم سعی کنیم که از این پس بیشتر ، پذیرا و متحمل دیگران شویم .

باید بخاطر بسپاریم که قدم دهم ، جد و جهدی یک طرفه و تمرینی برای اعلام این که ما خطا کردهایم نیست . ما باید در مقابل هر گونه تمایل در مورد انجام افراطی این قدم مقاومت کنیم و دایماً در پی یافتن نواقص در شخصیت خودمان نباشیم هدف از انجام قدم دهم آن است که تمایل داشته باشیم به افکار و رفتار و معیارهای خودمان توجه کنیم . ما باید درک کنیم که در اغلب اوقات انگیزه های ما خوب هستند و کارهای درستی می کنیم . نواقص شخصیتی بدان گونه نیستند که یکی از آن ها دیگری را حذف کند و مسلماًما هر روز ف هم نکات مثبت و هم نکات منفی شخصیتی از خود بروز داده ایم .

مادر کارکرد روی این قدم هدف هایی می یابیم که اغلب شان در راستای بازیابی هستند . هنگامی که می بینیم در یک قسمت بخصوص از زندگی مان از پیش روی هراس بخود راه داده ایم ، می توانیم تصمیم بگیریم که در عوض ف چند جهش کرده و حتی اگر لازم باشد برای این کار دل به دریا بزنیم  . ما از نیروی برترمان جرأت می گیریم . وقتی می بینیم که خود خواه بوده ایم ، در عوض سعی می کنیم در آینده از خود سخاوت بیشتری نشان دهیم . زمانی که متوجه می شویم امروز در موردی کوتاهی کرده یا ازمعیار خودمان عقب افتاه ایم ف دیگر لازم نیست از خوف عدم موفقیت و بیم از آینده اعصاب مان در هم می ریزد ، در عوض می توانیم از این که خودشناسی پیدا کرده ایم شکرگزار باشیم و احساس امید کنیم .

ما می دانیم که به کار گرفتن برنامه ی بازیابی در رابطه با کوتاهی ها و نواقصمان عوض خواهیم شد و رشد خواهیم کرد.

در نتیجه کارکرد روی قدم دهم موفق خواهیم شد خود را به طور واقع بینانه تری ببینیم . بسیاری از ما ، برای دیگران ، از آزادی و رهایی خود از قید انتظارات غیر واقعی ، که در نتیجه ی اقرار به خطاهایشان بدست آورده اند سخن می گویند . سابقاً احساسات ما همچون پاندول ساعت دائماً از یک نهایت به نهایت دیگر تغییر پیدا می کرد . یا حال مان از همه بهتر بود یا احساس بی ارزش می کردیم . اما اکنون تعادلی پیدا کرده ایم که باعث می شود برای خود ارزش بیشتری قایل شویم . ما مدتهاست نکات مثبت خود را نادیده گرفته ایم ، اما انجام قدم دهم ما را دوباره متوجه ی ارزشمندی خودمان می کند و امیدواری مان نسبت به زتدگی امروز و آینده مان به نهایت افزایش می یابد . اکنون ما خود را همان گونه که واقعاً هستیم می بینیم . صفات خوب خود را همراه با نواقصی که دارا هستیم پذیرا می شویم و می دانیم که با کمک یک نیروی برتر ، تغییر یافتن برای ما امکان پذیر است . ما در حال تبدیل شدن به انسانی که می بایست باشیم : انسانی با مشخصات کامل یک انسان .

تمام ما به محبت و ابراز توجه ی دیگران احتیاج داریم ، ولی این بدان معنی نیست که برای آنجه که تنها در درون خودمان خواهد یافت خواهد شد به دیگران وابسته شویم . ما میتوانیم به انتظارات غیر منطقی که از دیگران داریم خاتمه دهیم و در عوض شروع کنیم به آن که در روابط مان بیشتر از خودمان مایه بگذاریم . روابط خصوصی ما ، دوستی های مان و برخوردهای مان با اعضای خانواده ، همکاران و حتی آشنایان مان دست خوش تغییراتی عمیق شده اند . اکنون ما آزادی پیدا کرده ایم که از هم نشینی با دیگران لذت ببریم ، چرا که دیگر دائماً فکرمان فقط به خودمان مشغول نیست . بالاخره درمی یابیم که تمام ترفندهایی که برای دور نگاه داشتن مردم از خودمان اختراع کرده ایم غیر ضروری هستند و نه تنها لازم نبوده اند بلکه خود آن ها اغلب زیر بنای اصلی درد و رنجی هستند که در روابط مان متحمل می شویم .

سالم تر شدن روابط ما خود دلیلی دیگر بر آن است که کیفیت ژندگی ما به نوع قابل توجهی بهتر شده است . این گونه تغییرات با این که ظاهراً به چشم نمی آیند و نا محسوس هستند ، ولی معرف تغییرات عمیقی هستند که در درون ما به وقوع پیوسته است . دیدگاه ما نسبت به زندگی کاملاً تغییر یافته است . در مقایسه با ارزشهای روحانی که امروز برای ما عزیز هستند دیگر مسائلی مثل شیک به نظر آمدن یا سرمایه اندوزی کم اهمیت شده اند . با تن در دادن به آن ارزیابی شخصی که قدم دهم از ما می طلبد ، دریافته ایم آن ارزشی که برای بازیابی و رابطه مان با خداوند خودمان قائل هستیم برای ما از هر چیز دیگر فراتر است .

هر چه اغتشاش درونی مان ، که روش زندگیمان بود کاهش می یابد ، دوران آرامش حقیقی که پیدا کرده ایم طویل تر می شود . در چنین زمانهایی ما تجربه ای بسیار قوی از حضور خداوند در زندگیمان پیدا می کنیم . ما به گونه ای ملموس از وجود او در کنارمان آگاه می شویم و آمادگی پیدا می کنیم تا راههایی بجوئیم که از آن طریق بتوانیم تماس خود را با خداوند بیشتر و به نوعی عمیقتر کنیم . از آنجا که خواستار راهنمایی خداوند هستیم و جویای معنی برای زندگی خودمان می باشیم به قدم یازدهم می رویم .

 

                              قدم یازدهم

 

" ما از راه دعا و مراقبه جویای بهترنمودن رابطه آگاهانه خود با خداوند ، بدانگونه که او را درک می کردیم شدیم و دعا کردیم ، فقط برای آگاهی از اراده او برای خودمان و قدرتی که آن را به انجام رسانیم "

 

در طی دوران بازیابی ، مهمترین چیزی که ما در نتیجه کارکردن روی قدمها به دست می آوریم آن است که موفق می شویم با خداوند خودمان ایجاد رابطه کنیم . نتیجه کوششهای اولیه ما تصمیمی بود که در قدم سوم موفق به گرفتن آن شدیم و پس از آن به انجام بقیه قدمهایی پرداختیم که هدف از طرح هر کدام آنها از میان برداشتن موانعی است که بین ما و خداوند مان بوجود آمده اند . در نتیجه ، اکنون قادر شده ایم به طور مستقیم از محبت و راهنمائی نیروی برترمان در زندگی برخوردار گردیم .

در مورد اغلب ما چگونگی و کاراکتر مخصوص بیماری مان و کارهایی که در طی دوران اعتیاد فعالمان انجام داده ایم به گونه ای بوده که ما را از نیروی برترمان جدا کرده است . به دلیل خود مشغولی افراطی ، برای بیشتر ما حتی باور این که چیزی یا نیروی برتر از خودمان ممکن است وجود داشته باشد مشکل بود چه رسد به اینکه با چنین نیرویی یک رابطه آگاهانه برقرار کنیم . وقتی به زندگی خود نگاه می کردیم د ر آن هدفی نمی دیدیم و بودنمان برای بی معنی شده بود . هیچ نیز نمی توانست شروع به پر کردن خلائی که احساس می کردیم بکند و به نظر می رسید که ما اصلاً هیچ وجه وجه مشترکی با دیگران نداشتیم . ما احساس می کردیم که در جهان تنها هستیم و باورمان می شد که به غیر از آنچه به دید محدودمان می رسید چیزی وجود نداشت .

با این همه وقتی شروع به بازیابی می کنیم متوجه می شویم که اشتغال فکری ما نسبت به خودمان کاهش یافته و آگاهی مان از حضور یک نیروی برتر گسترش می یابد . ما شروع به درک این مسئله کرده ایم که تنها نیستیم و هرگز هم نبوده ایم . با کارکردن روی قدمهای قبلی ، تا همین مقطعی که رسیده ایم موفق شده ایم رابطه ای ناآگاهانه با خداوند خودمان پیدا کنیم و بدینوسیله جدایی و انزوای مان پایان یافته است . در قدم یازدهم ، اکنون به دنبال آن هستیم که رابطه آگاهانه خود را خداوند خودمان از طریق دعا و مراقبه بهتر نمائیم .

اغلب ما با درک مفهوم دعا کردن برای قدرت در قدم یازدهم اشکال داشتیم چرا که در یک نگاه سطحی به نظر می رسد این مسأله با اساسی ترین مفهوم برنامه ی ما ، یعنی اقرار به عاجز بودن مغایر می باشد ، اما اگر نگاه دیگری به قدم اول بیندازیم و دقیق شویم خواهیم دید که میگوید ما در مقابل اعتیاد مان عاجز بودیم نه آن که به ما قدرت داده نخواهد شد تا اراده ی خداوند خودمان را به اجرا در آوریم . در قدم اول در یک وضعیت عجز شروع کردیم ، ما در مقابل اعتیادمان عاجز بودیم و در نتیجه قادر نبودیم هیچ اراده ای مگر اراده ای خودمان را به اجرا در آوریم . این بدان معنی نیست که ما در قدم یازدهم در مقابل اعتیادمان قدرت پیدا خواهیم کرد ، بلکه در قدم یازدهم برای نوع مخصوصی از قدرت دعا می کنیم : قدرت به انجام رساندن اراده ی خداوند .

ما دیگر از رشد روحانی خود غافل نمی شویم چرا که متوجه شده ایم پیمودن این مسیر برای استقرار آرامشی که پیدا کرده ایم ضروریست . احتمالاً در ابتدای بازیابی خود این قدم را به آن دلیل انجام دادیم که رنج می کشیدیم و می ترسیدیم اگر به آن توجه نکنیم دوباره ری لپس ( مصرف مجدد ) کنیم ، اما این روز ها دیگر انگیزه ی درد و ترس چندان در ما قوی نیست ، بلکه محرک اصلی ما ، آن علاقه ای است که نسبت به بازیابی خود پیدا کرده ایم .

همین تمایلی که نسبت به بازیابی پیدا کرده ایم نشان می دهد که تسلیم ما کامل تر شده است و به مرحله ای رسیده ایم که بطور جدی باور می کنیم اراده و مشیت یک نیروی برتر از خودمان برای ما از آن چه خودمان در باره چگونگی زندگی مان اراده می کنیم بهتر است .

اکنون این مسئله بصورت طبیعت ثانوی ما در آمده که بجای دست کاری اوضاع و سعی در حل مسایل به شکل دلخواه خودمان ، از خود بپرسیم که اراده نیروی برترمان در آن مورد خاص برای ما چه می باشد . ما دیگر به مشیت خداوند به شکل چیزی که باید زیر بار آن طاقت بیاوریم نگاه نمی کنیم . برعکس ، بطور آگاهانه کوشش می کنیم تا اراده خودمان را با اراده نیروی برترمان منطبق کنیم و باورمان می شود که با یکی کردن اراده خودمان و او ، خوشحالی و آرامش بیشتری خواهیم داشت . معنای تسلیم این می باشد : از اعماق باور داشتن آن که به عنوان یک انسان ما جایزالخطا هستیم و همچنین از ته قلب ، مصمم بودن به این که به نیروی برتر از خودمان اتکاء کنیم .

با این همه ما می دانیم که تنها با تسلیم شدن بهبودی پیدا نمی کنیم بلکه با اقداماتی که به انجام می رسانیم بنای بازیابی خود را روی زمینه تسلیم پایه گذاری می کنیم ،عیناً کاری که در قدم های قبلی هم انجام داده ایم ، در قدم دهم ما شروع به تمرین انضباطی که لازمه ی زندگی روزمره به نحوه روحانی است ، کردیم . در قدم یازدهم به کاربرد این اصل از طریق اعمال سماجت و پشتکار داشتن در کوشش های روزمره مان ، ادامه می دهیم و تصمیم می گیریم که دعا و مراقبه مثل ، خوردن و خوابیدن ، جزیی لاینفک از زندگیمان بگردند . بعد از این تصمیم گیری ما نظمی را که لازمه ی انجام موفقیت آمیز این تصمیم می باشد از خود نشان میدهیم .

ما برای انجام این قدم باید شجاعتی را که در قدم های قبلی کسب کرده ایم زیادتر کنیم . با این که جرأتی که در تهیه ی ترازنامه و ارزیابی شخصی از خودشان دادیم ، فراسوی تمام تجربیات قبلی مان بود ف اما اکنون احتیاج به شجاعتی از نوع کاملاً متفاوت.  ما جسارتی لازم داریم که ما را قادر سازد تا حتی وقتی که از نتایج آن وحشت داریم باز هم به زندگی خود به روال اصول روحانی ادامه بدهیم . بدون توجه به ترسی که داریم آن چه را که لازم است به انجام می رسانیم و از منبع لایزال شجاعتی که نزدیکی با نیروی برترمان در ما ایجاد نموده ، مدد می گیریم .

بااین همه ذکر و بحثی که در مورد خداوند می کنیم احتمال دارد بعضی از ما دچار احساس ناخوشایندی بشوند و با خود بگویند : این برنامه که قرار بود راجع به بهبودی از اعتیاد باشد در این مرحله دارد واقعیت مذهبی بودن خودش را که ما از اول حدس زده بودیم به طور جدی نشان می دهد . شاید اینجا بعضی از ما حتی فکر کنند که این به بعد راهنمای مان به ما خواهد گفت باید به نوع خصوصی دعا ومراقبه نمائیم .

 قبل از این که در این افکار زیاده روی کنیم به یادآوری یک مسأله  اساسی در رابطه با اصول بهبودی در معتادان گمنام ضروری می باشد : آزادی مطلق و غیر مشروط در باور و انتخاب هر نیروی برتری و البته مجاز بودن به بر قراری تماس با نیروی برتر مان به هر نوعی که با عقاید شخصی مان مطابق باشد . با این که ما اغیب ما از یک مذهب سنتی پیروی می کنیم ، اما به ندرت در جلسات مان از عقاید مخصوص مذهبی ذکری به میان آورده می شود . اعضاء ما حق دارند درک شان را از مسایل روحانی ، خودشان کسب نمایند و ما برای حق انتخاب این افراد احترام قایل می شویم .

در جلسات ما باید از هر مطلب و بحثی که احتمال دارد پیام روحانی ما را درباره ی از بیماری اعتیاد تضعیف نماید دوری کنیم .

در جو آرامش و تشویق آمیز جلسات ، اغلب ما متوجه می شویم که کنار گذاردن عقاید از پیش شکل گرفته مان راجع به اینکه نوع درست دعا کردن یا مراقبه چه می باشد ، کار آسانی است . البته اینکه راه خودمان را پیدا کنیم هم مسأله دیگری است . امکان دارد یک اطلاعات ابتدایی راجع به آن که دعا و مراقبه تفکر ، چه می باشند داشته باشیم و بدانیم که دعا به زمانی می گوئیم که با یک نیروی برتر صحبت می کنیم و مراقبه زمانی است که باید به پاسخ یک نیروی برتر گوش فرا دهیم . اما اغلب ما احتمالاً از طرق مختلفی که برای این منظور وجود دارند آگاهی نداریم . دنبال این راههای مختلف رفتن و بعد هم آزمایش آنها دردسر دارد و مستلزم وقت زیادی می باشد .

راه صحیح برای هر یک از ما تنها از طریق روشن بینی و اقدام به عمل نمودن ، مشخص خواهد شد . بعضی از ما قبل از اینکه به انتخاب مورد نظر خود برسند از انواع تمرینات مراقبه استفاده نمودند تا بالاخره یکی را که بیشتر با طبیعت شان سازگاری داشت انتخاب نمودند . اگر ما راههای مختلف دعا ومراقبه را امتحان کردیم و همه ی آنها به نظرمان عجیب آمد یکی از آنها را انتخاب می کنیم و به طور مرتب ادامه می دهیم تا اینکه بالاخره برایمان عادت شده و حالت غیر طبیعی خود را از دست دهد . بسیاری از ما دست چینی از روش های موجود را برمی گزینند ، از انواع منابع استفاده می کنند و آنهایی را که بیشترین آرامش ، ارتباط و تنویر را برایشان ایجاد می کند مورد استفاده قرار می دهند .

ما در مسیر روحانی قرار گرفته ایم که منتهی به درک و شناخت بهتر نیروی برترمان خواهد شد . از زبان بسیاری از دوستان مان راجع به شعف عظیمی که در طی این راه داشته اند مطالب زیادی شنیده ایم . مطمئناً ما می توانیم کمک بیشتری از اعضاء انجمن یا حتی افرادی خارج از جلسات که به این گونه مسایل پرداخته اند دریافت کنیم . دنبال این گونه افراد رفتن و از آنان راهنمایی خواستن به ما کمک خواهد کرد تا جواب های خودمان را پیدا کنیم ، اما توجه و گوش دادن به تجربیات دیگران در اینگونه موارد ما را از این که دنبال تجربه شخصی خودمان باشیم معاف نخواهد نمود . امکان دارد دیگران فقط بتوانند به ما نشان دهند که از کدام راه رفته اند و راجع به شعف و تغییرات عظیمی که باعث گسترش دیدگاه شان شده با ما صحبت کنند ، با این همه اغلب ما متوجه می شویم که مسیر روحانی ما جاده ای است کاملاً خصوصی با پیچ و خم های مخصوص به خودش و به همین دلیل باید چگونگی سفر ( سلوک ) خود را با راهی که مخصوص خودمان است مطابقت دهیم . تمام این تجربیات را که روی هم می گذاریم ، می بینیم حقیقت روحانی برای ما در لحظاتی که با نیروی برتر مان مرتبط بوده ایم میسر گشته است . تجربه ای که دیگران داشته و برای ما بازگو می کنند ، فقط تجربه می باشد و جواب نهایی اسرار زندگی نیست .

برداشت ما از نیروی برتر ، با دعا و مراقبه ای که به انجام می رسانیم تغییر می یابد . ما متوجه می شویم که اگر بخواهیم از نیروی برتر مان درک و برداشت ثابتی داشته باشیم در واقع مثل آن است که او را در قالب سنگی و جامد در ذهن خودمان قرار داده باشیم . به عنوان شاهدی بر این ادعا : اگر به خاطر بیاوریم بارها در زندگی ما اتفاق افتاده که انسانهای دیگری را در زندگی مان بدون تعمق به مقام و رتبه بالایی ارتقا دادیم و چهار چوب ذهنی بسیار والایی از آنان برای خودمان درست کردیم و بعد دیگر جرأت نکردیم که به آنها نزدیک شویم و آنان را برای همیشه همان بالاها گذاشتیم . با این عمل ما دیگر موقعیت این را که بتوانیم به آنها نزدیک شویم و رابطه ای بی تکلف و صمیمی با ایشان برقرار کنیم از دست دادیم . به همین دلایل اگر در ذهن مان از نیروی برترمان تصویر ثابتی بسازیم و او را در این قالب فکری خود محدود کنیم ، فرصت های بی شماری رااز دست خواهیم داد . به محض آن که تعریف مطلق و از پیش مطرح شده ای برای نیروی برترمان پیداکنیم ،تمامی رشد روحانی ما متوقف خواهد شد . روشن بینی عاملی بسیار ضروری برای انجام قدم یازدهم می باشد ولی در نهایت عامل حیاتی این قدم آن است که بطور فعالانه خواستار درک اراده ی خداوند برای خودمان و قدرت به انجام رساندن اراده ی او بشویم . وقتی به دعا روی می آوریم مسأله اصلی مورد نظرمان آن است که بفهمیم اراده ی خداوند برای زندگی مان چیست . حال تفاوتی نمی کند که دعای ما از فرط استیصال با اشک وناله همراه باشد یا اینکه خیلی آرام از خداوند استدعا کنیم راهنمایی مان کند . ما اطمینان پیدا کرده ایم که اگر به طور مرتب از خداوند استدعا کنیم تا آشکار نماید که اراده اش در مورد ما به چه تعلق گرفته به ما پاداش داده خواهدشد .

باید به یاد بیاوریم که قدم یازدهم از ما می خواهد دعا کنیم ؛ فقط برای آگاهی از اراده ی خداوند و نیز این که به ما قدرت عطا شود تا بتوانیم اراده او را به انجام برسانیم . همان گونه که ذهن مان را باز کردیم و از محدود کردن برداشت مان از نیروی برترمان احتزاز جسته ایم ، به همان صورت باید از این که در ذهن مان حد ومرزی برای آن چه فکر می کنیم اراده ی خداوند برای ما خواهد بود قایل شویم نیز احتراز جوئیم . با این که در بسیاری از موارد وسوسه می شویم که در دعای مان از خدا بخواهیم نتیجه بخصوصی به درخواست مان بدهد ولی اگر طالب تجربه کردن پاداش های قدم یازدهم هستیم باید از دیکته کردن نتایج مورد نظرمان به خداوند خودداری کنیم . دعا نمودن برای اینکه خداوند برای مشکل بخصوصی مقرر نماید ، دعا نیست . برای مثال در مقطع بخصوصی از زندگی مان ممکن ایت احساس کنیم خوشحال نیستیم و هر چه بیندیشیم به فکرمان نرسد که دلیل این گرفتگی چه می باشد . بعد از گذراندن چند دقیقه ای در دعا ، ناگهان به فکرمان می رسد که تمام مشکلاتمان از یکنواختی شغلمان و زیاده طلبی رئیس مان ناشی گردیده است . امکان زیاد دارد که حتی برای خودمان خیلی دلیل و منطق هم پیدا کنیم که آنچه به ذهن مان رسیده از بالا و الهام بوده است . ما افراد معتاد ، وقتی این گونه مسایل به ذهن مان می رسد دو دستی به آنها می چسبیم ، افراطی می شویم و قبل از اینکه فکر کنیم . مثالی که زدیم شاید افراطی به نظر برسد ولی از آن منظوری است : وقتی که ما دعا کنیم فقط برای اطلاع از اراده خدا برای خودمان و قدرت اینکه اراده او را به انجام برسانی قادر خواهیم شد در رویارویی با تمایلات و ضعفی که قبلاً در مقابل هوس های زود گذر و یا افکار خرافاتی که داشتیم مقاومت نماییم و در نتیجه زندگی مان دائما ًصرف درگیری با نتایج منفی این گونه افکار نخواهد گشت . معمولاً اراده نیروی برترمان به نحوی ناگهانی و همراه با نور خیره کننده یا رعد وبرق به اطلاع ما نمی رسد بلکه به تدریج از بیداری که در نتیجه ی دعا ومراقبه مداوم بدست می آوریم حاصل خواهد شد .

انجام قدم یازدهم مستلزم داشتن انظباط روزانه برای دعا ومراقبه می باشد . این انضباط به گونه ی هم زمان ، باعث می گردد نسبت به ادامه ی زندگی خود به این روال جدید ، تقویت رابطه ی خود با نیروی برتر و بطور کلی بازیابی متعهد شویم . از طریق تمرین و پیگیری روزانه به تدریج موفق می شویم نگاهی اجمالی به آزادی نامحدودی که در نتیجه ی محبت خداوند شامل ما خواهد گردید بیندازیم . تجربه به ما نشان داده که پشتکار و انضباط در دعا و مراقبه همچنین باعث خواهد گردید که قویا ًمعتقد بشویم برخوردای از خوشحالی و آرامش روحی حق ماست .

ما می بینیم بدون توجه به موفقیت یا عدم موفقیت مادی ، قادریم راضی باشیم . ما می توانیم پولدار یا بی پول ، با همسر یا بی همسر ، مردم ما را قبول داشته باشند یا نداشته باشند ، احساس خوشحالی و پر باری بنماییم . ما شروع به دیدن این مسئله کرده ایم که اراده خداوند برای ما آن است که قادر بشویم با شرافت و در احترام زندگی کنیم ، خودمان و بقیه را دوست داشته باشیم ، بخندیم و بتوانیم از محیط مان لذت برده ، زیبایی و خوبی های آن را ببینیم . بالاترین آرزوهای ما رویاهای مان بوقوع می پیوندد و دیگر هدایای پر بهای زندگی نه تنها از دسترس ما خارج نیست بلکه در واقع چکیده و واقعیت ملموس اراده خداوند برای ما می باشند . با روحیه ای که قدر شناسی و سپاس در ما ایجاد کرده حتی از مرز فقط دریافت قدرت برای انجام مشیت خداوند فراتر می رویم و شروع می کنیم تا راه هایی برای خدمت کردن پیدا کنیم ، خدماتی که انجام دادن ان ها باعث خواهد شد زندگی یک معتاد دیگر عوض شود ،  که پیام بهبودی را برسانیم . بیداری روحانی ما باعث شده تا در درون مان آرامش روحانی پیدا کنیم ، بلاعوض محبت کنیم و آزادی شخصی پیدا کنیم . از آنجا که به خوبی می دانیم که فقط با مشارکت گذاردن این هدیه ی پر ارزش با دیگران ، قادر خواهیم بود که آن را حفظ کنیم ، به قدم دوازدهم می رویم .

                                قدم دوازدهم

 

" ما با یک بیداری روحانی که در نتیجه ی این قدم ها یافتیم ، سعی نمودیم این پیام را به معتادان برسانیم و این اصول را در تمام امور خود به اجرا درآوریم"

 

در حقیقت قدم دوازدهم شامل تمامی قدم ها می باشد . ما باید از آن چه که در یازده قدم قبلی آموخته ایم برای رساندن این پیام و نیز کاربرد اصول بازیببی در تمام امورمان ، استفاده کنیم . قدم ها هم به گونه منفرد و همبطور دسته جمعی باعث شده اند که این تغییر خااق العاده که ما آن را بنام بیداری روحانی می شناسیم در ما ایجاد گردد.

بسیاری از ما متحیر شده ایم که این بیداری روحانی چگونه به وقوع می پیوندد ؟ آیا یکباره و ناگهانی است و یا به تدریج در طی مدت طویلی صورت می گیرد ؟ با این که دوستان ما تجربیات کاملاًمتفاوتی در مورد چگونگی به وقوع پیوستن این بیداری روح داشته اند ولی همگی در این مورد اتفاق نظر دارند که این بیداری از کار کردن روی قدم ها حاصل شده است .

بیداری ما پیش رونده بوده و از یک جرقه ی آگاهی در قدم اول شروع گشته است . پیش از آن که ما حقیقت را در مورد اعتیادمان اقرار کنیم ، تاریکی انکار تنها چیزی بود که می شناختیم ، اما وقتی تسلیم شدیم و اقرار کردیم که ما به تنهائی ، قادر نبودیم اعتیادمان را متوقف کنیم یا امیدی برای آینده ی بهتر داشته باشیم ، کور سویی آن تاریکی را شکافت و بیداری روحانی ما از همان جا آغاز گشت .

با آن که تجربه ی بیداری روحانی ، برای هر یک از اعضاء ما متفاوت می باشد ، ولی بعضی از تجربیات آن قدر بین همه ی ما به گونه ای یکسان پیش می آید که فراسوی ملیت و مرز بوده و فراگیر است . فروتن شدن یکی از آن صفاتی است که تقریباً تمام کسانی که بیداری روحانی یافته اند ، تجربه نموده اند . اولین بار وقتی که ما ذهن مان را نسبت به احتمال وجود نیرویی برتر از خودمان باز نمودیم در ما چیزی اتفاق افتار تواضع پیداکردیم برای بعضی از ما این تجربه آنقدر شگفت انگیز بود که وقتی فهمیدیم در تلاش مان برای بهبودی تنها نبودیم حالتی مثل برق گرفتگی برای مان پیش آمد . قدم دوم برای ما به عنوان نخستین روزنه ای بود که از آن شروع به تابش کرد . پیدا شدن آن امید اثری قوی و فوری در روح ناامید ما ایجاد نمود و باعث شد برای ادامه ، دلیلی پیدا کنیم .

اشتیاق ما برای یک زندگی متفاوت ، مشوق ما در این امر شد که موفق به تسلیمی عمیق تر در قدم سوم شویم . ما نه تنها اقرار نمودیم که نمی توانستیم اعتیادمان را کنترل کنیم بلکه یک مرحله جلوتر رفتیم و به این درک رسیدیم که بهتر است اراده و زندگی خود را به نیروی برترمان بسپاریم و باز هم یکی از آن پارادوکس های روحانی به وقوع پیوست . در نتیجه ی این اقرار بالاترین آرامش را یافتیم . در طی انجام قدم سوم شروع به درک این مسئله نمودیم که به منبع فیض نامحدودی به نام نیروی برتر دست یافته ایم که می تواند تمامی آنچه را که برای شفای مان لازم داریم در اختیار ما بگذارد .

از جمله این هدیه ها شجاعتی است که برای انجام قدم چهارم لازم داشتیم . اغلب ما از سلسله مراحل خود شناسی که لازمه ی انجام این قدم است وحشت داشتیم و با اینکه بقیه ی اعضای جلسات معتادان گمنام  با محبت به ما اطمینان می دادند که نوشتن تراز نامه باعث پاداش روحانی خواهد شد ولی ما مدت ها این کار را عقب انداختیم . بالاخره با این که هنوز می ترسیدیم ، اما تجربه ی بقیه ی معتادان در حال بازیابی را باور کردیم و به انجام قدم چهارم پرداختیم . بعد از آن که ترازنامه را تمام کردیم ، رشد روحانی را برای خودمان تجربه نمودیم . روحیه ما به دلیل احترام به نفسی که در وجودمان ایجاد گردیده بود روز به روز قوی تر میشد . ایجاد ارزش های جدید که در قالب دادن به شخصیت جدید ما اثری بسیار مثبت داشتند ، تنها یکی از فوایدی بود که از انجام قدم چهارم عایدمان گردید .

اقرار ما در قدم اول به دلیل درماندگی و استیصال صورت گرفت اما اقراری که در قدم پنجم نمودیم داوطلبانه انجام پذیرفت .

این باز نمودن خصوصی ترین مسائل وجودمان که بدون هیچ کم وکاستی در حضور شخصی دیگر بیان می شدند باعث شد تا ما قدرت این را پیدا کنم که خودمان را باور نموده و به دیگران اعتماد کنیم . محبت بی قید وشرط خداوند و پذیراشدنی که راهنمای مان نسبت به ما از خود نشان داد، ما را قادر نمود که از آن پس آن قدر در مورد خود سخت قضاوت نکنیم . آگاهی که ما در مورد چگونگی دقیق خطاهای مان یافتیم باعث شد تواضع مان قدری بیشتر شود . ما شروع به درک این مسئله نمودیم که فروتنی با دوست داشتن خود تفاوت بسیاری دارد و این احساساتی متفاوت با یکدیگر هستند که نمی توانند بطور هم زمان در ما بروز کنند .

با آگاهی از چگونگی دقیق خطاهای مان ، نواقص شخصیتی مان و فروتنی که این آگاهی در ما ایجاد نموده اشتیاق مان در طی انجام قدم ششم برای عوض شدن بی نهایت زیادتر شده است . با اینکه بعضی از ما هنوز در مورد تسلیم و واگذاری نواقص شخصیتی مان مردد بودیم اما بالاخره با ایمان به خداوند مهربان پیدا نموده بودیم و بر ترس خود در این مورد غلبه کردیم . اعتماد وایمان ، دو عامل مهم بیداری روحانی ، برای ما حاصل نمی شدند مگر زمانی که کاملاًآمادگی پیدا کنیم و اجازه دهیم نیرویی برتر از خودمان در زندگی ما شروع به کار کند .

درخواست آگاهانه ای که ما از خداوند مان برای کمک در انجام قدم هفتم نمودیم مرحله مهمی از ایجاد بیداری در روحمان بود . این در خواست شاهدی بارز بر آن بود که ما چقدر از لحاظ روحانی تغییر کرده ایم . این جا نقطه ی عطفی بود که طی ان اغلب ما شروع به درک این مسئله نمودیم که نیروی برتر واقعاً می تواند تغییرات عظیمی در زندگی ما ایجاد کند . از آنجا که ، ما در خواست نموده بودیم که از اقدان به انجام کارهایی که از نواقص شخصیتی مان سر چشمه می گرفتند ، رهایی پیدا کنیم و تا حدودی نیز این رهایی به ما عطا گشت ، بالاخره شروع به درک این مسئله نمودیم که معجزه ی باز یابی چه هدایایی را ارائه می کند .

از آنجا که به ما قول داده شده بود که آزادی ما در زندگی مان ادامه خواهد داشت ، به قدم هشتم وارد شدیم تا با انجام آن ، بفهمیم که در مدت فعال بودن اعتیادمان چه برسر دیگران آورده ایم . در این جا هم باز متوجه شدیم که چگونه آمادگی روحانی که قدم های قبلی در ما ایجاد نموده بود ، به ما امکان داد تا در مواجهه با درد وپشیمانی نوشتن اسامی کسانی که آزار داده بودیم تاب مقاومت داشته باشیم . تمایل ما برای جبران نمودن خسارت از تمام آنان باعث شد که هر چه بیشتر از چنگال خود مشغولی آزاد بشویم . برای ما دیگر بازیابی در آنچه که فقط به خودمان کمک می کرد ، خلاصه نمی شد . افق دید ما از مرز مسائل زندگی شخصی مان فراتر رفته و کوشش های ما در بازیا بی به گونه ای سخاوتمندانه و ایثارگرانه شده است . در وجد ما استعدادی پرورش پیدا کرد که باعث گردید با دیگران همدرد شویم .

زمانی که درقدم نهم به طی مراحل خسارت پرداختیم به خوبی متوجه شدیم که این فعالیت چگونه باعث رشد بیشتر روحانی ما می گردید . اکنون فروتنی ما در نتیجه ی فهم جدید ی که از احساسات دیگران پیدا کرده بودیم عمیق تر شده بود . در نتیجه لیاقت بیشتری که ما برای بخشیدن خودمان و دیگران پیدا کرده بودیم به احترام و ارزشی که برای خودمان قایل بودیم ، افزوده گردید . ما قادر شدیم از خودمان گرفته به دیگران بدهیم . از همه مهمتر ، ما آزادی پیدا کردیم ، آزادی اینکه در امروز زندگی کنیم و احساس کنیم که در این دنیا مکانی داریم .

انضباطی که ما از انجام قدم دهم پیدا کردیم ادامه ی دمیدن نفس جدید حیات را به روح در حال بیداری ما تضمین کرد . با جدیت و بطور مداوم معیارها و ارزش ها ی نو یافته را در زندگی خود بکار گرفتیم وهر چه بیشتر به تمرین آنها پرداختیم ، اهمیت آنها در زندگی مان آشکارتر شد . ما در یافتیم که اگر گسترش رشد روحانی را در نقطه ی کانونی زندگی خود قرار دهیم تمام مسائل و موارد دیگر زندگی ما به طور طبیعی و آنگونه که باید پیش خواهند رفت .

دقتی که ما معطوف رشد روحانی خود نمودیم بالاخره ما را به قدم یازدهم رسانید . تا همین جای برنامه ما قویاً متوجه ی یک نیروی پرتوان که زندگی مان را می چرخانید شده بودیم : نیرویی که می توانست سلامت عقل را به ما باز گرداند و نواقص اخلاقی مان را برطرف کند . وقتی متوجه شدیم که با این کمک ها چه عشق عمیقی به ما ابراز می گردد شروع به درک هر چه عمیق تر طبیعت عاشقانه ی نیروی برتر خود نمودیم . آن خلاء روحانی که در ابتدای بازیابی در دون ما وجود داشت اکنون با سپاس گزاری ، عشق بی چون و چرا و اشتیاق خدمت به خداوند و مخلوقات او پرگردیده است . به گونه ای غیر قابل انکار یک بیداری روحانی را تجربه کرده ایم .

ما متوجه شده ایم که مسائل اساسی و لازم برای پر ثمر نمودن گسترش این بیداری روحانی ، یکی نشان دادن عملی قدر شناسی مان و دیگری به اجرا در آوردن اصول بازیابی در تمام مراحل زندگی مان می باشند . لیکن این ها کارهایی نیستند که ما فقط برای تضمین ادامه ی بهبودی و بازیابی خودمان انجام می دهیم ، معتادان گمنام یک برنامه ی خودخواهانه نیست . در حقیقت روح قدم دوازدهم از اصل ایثار و از خودگذشتگی در خدمت بنیان گرفته است . توجه به اصل از خودگذشتگی در کوشش هایی که برای رساندن پیام می کنیم چه برای وضعیت روحانی خودمان و چه برای آن هایی که سعی می کنیم پیام را دریافت کنند حائز حداکثر اهمیت ممکن می باشد .

قدم دوازدهم از یک جنبه ی پارادوکس روحانی برخوردار می باشد . هر چه ما بیشتر به دیگران کمک کنیم ، بیشتر به خودمان کمک می کنیم . برای مثال : اگر ما متوجه شویم که دچار اشکال شده ایم و ایمان مان دچار تزلزل شده است ، کمتر اقدامی به اندازه کمک به یک تازه وارد سریعاً در روحیه ی ما ایجاد تأثیر مثبت خواهد نمود. در این برنامه یک اقدام سخاوتمندانه باعث وقوع معجزات می گردد ، ما را از درون لاک خودمان بیرون میکشد و باعث می شود که از آنچه قبلاً به نظر می رسید مشکل لاینحل باشد ، دیدگاهی بسیار واضح تر پیدا نمائیم . هر بار ما به شخص دیگری می گوییم که برنامه معتادان گمنام کار می کند باور خودمان نسبت به برنامه تقویت می شود .

بسیاری از ما وقتی به خدمت در معتادان گمنام کمر می بندند دلشان می خواهد همان گونه خدماتی را ارائه دهند که در بدو ورود خودشان دریافت می کردند . مثلاً بعضی از ما که اولین تماس شان با برنامه از طریق خدمات تلفنی میسر شد ، بعد ها خوششان می آید که خدمت پاسخ گویی تلفن برنامه ی شهرشان را به عهده بگیرند . بعضی دیگرمان علاقه دارند که در بیمارستانها ، مراکز بازپروی یا زندان ها خدمت کنند ، چون در اینگونه مکان ها بود که برای اولین بار پیام جلسات معتادان گمنام  را شنیدند . بدون توجه به نوع خدمتی که انتخاب کرده ایم باید بخاطر داشته باشیم که دلیل خدمت نمودن ما ، انجام هدف اصلی یعنی رساندن پیام می باشد . 

اکنون باید از خود بپرسیم که اصولاً این پیام که ما سعی در رساندن آن کنیم چیست؟ آیا این است که ما دیگر هرگز مجبور به مصرف مواد مخدر نخواهیم بود؟ آیا پیام این است که به دلیل بازیابی ، دیگر ما کاندیدای منتخب زندان ها ، تیمارستان ها و مرگ زودرس نخواهیم بود؟ آیا پیام ابراز امید و باورداشتن آن است که یک معتاد هر معتادی می تواند از بیماری اعتیاد بهبودی حاصل کند؟ بسیار خوب ، پیام ما همه ی این ها و نیز بیش از این ها است.

پیامی که ما می رسانیم آن است که بکار گرفتن اصولی که قدم های دوازده گانه نهفته است ، ما یک بیداری روحانی پیدا نموده ایم. اکنون در این مقطع این بیداری روحانی به هر معنی یا گونه ای که برای هر یک از ما تجلی نموده و باور داریم در واقع خود پیامی است که ما به اشخاص طالب بهبودی می رسانیم.

در برنامه ما رساندن پیام راه های متفاوتی دارد که مانند خود اعضای مان گوناگون می باشد ، با این همه یک تعداد اصول برای راهنمایی ما به عنوان یک انجمن وجود دارند که متوجه شده ایم در کمک به عنوان یک انجمن وجود دارند که متوجه شده ایم در کمک به ما نقش عمده ای دارند. اول و مهم تر از همه آن که ، ما تجربه ی توانایی و امیدهای خود را با بقیه اعضا در میان مشارکت می گذاریم. این بدان معنی است که ما از تجربه شخص خودمان سخن می گوییم نه از تئوری هایی که از منابع دیگر شنیده ایم. این خود باز بدان معنا است که ما تجربه خودمان را به مشارکت می گذاریم ، نه آن که تجربیات شخص دیگری را. کار ما این نیست که به شخصی که طالب بهبودی است بگوییم کجا کار کند ، با چه کسی کار کند ، چگونه فرزندانش را بزرگ کند ، یا از هر مسئله ی دیگری که خارج ا ززمینه ی تجربه شخصی ما در بازیابی است سخن برانیم . ممکن است ، شخصی که می خواهیم به او کمک کنیم جدا ًدر همان گونه مسائل نیز مشکل داشته باشد ولی بهترین کمکی که از ما ساخته است به عهده گرفتن مدیریت زندگی او نیست بلکه ، در میان گذاردن تجربیات شخصی مان در همان موارد خاص می باشد .

لازمه ی دست یابی به یک روش شخصی برای رساندن پیام ، تنها یک چیز است : فقط آنکه هستیم باشیم . هر یک از ما یک شخصیت منحصر به فرد  داریم که قطعاً برای بسیاری جالب است . بعضی از ما شوخ طبعی بخصوصی دارند که ممکن است همین باعث رسوخ شان در شخصی شود که احساس بیچارگی می کند . بعضی دیگر از ما به طور خاصی خونگرم ودلسوز هستند و با احساس همدردی شان قادرند به داد معتادی که به ندرت به او محبت شده برسند . بعضی دیگر از ما قدرتی عجیب در گفتن حقیقت قاطع و عریان به معتادانی دارند که سالها برای این که کسی این طور آن ها را با واقعیت مواجهه کند می مردند . بعضی دیگر از ما استعدادی دارند که وقتی عضو یک کمیته می شوند باعث خدماتی خیلی ارزشمندی می گردند . اما اعضای دیگری هم داریم که قدرت شان در کار کردن با یک معتاد در حال رنج می باشد . ساختار شخصیتی ما هر چه باشد فرقی نمی کند ، ما می توانیم مطمئن باشیم که وقتی از ته دل سعی می کنیم پیام را برسانیم ، خواهیم توانست به داد معتادی که به دنبال بهبودی است برسیم .

ما متوجه شده ایم که درکمک به یک معتاد دیگر، محدودیت هایی داریم ، ما نمی توانیم کسی را مجبور کنیم که مصرف مواد مخدر را قطع کند ، نمی توانیم نتیجه کار کردن قدم ها را به دیگری بدهیم ، نمی توانیم به جای آنان رشد کنیم یا به گونه ای سحرآمیز معتاد دیگری را از تنهایی یا درد کشیدن معاف کنیم . ما نه تنها در مقابل اعتیادمان عاجزیم بلکه در مقابل اعتیاد اشخاص دیگر هم عاجز هستیم . ما فقط می توانیم سعی کنیم پیام را برسانیم ، ولی قادر نیستیم معین کنیم چه کسی آن را دریافت خواهد نمود ! جواب اینکه چه کسی آمادگی شنیدن پیام بهبودی را دارد و چه کسی آمادگی ندارد مطلقاً به ما مربوط نیست . بسیاری از ما به این گونه پیش داوری ها راجع به اشتیاق یک معتاد برای بهبودی دست زدیم و بعد از مدتی روشن شد که کاملاً در اشتباه بوده ایم . ری لپس متعدد ، الزاماً معرف عدم علاقه ی یک معتاد به بهبودش نمی باشد ، همان گونه که نمی توان راجع به یک تازه وارد که به نظر نمونه می آید با اطمینان نظر داد که پاک باقی خواهد ماند . هدف ما باید آن باشد که پیام بهبودی را بدون قید و شرطی به هر کسی که نسبت به آن ابراز علاقه می کند برسانیم .

این که آیا ما به خصیصه ی محبت غیر مشروط دست یافته ایم یا نه ، از رفتاری که از خود بروز می دهیم مشخص خواهد شد . هر شخصی که دست خود را برای دریافت کمک دراز می کند  مستحق ترحم ، توجه و پذیرفته شدن می باشد و نباید شروطی برای محبت خود قایل شویم . هر معتادی بدون توجه به مدت پاکی اش باید ادر باشد درد دل خود را در محیطی عاری از هر گونه قضاوت ، ابراز کند . اغلب ما متوجه شده ایم که قادریم حداکثر همدردی رااز خود نسبت به معتادانی که از بیماری خود در رنج هستند نشان دهیم چون خودمان نیز به همان بیماری مبتلا هستیم . همدردی ، دلسوزی و درک ما از یک معتاد ، سطحی و زبانی نیست بلکه زاییده ی رنجی است که هر دو نفر ما شخصاً تجربه کرده ایم . وقتی ما به یکدیگر می رسیم درست مثل دو نفر که مدتی قبل ، از یک فاجعه جان سالم بدر برده اند دیگری را در آغوش می گیریم . این تجربه ی مشترک که ما داشتیم بیش ازهر چیز دیگر باعث ایجاد محیط گرم و محبت غیر مشروط ، در جلسات شده است . کمک به دیگران احتمالاً بالاترین آرمانی است که در قلب انسان نهفته شده و ارزش والایی است که وقتی نیروی برتر وارد زندگی مان شد ، در ما به ودیعه می گذارد . چه زیباست از خداوندمان استدعا کنیم ما را وسیله ای قرار دهد برای انجام اراده ی خودش و رساندن پیام به یک معتاد دیگر ، وقتی با جدیت اصول بازیابی را به کار بندیم ، می توانیم از ادامه ی برقراری رابطه ی خود با نیروی برترمان مطمئن شده و آگاه باشیم که خدماتی که ما به دیگران می کنیم از روحانیت ریشه گرفته اند .

          

وقتی اصول برنامه را در زندگی خود رعایت کنیم ، روحانیت راه زندگی ما خواهد شد و ما شاهدی زنده و ثمره ای از زندگی به روال این اصول خواهیم گشت که به نوبهی خود بهترین پبام برای معتاد دیگر می باشد . لازم نیست برای روشن بین شدن صبر کنیم تا به قدم دوم برسیم . برای داشتن شجاعت و صداقت ، حتماً لازم نیست ترازنامه بنویسیم . فروتنی همیشه صفتی پسندیده است ، چه آن زمان که از خداوندمان درخواست بر طرف کردن کمبودهای اخلاقی مان را می کنیم ، چه آن زمان که در محیط کار با همکاران مان هستیم و یا با یک دوست به صحبت مشغولیم .

سعی ما بر آن است که اصول بازیابی رادر تمام امور خود ، هم در داخل و همدر خارج از جلسات به اجرا در آوریم . برای ما نباید تفاوت داشته باشد که با چه شخصی طرف هستیم ، یا این کار چهقر مشکل است . ما رعایت اصول بازیابی را نقطه مرکزی زندگی خود قرار می دهیم . تنها امید ما برای رهایی از بیماری اعتیاد آن می باشد که به رعایت این اصول در زندگی روزانه ای خود بپردازیم . بااینکه هدف ما به نظر دور می رسد ، اما متوجه شده ایم که قابل حصول است . قدرشناسی ای که ما از هدیه ی بهبودی پیدا می کنیم نیروی زیربنای تمام فعالیت های مان و تار وپود انگیزه تأثیر ما در زندگی خودمان و اطرافیان مان می باشد ، حتی وقتی ساکت هستیم صدای سپاسگزاری ما ناشنیده نمی ماند . این صدای آرام وقتی ما در مسیر بازیابی وجود خود ، به بقیه ی انسان ها صحبت می کنیم به حداکثر وضوح می رسد . وقتی ما خود را در این سفر روحانی بخاطر کمک به دیگری به مخاطره می اندازیم ، سرفراز گردیده ، روحمان بیدار می شود و افقی که در برابرمان قرار دارد به نهایت گسترده تر می گردد . روح خدایی که در درون هر یک از ما نهفته است . جرقه ی حیاتی که در وجود ما به دلیل بیماری مان تقریباً خاموش شده بود ، بار دیگر با بکار بردن قدم های دوازده گانه معتادان گمنام شعله ور گردیده است . سلوک ما در مسیری که با این قدم ها همواره گردیده است ، آغاز می گردد .

 

                    سنت های ۱۲ گانه معتادان گمنام 

 

  

         سنت اول

 

" منافع مشترک ما باید در رأس قرار گیرد ، بهبودی شخصی به اتحاد معتادان گمنام بستگی دارد "

 

معتادان گمنام انجمنی است به مراتب فرا تر از آن جلساتی که ما فقط در محله یا منطقه خود به آن ها رفته ایم . ما جزیی از کلی به مراتب عظیم تر هستیم . در شهر ما و در اطراف جهان ، معتادان بسیاری اصول جلسات معتادان گمنام را برای بهبودی شخصی خود مورد استفاده قرار می دهند . همان طور که از ابتدای بازیابی مان متوجه شدیم که برای پاک ماندن به یکدیگر احتیاج داریم ، به این باور نیز می رسیم که همگی ما ، تمام جلسات و گروه های معتادین گمنام ، مانند حلقه های زنجیری به یکدیگر وابسته اند. تمامی ما از امتیازات مساوی در عضویت جلسات معتادان گمنام برخوردار هستیم و منافع مشترک تمام ما ایجاب می کند که اتحاد ، هر چه بیشتر این انجمن حفظ گردد  . اتحاد روحیه ای است که هزاران عضو را در سراسر دنیا در این انجمن روحانی که قادر به تغییر دادن زندگی انسان ها می باشد به یکدیگر پیوند داده است .

یکی از راه های در رأس قرار دادن منافع مشترک آن است که بگوئیم هر یک از ما در مراقبت از آن چه که به صلاح معتادان گمنام می باشد از مسئولیتی برابر با دیگر اعضاء برخوردار است . ما در دوران بازیابی متوجه شده ایم که پاک ماندن بدون پشتیبانی اعضای دیگر ، کاری بسیار مشکل است . یهبودی هر یک از ما به برگزاری مرتب جلسات ، حضور معتادان دیگر در حال بازیابی و راهنمایی که در پاک ماندن به ما کمک میکند ، وابسته است . حتی اعضایی که به دلایلی نمی توانند به جلسات بروند به بقیه معتادان ، تلفن های آنان و کمک برای ادامه برنامه ی معتاد منزوی جلسات معتادان گمنام  نیازدارند . همان طور که هر یک از اعضاء برای بقای خود محتاج به انجمن می باشند ، انجمن نیز برای بقای خود محتاج به اعضایش می باشد .

سنت اول تنها اعضا را به حفظ منافع مشترک تشویق نمی کند ، بلکه از گروه ها نیز می خواهد که این خبر همگانی را در رأس مسائل ، مورد توجه قرار دهند . اغلب گروه های ما مسائل مربوط را در داخل خود گروه حل وفصل می نمایند . بعضی از گروه ها در برخورد با ریزه کاریهای برگزاری جلسات و آمد ورفت هفتگی ، ماهیت کلی و جامع معتادان گمنام را فراموش می کنند . در ساختار کلی انجمن معتادان گمنام ، هر گروه عیناً مثل تار وپودی است که نجات بخش جلسات معتادان گمنام  از آنها بافته شده  و باعث استحکام آن می شود . بدون این ریسمان ، معتادان گمنامی باقی نخواهد ماند . اتحاد ما برای انجمن مان آن قدر ارزشمند است که ما به گروه های مان توصیه می کنیم دید خود را از دنبای کوچک شان وسیع تر کنند و به احتیاجات مشترگ معتادان گمنام در سطح جهانی توجه کنند و منافع جامع کل انجمن را به منافع خودشان ترجیح دهند .

رابطه ای که در سنت اول از آن صحبت می شود دوجانبه است همکاری وتعاون گروه ها بایکدیگر باعث تضمین بقای معتادان گمنام می شود و در عوض ، این گروه ها از تمامی گروه های دیگر نیرو ، پشتیبانی و انواع خدمات دریافت می کنند . قدرتی که در نتیجه تعهد دسته جمعی ما نسبت به انجمن معتادان گمنام حاصل می گردد عامل ایجاد اتحادی می شئد که با وجود میل زیادی که می توانند باعث تفرقه بشوند ، باز هم ما را به یکدیگر پیوند می دهد . منافع مشترک معتادان گمنام وابستگی مستقیم به ادامه ی رشد و رعایت مصالح تک تک گروه های انجمن در چهار گوشه ی جهان دارد . علاقه ی مشترکی که ما به عنوان عضو جلسات به بهبودی و منافع مشترک خود داریم باعث می شود ، هر یک از ما به این دانش برسیم که ،ادامه ی جلسات معتادان گمنام  به نفع شخص خودمان است . این جلسات باعث شده ما به جای جدیدی که به آن تعلق داریم ، دوستان جدید و امیدی برای زندگی بهتر پیدا کنیم . ما این جا یاد می گیریم که به دیگران محبت کنیم ، برای آنها احترام قایل شویم و آن چه را از دست مان بر می آید برای پشتیبانی از یکدیگر و گروه مان ، انجام بدهیم و به نوع عجیبی دل مان می خواهد از یکدیگر و جلسه مان مراقبت کنیم .

بعضی از اوقات ما فقط با حضور خود باعث ایجاد آرامش و راحت در دیگران می شویم ؛ گاهی نیز فقط یک تلفن با یک برنامه ساده ی احوالپرسی از جانب ما ، باعث ایجاد بزرگترین تغییرات در زندگی معتاد دیگری می شود . روابطی که ما باسایر معتادان پیدا می کنیم ، منبع قدرتی است که به ما برای بهبودی شخصی مان نیرو می دهد و یاد می گیریم که برای پشتیبانی از باز یابی مان به جلسات و به یکدیگر متکی باشیم . این یگانگی که در جلسات خود می بینم ، تنها بیان کننده ی اتکای ما به یکدیگر نمی باشد ، بلکه نشان دهنده ی اتکایی است که ما بطور دسته جمعی نسبت به اصول روحانی ویک نیروی برتر پیدا کرده ایم .

اتحاد معتادان گمنام ، از وقتی آغاز می شود که ما متوجه ی ارزش درمانی کمک یک معتاد به معتاد دیگر می شویم . هر یک از ما از راه های مختلفی باعث کمک به دیگری می شود .

گاهی اوقات بطور انفرادی به پشتیبانی از یکدیگر می پردازیم ، مانند زمانی که راهنمایی معتادی را به عهده می گیریم ، یا ممکن است با شرکت در فعالیت هایی که باعث تشکیل جلسات جدید می شود دسترسی به فعالیت هایی که باعث تشکیل جلسات جدید می شود دسترسی به جلسات معتادان گمنام   را برای عده بیشتری از معتادان میسر سازیم . بسیاری از گروه های ما زمانی ایجاد گشتند که اعضای یک گروه جا افتاده تر و قدیمی تصمیم گرفتند یک جلسه  جدید راه بیندازند . این تشریک مساعی در قبول مسئولیت ، باعث ارتقای منافع مشترک ما و ایجاد اتحاد هرچه بیشتر بین اعضایی که این گونه فعالیت ها را به عهده می گیرند می شود . عامل شکوفایی و گسترش گروهها ، پشتیبانی محبت آمیزی است که یک معتاد از خود در کمک به معتاد دیگر نشان می دهد . ما با سهیم شدن در بازیابی یکدیگر باعث تقویت هر چه بیشتر اتحادمان می شویم .    

اتحادی که ما در قدم اول از آن سخن می گوییم با شبیه شدن به یکدیگر و همانند شدن تفاوت دارد . اعضای معتادان گمنام با یکدیگر  

تفاوت های گوناگون و عمده ای داشته ، از اشخاص مختلف ، با سوابق خانوادگی و فرهنگی مختلف ترکیب یاقته اند و طبیعی است که هر کدام با خود انواع مختلفی از تصورات ، افکار و استعدادها را به جلسات می آورند . همان گوناگونی باعث غنی شدن انجمن ما می گردد و کمک می کند تا راههای جدید و خلاقی برای دست یابی به معتادی که محتاج کمک مان است پیدا کنیم . هدف ما که رساندن پیام به معتادی که هنوز در عذاب است برای خدمت کردن همگی ما جای کافی باقی گذارده است . هر زمان که برای پشتیبانی از این هدف با یکدیگر متحد می شویم دیگر تفاوت هایی که میانمان وجود دارد باعث نادیده گرفتن منافع مشترک مان نخواهد شد . کار کردن با یکدیگر نه تنها باعث کمک دو جانبه می شود بلکه عامل یگانگی در معتادان گمنام می باشد .

با این که تصویر ذهنی اغلب ما از اتحاد داشتن ، نوع مخصوصی از احساس یا وضعیت می باشد ، اما باید توجه داشته باشیم که اتحاد اتفاق نمی افتد . اتحادی که زیر بنای رعایت منافع مشترک ما می باشد تنها در نتیجه  قبول تعهد و انجام خدمات به گونه ی مسئولانه و منظم ایجاد می شود . مثال : وقتی برای پشتیبانی از گروه خانگی خود مسئولیت شخصی می پذیریم ، باعث تقویت اتحاد معتادان گمنام و رسیدگی بیشتر به منافع مشترک انجمن در کل می شویم . تعهدپذیری یکایک ما برای اتحاد ، عامل تقویت جلساتمان می شود که به نوبه خود باعث خواهد شد بتوانیم پیام امید را به نوع مؤثرتری برسانیم . جلسات ما در جو و محیطی که امید در آن موجود است شکوفایی و گسترش بخصوصی پیدا می کنند . انجمن ما در نتیجه اقداماتی که با هماهنگی و یگانگی انجام می شود رشد می کند و منافع مشترکمان هر چه بیشتر توسعه می یابند .

حفاظت و گسترش منافع مشترک ما ، تا حدود زیادی بستگی به کیفیت و چگونگی ارتباطی دارد که با اعضای دیگر معتادان گمنام ایجاد می کنیم . ما کوشش می کنیم با روحیه روشن بینی ، به عقاید دیگران توجه کنیم . بعضی اوقات گزارشهایی از اتفاقاتی که در دیگر گروههای منطقه رخ می دهند دریافت می کنیم ، ولی اگر منافع مشترک ما برایمان مهم باشد نباید فقط به اطلاعات دست دوم اکتفا کنیم . برقراری ارتباط به معنای واقعی ، چیزی بیش از گزارش خوانی است . ما باید به حرفهای بقیه گوش دهیم و با صمیمیت سعی در بهتر فهمیدن مسائل و مشکلات جلسه خودمان و گروههای دیگر بنمائیم . وقتی به نوعی عضو دیگری را تشویق می کنیم که از اعماق دلش حرفهایش را به ما بزند ، این باعث خواهد شد برای کارکردن با یکدیگر بیشتر مستعد شویم . گزارش منظم ، بحث کافی درباره یک موضوع و به طور آگاهانه گوش دادن باعث خواهد شد از مسائل جاری درک صحیحی پیدا کنیم و قادر به یافتن راههای هوشمندانه برای حل آنها شویم .

تصمیماتی که ما امروز می گیریم ، روی اعضای فردای معتادان گمنام اثر خواهد گذاشت . وقتی در فکر یافتن راه حلی برای مشکلات جاری خود هستیم معمولاً در نظرگرفتن احتیاجات گروهمان ، منطقه مان ، یا حتی کل انجمن جهانی معتادان گمنام ، کار مشکلی نیست ، اما مسئله مهم آن است که باید مصلحت عضو ناشناخته را نیز که درآینده به ما خواهد پیوست در نظر بگیریم . وقتی دست به فعالیتهایی می زنیم که بقای جلسات معتادان گمنام را تضمین می کند تنها برای خودمان کار نمی کنیم بلکه خدمتمان شامل حال آنان که در آینده به ما خواهند پیوست نیز می شود .

اتحادی که باعث محافظت از منافع مشترک ما می شود ، تنها در نتیجه کار و کوشش سخت ، حاصل نخواهد شد بلکه زنگ تفریح و بازی نیز سهم عمده ای در ایجاد آن دارد . دوستی و معاشرتی که ما در خارج از جلسات معتادان گمنام با یکدیگر داریم یگانگی انجمن ما را تقویت می کند . فعالیتهای جنبی انجمن به ما فرصت می دهد تا با یکدیگر معاشرت کرده ، تفریح کنیم و چند ساعتی را به خوشی بگذرانیم . شرکت در گروهها ، با یکدیگر بر سر یک سفره نشستن و با هم در بعضی از مراسم عمومی و اعیاد حضور یافتن ، در واقع فرصتی است که طی آن نه تنها بازیابی خود را جشن می گیریم بلکه در اجتماع بودن را تمرین می کنیم . گاهی از اوقات این پیک نیک رفتن با رفقا باعث می شود خانواده های مان نیز با ما بیایند و به این ترتیب احساس اینکه ما نیز جزئی از جامعه مان هستیم در ما تقویت می گردد . هر چه بیشتر وارد زندگی یکدیگر می شویم ، روابطمان قویتر می شود . آشنائی ، تعلق خاطر و شناخت نزدیکی که در نتیجه اینگونه معاشرت های خارج از جلسات نسبت به یکدیگر پیدا می کنیم باعث استحکام هر چه بیشتر اتحاد جلسات معتادان گمنام  می گردد .

 

کاربرد اصول روحانی

 

در دوازده قدم معتادان گمنام ، ما می آموزیم که چگونه اصول را برای بهتر کردن زندگیمان به کار بگیریم . معجزه بهبودی باعث تشویق ما می شود تا به دیگران کمک کنیم تا شاید همین معجزه در زندگی آنها نیز به وقوع پیوندد و همین علاقه به شریک کردن دیگران ، عصاره و جان خدمات در معتادان گمنام است . اولین عملی که ما برای تقویت اتحاد معتادان گمنام به انجام می رسانیم ، آن است که با بکارگرفتن اصول ، رفتار شخصی خود را بهتر می نمائیم و به همین منوال گروهها و جلسات نیز از همین اصول برای راهنمائی خود استفاده می کند . این اصول نوعی احساس یگانگی در ما ایجاد می کنند که به نوبه خود باعث رشد استعداد ما در کمک به دیگران و در نتیجه شکوفاتر شدن منافع مشترکمان می شود . به نظر می رسد تعدادی از اصول اهمیت بخصوصی در اتحاد معتادان گمنام داشته باشند که عبارتند از : تسلیم ، پذیرا شدن ، قبول تعهد ، ازخودگذشتگی ، محبت و گمنامی . وقتی ما خودمان این اصول را بکار می گیریم ، همزمان افراد دیگری را پیدا می کنیم که آنها نیز در راستای تقویت معتادان گمنام فعالیت می کنند . تسلیم و پذیرا شدن ، لازمه اتحاد در معتادان گمنام می باشد . هر چه اعتماد ما به یک نیروی برتر بیشتر می شود ، گذشتن از آرمانهای شخصی و نجنگیدن برای آنچه که خودمان می خواهیم آسانتر می شود . وقتی ما از یک روحیه تسلیم برخوردار باشیم کارکردنمان به عنوان عضو یک گروه ، بسیار آسانتر می شود . سنت اول به ما دورنمایی از معتادانی که در سراسر جهان به منظور پشتیبانی از بهبودی یکدیگر در حال فعالیت هستند نشان می دهد و ما باید سعی کنیم این هدف را در تمام فعالیتهای انفرادی گروهی خود قویاً رعایت کنیم .

اگر دریابیم که تمایلات شخصی یا هدفهای گروهمان با دورنمای کلی جلسات معتادان گمنام در تضاد است ، باید به خاطر بیاوریم که سنت اتحاد از ما درخواست می کند ، از منافع شخصی خود گذشت کنیم و هرگونه عقیده ای را که فکر می کنیم باعث پیشرفت انجمن معتادان گمنام خواهد شد بپذیریم . اتحاد انجمن نقشی بسیار اساسی در زنده ماندن یکایک ما دارد و تنها راهی که می توانیم این اتحاد را حفظ کنیم آن است که تصمیم بگیریم جزئی از این کل بزرگ بشویم .

قبول تعهد نیز سهم بسیار مهمی در حفظ اتحاد معتادان گمنام دارد . تعهدی که هر یک از ما به سهم خود در انجام اهداف کلی مان به عهده می گیرد ، خود یکی از عواملی است که ما را به یکدیگر نزدیک می کند . وقتی می دانیم که در جلسات معتادان گمنام  جائی داریم و نسبت به حضور در آنجا تعهدپذیر می شویم ، در آن زمان جزئی از یک کل بزرگتر می شویم . این احساس تعلق ما به طور مستقیم وابسته به آن است که تا چه حد نسبت به بازیابی در معتادان گمنام متعهد باشیم و در سطح گروهی نیز وقتی چند گروه پذیرای چنین تعهدی می گردند ، قدرتی ایجاد می شود که به نوبه خود یکی از مؤثرترین عوامل خدماتی درمعتادان می باشد . این قدرت ناشی از تعهد پذیری گروهها ، ما را قادر به رساندن پیام امیدی که حامل بهبودی همه ماست می سازد .

تعهد ، تصمیمی است که ما در نتیجه علاقه به ادامه زندگی به روال جلسات معتادان گمنام اتخاذ می کنیم و شرکت مرتب در جلسات یکی از راههایی است که توسط آن این تصمیم خود را به عمل می گذاریم . خوش آمد گویی به تازه وارد و یا دادن شماره تلفن مان به شخصی که به کمک می باشد نیز بیان کننده این تصمیم شدن ، صحبت در جلسات و چیدن صندلی ها تماماً معرف تعهد ما می باشند . معمولاً هر یک از اعضای ما برای خود بخشی از خدمات را که به راحتی با یک برنامه بازیابی متعادل جور در می آید انتخاب می کند . از خودگذشتگی عامل دیگری است که نقش بسیار اساسی در اتحاد جلسات معتادان گمنام دارد . اصولی که در قدم ها یاد می گیریم به ما کمک می کنند تا خود پرستی را پایمال کرده ، در عوض با محبت ، به برآوردن احتیاجات دیگران بپردازیم . اگر بخواهیم گروه مان سالم بافی بماند باید احتیاجات گروه را به خواسته های شخصی خودمان ترجیح دهیم و گروه ها نیز از رعایت این اصل مستثنی نیستند . در سطح گروهی نیز باید احتیاجات انجمن را به خواسته های گروه مان ترجیح دهیم و توجه خود را به آن مسائلی معطوف کنیم که در رابطه با تعالی مشترک انجمن می باشند . به عنوان یک انجمن ، توانایی ما برای بقاء و کمک به دیگران مسقیماًبه اتحادمان بستگی دارد . محبت ، اصلی است که با خوش نیتی و خیر خواهی نسبت به دیگران متجلی می شود . ما در جلسات مان با محبت و علاقه ای که در موقع صحبت کردن با رفتارمان با دیگران از خود بروز می دهیم سهم خود را در اتحادمان بر عهده می گیریم . ما سعی می کنیم تا به گونه ای ، توانایی و امیدهای خود را با دیگران به مشارکت بگذاریم که آن ها بفهمند در معتادان گمنام بهبودی برای هر کس میسر است . ایجاد یک محیط محبت آمیز و روحیه ی مراقبت از یکدیگر ، باعث می شود که اعضاء احساس راحتی و امنیت کنند . محبتی که ما از خود ابراز می کنیم باعث جلب شخص تازه وارد می شود و مثل یک سوخت باعث کسب نیرو ، اتحاد و گام برادری در جهت منافع مشترک مان می شود . اتحاد جلسات معتادان گمنام  از اهمیت حیاتی برخوردار است . حتی اصل گمنامی که اساس سنت های ماست نیز در این مورد خاص تأکید بسیار نموده است . وقتی ما گمنامی را در کاربرد سنت اول رعایت می کنیم ، تفاوت هایی را که باعث تفرقه می شدند قابل چشم پوشی می گردند . وقتی به اتحاد خود از دیدگاه گمنامی نگاه می کنیم ، معنی اتحاد آن است که در معتادان گمنام بهبودی بدون توجه به هویت در دسترس می باشد . ما همین طرز فکر بود که ما یاد گرفتیم پیش داوری ها را کنار گذاشته و توجه اصلی خود را روی هویت مشترکی که همگی به عنوان معتاد داریم ، متمرکز کنیم . هر یک از ما از حقی مساوی با دیگران در بهبود و گسترش انجمن برخوردار است ولی باید توجه داشته باشیم که مسئولیت ما نیز مشترک و مساوی می باشد . همان گونه که گمنامی اساس روحانی سنت های ما می باشد ، اتحادی که در سنت اول از آن مایه میگیرد . تمام سنت های بعدی روی ستون اتحاد ما به عنوان یک انجمن بنا گردیده است که هم زمان اهمیت حیاتی منافع مشترک را به یکایک اعضاء و گره ها خاطر نشان می سازد . وقتی بفهمیم که اتحاد تنها ستون بقای انجمن ماست ، آن گاه به این درک خواهیم رسید که حفظ روابط خوب ما با یکدیگر از تمام مسائلی که احتمالاً می توانند باعث دوری ما از یکدیگر بشوند مهمتر است . ما باید درک کنیم که هیچ مشکل ، جر وبحث یا عدم توافقی به اندازه ی احتیاجی که ما به پشتیبانی یکدیگر داریم ، اهمیت ندارد . رعایت منافع مشترک در انجمن ما آن قدر اساسی است که هر چه بیشتر در حفظ آن می کوشیم متوجه می شویم که درک ما از یازده سنت دیگر قوی تر می شود . برای مثال : گاهی از اوقات سئوالاتی پیش می اید که بهترین پاسخ برای شان از راه توجه به سنت اول وبررسی این که اثر هر تصمیم گیری بر روی اتحاد انجمن چه خواهد بود معین خواهد شد . آیا حرف هایی که می زنیم و یا اقداماتی که انجام می دهیم ، باعث دور شدن ما از یکدیگر خواهد شد یا ما را به هم نزدیک تر خواهد نمود ؟

اتحاد روحیه ایست که اعضای این انجمن روحانی را که قادر است زندگی افراد را عوض کند ، در سراسر جهان به یکدیگر پیوند داده است . اگر بکوشیم دیدگاه خود را از دامنه ی عقاید شخصی و خواست های گروه مان وسیع تر کنیم به زودی به فهم و درک این مسئله نایل خواهیم شد که منافع مشترک تمامی را که قادر است زندگی افراد را عوض کند ، در سراسر جهان به یکدیگر پیوند داده است . اگر بکوشیم دیدگاه خود را از دامنه ی عقاید شخصی و خواست های گروه مان وسیع تر کنیم به زودی به فهم و درک این مسئله نایل خواهیم شد که منافع مشترک تمامی جلسات معتادان گمنام  باید در رررأس قرار داده می شود . اطمینانی که ما به یک نیروی برتر مهربان پیدا کرده ایم باعث می شود قدرت لازم را برای همکاری با یکدیگر در مسیر هدف مشترک بهبودی از اعتیاد ، پیدا کنیم . با اتحادی که از اطمینان نیرو می یابد ، در کنار یکدیگر برای تحقق منافــــع مشترک مان فعــالیت می کنیم  

 

                         سنت دوم

 

" در رابطه با گروه ما ، فقط یک مرجع نهایی وجوددارد ،خداوندی مهربان ،که به گونه ی ممکن ، خود را در وجدان گروه ما بیان می نماید . رهبران ما خدمت گزاران مورد اعتماد می باشند ، آنان حکومت نمی کنند "

 

سنت دوم بر اساس کاربرد و قابلیت اجرای سنت اول بنیان گرفته است . ما از اتحادی که بر مبنای تعهدمان نسبت به بازیابی ، در معتادان گمنام سرچشمه می گیرد اقدامات مان را شروع می کنیم . درجه ی تعهد ما از ، انجام خدماتی که باعث توسعه ی منافع مشترک مان می شوند آشکار می گردد . خدماتی از قبیل پشتیبانی از یک جلسه ف مشارکت و همدمی با اعضای دیگر فراهنما شدن و خیلی راه های دیگر ،که از طریق آنها قادر خواهیم بود یرای کمک فبه معتادان دیگر نزدیک شویم . به عنوان گروه نیز هدف ما خدمت کردن و ارائه ی چیام است و هر کاری که در ارتباط با خدمت در جلسات معتادان گمنام  می کنیم برای به انجام رساندن این هدف می باشد . بدون داشتن یک هدف معین ،خدماتی که ما انجام می دهیم مؤثر و با ثبات نخواهند بود . به منظور دریافت راهنمایی به یک نحو مناسب در خدمت به دیگران ف ما از یک نیروی برتر استعانت می جوییم .

خدمت شخصی در نتیجه ی کاربرد اصول میسر می گردد . نحوه ی مطلوب انجام خدمات ، در نتیجه ی رابطه ی ما با همان نیروی برتر ی که مارا در بهبودی شخصی مان راهنمایی می کند میسر می گرد د . همین نیروی برتر در ضمن قسنت های مختلف انجمن ما را نیز هدایت می کند . راهنمای ما در انجام خدمات ، خداوند خودمان می باشد و تفاوتی نمی کند که ما در سطح شخصی یا گروهی و یا به عنوان هیئت خدماتی و یا یک کمیته ، مشغول انجام خدمت باشیم . هر بار که برای انجام خدمات ، دور هم جمع میشویم و در دعا از این نیروی برتر مهربان در خواست می کنیم که در بین ما حضور یابد و ما را راهنمایی کند . راهنمایی او باعث خواهد شد که ما ر تمام اعمالمان جهت صحیح را انتخاب کنیم .

ها یک از ما درباره ی این که چگونه می توان خومات مؤثرتری ارائه دادعقیده ای دارد . حال وقتی هر کدام از ما یک نقشه ی بخصوص برای اقدامات ارائه می کند ، چگونه باید تصمیم گرفت که کدام صحیح تر می باشد ؟  حرف آخر در مباحث ما کیست ؟ پاسخ ما آن است که حرف آخر با یک خداوند مهربن است که منبع اتحاد ماست همان نیروی برتری که ما را در ارزیابی شخصی هدایت می کند . اگر به دنبال آن هستیم که از یک مرجع نهایی راهنمایی دریافت کنیم ، باید راه هایی را پیدا کنیم ، که توسط آن ها بتوانیم بطور دسته جمعی آن را بشنویم . سلسله مراحل و مکانیسمی که ما را برای رسیدن به این منظور مورد استفاده قرار می دهیم ، وجدان گروهی است . انجام موفق مکانیسم وجدان گروهی وابسته به آن است که ما اعضاء در سطح شخصی اصولاً تمیل داشته باشیم که برای آن مسئله از یک نیروی برتر راهنمایی دریافت کنیم . ما همین تمایل را به داخل گروه می آوریم . وقتی روی قدم ها کار می کنیم و یاد می گیریم اصول نهفته در آن ها را در زندگی مان بکار گیریم جریاناتی اتفاق می افتد که ما نسبت به رفتار خودمان و اثراتی که این رفتار روی خودمان می گذارد ، بینش و آگاهی می یابیم . به زبانی دیگر ما وجدان پیدا می کنیم . این وجدان انعکاسی است از رابطه ی ما با یک نیروی برتر ، این وجدان منعکس کننده ی راهنمایی است که ما از خدای خودمان دریافت می کنیم و هم چنین تعهد در به انجام رساندن ان راهنمایی .

وقتی که در گروه های خود گرد یکدیگر هستیم نیز احتمال دارد سلسله مراحل مشابهی اتفاق افتد . یک وجدان دسته جمعی ( گروهی ) بوجود بیاید . ان وجدان ، منعکس کننده ی رابطه ی اعضای ما با یک نیروی برتر مهربان است . وقتی ما به طور مرتب با آن نیرو مشورت کنیم آن وجدان ذسته جمعی ما را در انجام هدف اصلی راهنمایی خواهد کرد و هم زمان ، باعث حفظ اتحاد و منافع مشترکمان نیز خواهد گردید .

ما می توانیم برای درک بهتر حجدان گروهی ، همان تصوری را که از وجدان فردی در ذهن مان داریم بکار ببریم . وجدان گروهی مظهر آگاهی ، برداشت و تسلیم دسبه جمعی ، در رابطه با اصول روحانی می باشد .

وجدان یک گوه وقتی شکل می گیرد و خود را ظاهر می سازد که اعضای آن گروه وقت کافی بای صحبت با یکدیگر در مورد احتیاجات شخصی خود، احتیاجات و احتیاجات تمامی جلسات معتادان گمنام  در کل صرف بنمایند . هر عضو در هنگام صحبت و مشارکت با گروه ، از رابطه ی شخص خودش با یک نیروی برتر مدد میگیرد .

هم زمان با آن که اعضاء به دقت به حرف های یکدیگر گوش فرا می دهند و حرف های شنیده شده را بر مبنای درک خود از یک خداوند مهربان سبک سنگین می کنند ، یک حالت بخصوص اتفاق می افتد . راه حل های مشکلات پیدا می شوند . راه حل هایی که وقتی ارائه می شئند احتیاجات همه آن هایی را که در آن رابطه هستند در نظر گرفته و منظور داشته است.

یکی از مظاهر شکل یافتن وجدان گروهی آن است که بین افراد یک فهم و برداشت که بطور واضح مورد توافق همگی است ایجاد می گردد . سپس بر موازین فهم و برداشتی که در نتیجه ی اشتراک در این وجدان گروهی ایجاد شده ، گروه می تواند پیشنهاد کند که برای تصمیم نهایی رای گیری انجام شود . اما تحت شرایط خوب معمولاً گروه به صحبت درباره  موضوع ادامه می دهد تا این که تمام اعضاء با یکدیگر هم نظر و متفق العقیده بشوند . راه حلی که بالاخره پیدا می شود احتمالاً آن قدر واضح است که دیگر رای گیری لازم نیست .

وجدان گروهی چیی ثانت و تغییر ناپذیری نیست. ما می دانیم که وجدان شخصی در طی زمان تغییراتی پیدا می کند و هر چه که رابطه ی شخص با یک نیروی برتر قوی تر می شود ، وجدان او نیز آگاه تر می شود . به همین گونه وقتی اعضاء یک گروه در بازیابی بلوغ پیدا می کنند ، اعضائ جدید می آیند و اوضاع گروه تغییر پیدا می کند و وجدان گروهی نیز در مسیر تکامل دچار تغییر می گردد .

وجدان گروهی شکل یافتن سلسله مراحلیاست که امکان دارد به انواع مختلف انجامیابد . این غیر منطقی است که ما انتظار داشته باشیم راه حل امروز یک گروه برای ک مشکل ، همیشه جواب مشکلات مشابه گروه های دیگر نیز باشد . در واقع ف امکان دارد آن راه حل در زمان دیگری به درد خود آن گروه نیز نخورد .

اصولی که برای رسیدن به وجدان گروهی مورد استفاده قرار می گیرند همیشه ثابت می باشند ، اما زمان و شرایطی که وجدان مان بر طبق آن ما را هدایت می کند ، دائما در حال تغییر هستند و در نتیجه لازم می آید که وجدان مان به ما چیز های مختلفی در شرایط مختلف بگوید . این مسئله حائز اهمیت است که ما در رشد دادن و آگاه نمودن وجدان گروهی خود تداوم داشته باسیم و هر گاه مسئله ای پیش آمد از یک نیروی برتر مهربان در خواست راهنمایی کنیم .

تسلیم شدن در مقابل وجدان گروهی ، بدان معنی است که ما اجازه دهیم انجمن مان توسط یک نیرئی برتر مهربان شکل پیدا کند . گاهی اوقات وسوسهمی شویم که کنترل جریانات روزمره  گروه خود ، هیئت خدماتی و یا کمیته مان را بدست بگیریم و باورمان می شود که علاقه زیادی که ما به نفع گروه خود داریم هرگز ما را به بیراهه نخواهد کشاند . با این همه هر چه اعتمادمان بیشتر می شود ، بیشتر متوجه می شویم که گروه توسط یک نیروی برترمهربان هدایت می گردد . اتکائ و توکل ما به آن نیروی برتر ، تمایلی که ما نسبت به اجرای خط مسی ای که از طریق وجدان گروهی ابراز گردیده و باور اینکه همه چیز به خیر خواهد انجامید نشان داده می شود .

هر گروه هیئت یا کمیته ای می تواند به دلیل جر و بحث و عدم توافق اعضاء یا مشکلاتی که ظاهراً غیر قابل حل به نظر می رسند دچار دردسر جدی بشود . در چنین مواردی مسئله ی مهم آن است که ما تمرکز خود را روی اصول این برنامه و راه حلی که این اصول ارائه می کنند معطوف کنیم نه بر روی مشکلاتمان توافق زمانی حاصل می شود که ما خودمان را از سر راه کنار بکشیم و اجازه بدهیم که یک نیروی برتر مهربان ما را هدایت کند .

فقط وقتی که ما گوش فرا دهیم قاذر خواهیم شد که راهنمایی نیروی برتر را بشنویم . وجدان یک گروه وقتی به حداکثر وضوح بیان خواهد شد که تمام هعضای آن گروه با یکدیگر مساوی تشخیص داده بشوند نیروی برتر از طریق همه ی ما کار میکند ، بدون توجه به تجابه یا مدت پاکی وجدان گروهی همیشه وجود دارد ،اما همه ی اوقات ، ما قادر به شنیدن صدای آن نیستیم . یا دل مان نمی خواهد آن را بشنویم و یا اینکه اصلاً نمی خواهیم اجازه دهیم که ظاهر بشود .

شنیدن ندای وجدان گروهی معمولاض مستلزم صبور بودن و صرف وقت لازم می باشد . برخورداری از روحیه ی انعطاف باعث آن می شود که ما نیروی برتر و مهربان را دعوت کنیم تا در طی مراحل ایجاد وجدان گروه شرکت جوید .

در طی دوران بازیابی شخصی ، وقتی ما پاک می مانیم و رشد روحانی پیدا می کنیم ، افکار و رفتارما  ن نیز دچار تغییر می شوند . ما نه تنها یک شبه حال مان بهتر نمی شود بلکه کاهی اوقات رشدمان در هم بر هم و بدون تعادل یا حساب بخصوصی صورت می گیرد . عیناًهمین الگوها در مورد رشد گروه ها نیز صادق هستند .

هم زمان با رشد وتکامل گروه های مان ، منابع ما و احتیاجات ما ن نیز دچار تغییر می گردند . گروه ها بسته به نیازشان ، خدمت گزاران مورد اعتمادشان را عوض می کنند ، نحوه ی برگزای جلسه ، محل شان ، و اگر لارم دیدند کمیته ها انشعاب پیدا می کنند ، منطقه خود را انتقال می دهند و یا کوشش خود را با کمیته های دیگر هماهنگ کرده و به آنها ملحق می شوند . این گونه تغییرات در ظاهر پیشرفت نمی باشند ، اما همان طور که بهبودی شخصی ما همیشه به گونه منظم و حساب شده پیش نمی باشند ف انجمن ما نیز همیشه آن طور که انتظار داریم تکامل پیدا نمی کند . هم زمان با آنکه گروه ها و کمیته ها درگیر این مراحل رشد می شوند، اغلب وجدان دسته جمعی آنها نیز تکامل پیدا می کند . تغییرات حاصل از وجدان گروه نباید مایه ی نگرانی خاطر شوند . آن ها فقط قسمتی از سلسله مراحل رشد

می باشند .

وقتی یک گروه یا کمیته از نیری برتر مهربان ، درخواست راهنمایی نمود ، آن گروه می تواند از بعضی از اعضای خود بخواهد که مضمون آن راهنمایی را به اجرا بگذارند . وقتی ما از اعضای مان می خواهیم خدمت کنند ف منظور آن نیست که آن ها را بهتر از دیگران می دانیم و یا مکان

مجزایی نسبت به بقیه ی اعضاء دارند . رهبری در جلسات معتادان گمنام یک خدمت است .

نه یک طبقه والاتر عضویت . به همین دلیل ما به رهبران خود نام خدمت گزاران مورد اعتماد داده ایم .

زمانی که یک غضو را برای انجام خدمتی انتخاب می کنیم و در واقع اعتماد به یکدیگر ابراز کرده ایم . در اینجا ما به وجدانی که باعث این انتخاب شده اطمینان می کنیم ،چرا که وجدان معرف رابطه ای است که ما بطور دسته جمعی با یک نیروی برتر مهربان پیدا نموده ایم . ما همان اطمینان را به اعضایی که برای خدمت انتخاب کرده ایم منتقل و ابراز میکنیم . ما ایمان داریم که افراد انتخاب شده ،اصول روحانی رادر اقدامات خود مورد توجه قرار داده ،خواستار جامع ترین اطلاعات در مورد مسایل پیشنهادی خواهند بود و این اطلاعات را با د  یگران نیز در میان خواهند گذاشت . ما ایمان داریم که افراد منتخب سعی کافی جهت حفظ مصالح و منافع مشترک انجمن مان ابراز خواهند داشت .

راتطه خدمت گزاران مورد اعتماد و اعضای گروه مسئله ای دو طرفه می باشد یعنی از آنهایی که انتخاب شده اند خواسته می شود که با جدیت و امانت مسئولیت خود را انجام دهند و گروهی که این افراد را انتخاب کرده اند نیز هم زمان مسئولیت دارند که از این خدمت گزارن خود پشتبانی کنند .

وقتی از ما خواسته می شود که خدمت کنیم ، در می یابیم که در مقابل یک نیروی برتر مهربان که خود را وجدن گروخ ساخته است مسئول هستیم . ما از طریق خدمتی که در انجام آن از هوای نفس چشم پوشیده و عاشقانه صورت می دهیم ، اعلام بول مسئولیت می کنیم . رعایت اصولی که در سنت ها نهفته می باشند در تمام اقدامات ما مصداق دارد . ما می توانیم برای  انجام مسئولیت های مان به وجدان شخصی خود یا وجدان دسته جمعی برای راهنمایی گرفتن رجوع کنیم به عنوان خدمت گزاران مورد اعتماد ،رابطه ی ما با وجدان گروهی زمانی تقویت می شود که بطور غیر منطقی ،اطلاعاتی را که صادقانه و با می باشند با خود حمل کرده و دنبل خدمت کردن باشبم نه حکومت . ما در یک گروه و یا یک کمیته ، توسط راهنمایی که از یک نیروی برتر دریافت می کنیم و به وسیله ی ارائه ی اطلاعات بی غرضانه و کامل به ایجاد وجدان گروهی کمک می کنیم ،سچس از طریق ارائه برداشتی را که از این وجدان پیدا کرده ایم ، مسیر و آرمان هایی را که در رابطه با گروه می باشند ، به دیگران نیز انتقال می دهیم . بهترین نوع رهبری وقتی است که خدمت گزاران مورد اعتماد ما با ارائه ی نمونه شخصی ( خوب ) ما را هدایت می کنند . در شرایط مطلوب ، ما آنها را به دلیل وجود آن اصول بازیابی که می بینیم در زندگی شان کار برد دارد انتخاب می کنیم . ما خدمت گزاران مورد اعتمادمان را تشویق می کنیم که قاب شان را برای قبول عقاید جدید باز گذارده ، دانش خود را در تمام سطوح خئماتی افزایش داده و باریابی خود را پی گیری می کنند . تمام این صفات بر قدرت آنان برای انجام خدمات تأثیر اساسی دارند .

کاربرد اصول روحانی

ما قبلاًدر این فصل متوجه شدیم که خدمت در سطح شخصی ، در نتیجه ی کار برد اصول میسر می گردد . با استفاده از این اصول ، ما می آموزیم که جویای راهنما و مشورت بشویم . ما با راهنمای خود صحبت می کنیم ،مسائل مان را با دوستان جلسات معتادان گمنام  در میان گذارده و به راهنمایی یک نیروی برتر گوش فرا می دهیم . بعضی از اصولی که به نظر می رسند در رابطه با سنت دوم از اهمیت برخوردار باشند عبارتند از : تسلیم ، ایمان ، تواضع روشن بینی و گمنامی .

ما از تسلیم به مرجع نهایی مان ،خداوند بدان گونه که او را درک می کنیم ،خدایی که با او رابطه ی خصوصی پیدا کرده ایم ، کارمان را شروع می کنیم . در رابطه با این سنت ،ما خود را به رهنمود های آن نبروی برتر که بصورت وجدان گروهی متجلی شده است تسلیم می کنیم . ما تعهد خود را نسبت به حفظ منافع مشترک جلسات معتادان گمنام   با مهمتر شمردن احتیاجات انجمن از خواسته های خودمان دوباره احیا می کنیم .

ایمان عبارت است از اتکای به یک نیروی برتر که به مرحله ی عمل در آمده است . بکار گرفتن این اصول روحانی به ما اجازه می دهد به وجدان گروه ،بجای ترس با امیدواری تسلیم بشویم . ایمان دائماًبه ما یاد آور می شود که هدایت ما نه توسط خودمان ،بلکه توسط نیروی برتر از نیروی خودمان صورت می گیرد . ایمان داشتن شجاعت می خواهد . مگر نه آن که ما اغلب حتی در عمق نگرانی های مان نیز فعالانه از خود ایمان نشان می دهیم . هر چه ما آثار عملکرد یک نیروی برتر مهربان را در بین اعضای انجمن مان بیشتر ببینیم ایمان مان هم به همان نسبت فزونی پیدا می کند .تواضع ،در عمل به معنای ان است که ما توانایی ها و نقاط ضعف خود را بطور صادقانه ارزیابی برای ایجاد تمایل در ما به جهت تسلیم ، لازم می باشد . تواضع به ما این آمادگی را می دهد که خواسته های شخصی را کنار بگذاریم تا بتوانیم به گونه مؤثر به انجمن خود خدمت کنیم . ابتدا نگاهی به اصل تواصع می اندازیم ،تا بخاطرمان بیاورد که ما به تنهایی قادر به جهت دادن و هدایت امور معتادان گمنام نیستیم . بخاطر می آوریم که منبع نیروی مان کیست ،یک نیروی برتر مهربان . ما با بکارگرفتی تواضع در کوشش های مان جهت خدمت برای ایجاد روشن بینی فضا ایجاد می کنیم .بیاد می آوریم همان گونه که ما به تجربه ی بقیه معتادان برای ارزیابی خود نیاز داریم برای خدمت کردن نیز محتاج به راهنمایی و عقاید آنان هستیم . ما یاد می گیریم که بطور فعالانه به مهارت خود برای گوش دادن بیفزاییم و در صحبت ها از گوش خود بیش از دهان مان استفاده کنیم . وقتی که روشن بینی پیدا می کتیم ف راه حل هایی را که در ضمن مراحل ایجاد وجدان گروهی ، توسط دیگران ابراز شده هم می شنویم و هم پذیرا می شویم . استفاده از اصول روشن بینی به ما می آموزد که پیش داوری های شخصی خود را بری آن که بتوانیم با دیگران کار کنیم ، کنار بگذاریم .

وقتی روشن بینی بکار می بریم ، یک روحیه ی خوش بینی نسبت به دیگران را در خود پرورش داده و در نتیجه تمایل پیدا می کنیم که در خدمات خود منافع مشترک مان را بخاطر داشته باشیم . ما تنها با یک مغز باز موفق خواهیم شد را هنمایی    مای یک نیروی برتر را تشخیص

بدهیم . درستی به معنای آن است که بدون توجه به شرایط موجود ، در کاربرد اصول روحانی از خود پایداری نشان دهیم . رهبرانی که این صفت را در کردار خود نشان می دهند ف باعث برانگیخته شدن اعتماد ما می شوند .

بهترین نحوه خدمت ما رمانی است که نسبت به اعتمادی که دیگران به ما ابراز کرده اند ، از خود احترام نشان می دهیم . وفاداری و تعهد نسبت به آن اعتماد ، نشان گر واضح شخصیت و درستی خدمت گزاران مان می باشد . وقتی که به انتخاب اعضاء برای خدمت کردن می پردازبم معمولاًروی درستی آن ها به عنوان اشانه ای برآن که قابل اعتماد هستند حساب می کنیم .

اصول روحانی گمنامی ما یادآور ما می گردد که در معتادان گمنام همگی برابر هستیم . هیچ شخص با گروهی در فهمیدن اراده ی یک نیروی برتر ف انحصار ندارد . ما در انجام عملی گمنامی ، بدون توجه به احساسات شخصی خودمان راجع به یک نفر ، نسبت به همه محبت ، توجه و احترام نشان می دهیم . هر عضوی در مراحل ایجاد وجدان گروه ، برای خود جایی دارد . تمام ما در منصه ظهور رسیدن یک رابطه ی آگاهانه با نیروی برتری که مطابق با درک خودمان می باشد با دیگران برابریم .

سنت دوم رامنمایی های لارم برای رابطه با دیگران را به ما ارائه می دهد . یک نیروی برتر ، سر چشمه و اساس اصولی است که ما در ضمن خدمت بکار می بندیم . ما می توانیم هر زمان که احتیاج به راهنمایی داریم از این اصول در سطح شخصی ، گروهی ، هیئت خدمات یا کمیته های مان استفاده کنیم .

خدمت برای آنهایی که به ایشان خدمت می کنیم بالاترین نیرو و استعداد ما اعضای جلسات معتادان گمنام  در ان است که میتوانیم به معتادی دیگر نزدیک شویم . به او بفهمانیم که ما هم مثل او هستیم و ورودش به انجمن را خوش آمد بگوییم ، با معتادی که برای بار اول وارد می شود خوش و بش کنیم و کمک کنیم تا تضمین بشود که تازه واردها هر بار پس از بار دیگر باز هم باز خواهند گشت . با راهنمایی که یک نیروی برتر مهربان به ما کمک می کند ، در کمک به دیگران پربارتر می شویم .

خدمت به انجمن معتادان گمنام پاداش های مخصوص به خود را دارد .

وقتی که ما اصول روحانی را در زندگی روزمره ی خود بکار می گیریم نتیجتاًرابطه ی ما با نیروی برترمان قوی تر می شود . روابط ما با گروه خودمان و انجمن نیز تقویت می گردد . خدمت در جلسات معتادان گمنام  یک تجربه و یادگیری است که به رشد شخصی ماکمک می کند . در نتیجه خومت ، شروع به یافتن دیدخاهی می کنیم که گسترده تر از فقط منافع خودمان است و نقطه نظرهای خود محورانه ی خویش را به منظور خدمت بهتر به جمع ، کنار می گذاریم . ما در عوض خدمت ایثار گرانه خود ، سود روحانی می بریم .

 

                      سنت سوم

 

" تنها لازمه ی عضویت ، تمایل به قطع  مصرف می باشد  "

 

معتادان گمنام انجمنی است که بهبودی از اعتیاد را به معتادان سراسر جهان ارائه میدهد . توجه اصلی ما به خود بیماری اعتیاد معطوف است و نه به ماده ی خاص مصرفی . پیاممان گسترده و بزرگ است که هر کس از هر طبقه ، جامعه و هر ملیتی را جلب می کند . زمانی که تازه واردی یه جلسات ما می آید ،تنها مسئله ی مورد توجه ما تمایل او به آزادی از اعتیاد فعال و نیز آن که ما چگونه می توانیم به او کمک کنیم ، می باشد .

سنت سوم ، از طریق آزاد نمودن ما از اسارت قضاوت این که چه کسی عضو ما می باشد . جلسات معتادان گمنام  را یاری میدهد که بتواند بهبودی را در اختیار معتادان بسیاری بگذارد . سنت سوم برای عضویت در  جلسات معتادان گمنام  هیچ قید و شرطی قائل نیست و هر گونه تقاضانامه یا کمیته ی تصویب عضویت را حذف می کند . این سنت از ما می خواهد که در مورد صلاحیت یا عدم صلاحیت یک نفر برای بهبودی تصمیم نگیریم . از آنجا که تنها لازمهی عضویت ف تمایل به قطع مصرف می باشد ، ما به عنوان یک عضو ، حق هیچ گونه قضاوتی در مورد دیگران را نداریم .

تمایل به قطع مصرف چیزی نیست که بتوان معیاری برای سنجش آن بکار برد . این تمیل فقط در اعماق قلب هر عضو می باشد . درهای جلسات ما بر روی هر معتادی که مایل به پیوستن به ماست باز است ،چرا که ما هیچ قید و شرطی برای عضویت قلئل نیستیم . ما باید همان گونه مرافبت و توجهی را که باعث علاقه ی ما به جلسات و احساس تعلق به آن گردیده نسبت به دیگران ابراز نماییم . سنت سوم مشوق ما در خوش آمد گویی به معتادان است و این خود سبب رشد . گسترش  جلسات معتادان گمنام  می گردد . عضویت در جلسات معتادان گمنام  یک تصمیم شخصی است و ما کارهای خیلی زیادی می توانیم بکنیم که به انجام رساندن آنها باعث می گردد تا تصمیم و تعهد یک معتاد نسبت به بهبودی دائماً تقویت بشود . خوش آمد گویی به تازه واردان ، سبب می شود که آنها از همان ابتدای ورود به جلسه احساس راحتی کنند . همین طور صحبت کردن با معتادان دیگر چه قبل و چه بعد از جلسه و رد و بدل شماره تلفن ف باعث احساس تعلق خاطر می گردد . سعی ما بر این است که بهترین کوشش خود را به کار گیریم تا اطمینان حاصل کنیم هر معتادی که به جلسه می اید دوباره بر خواهد گشت و به بازیابی در جلسات معتادان گمنام  پشت نخواهد کرد . این مسئله برای ما تا حدی مورد توجه و علاقه است که گاهی برای اینکه محل جلسات مان ف سهل الوصول برای دیگران گردد ، مکان آنها را تغییر می دهیم . همه ما هر معتادی را تشویق می کنیم که باز هم برگردد .

درجه ی تمایل هر غضو بح قطع مصرف ، به اوضاع و احوال خارجی ارتباطی ندارد . چه چیز سبب می گردد که یک عضو پاک باقی بماند و عضو دیگری به مصرف مجدد روی آورد ؟ هیچ یک از ما نمی توانیم قضاوت کنیم که کدام عضو بهبودی خواهد یافت و کدام عضو دیگر به اعتیاد خود باز خواهد گشت .

هیچ گونه ضمانتی بر اساس تاریخچه ی مصرف فرد و یا نوع ماده ی مصرفی بیمار وجود ندارد . هرگز نمی توان قضاوت کرد که کدام گروه سنی پیشرفت بهتری خواهد داشت ، زنان بهتر معالجه می شوند و یا مردان ، آن فردی که مدت کوتاهی مصرف کرده یا دیگری که سابقه ی اعتیادش خیلی طویل است . نمی توان گفت چه عوامل خارجی در این امر مؤثر می باشند ، چرا که ما نه میانیم که تمایل به پاک ماندن در یک فرد تا چه اندازه است و نه آن که مجاز هستیم تصمیم بگیریم چه کسانی به ما بپیوندند . ما فقط حق اریم بجای قضاوت به همه بگوئیم خوش آمدید . ما به دنبال راهی برای کمک به یک معتاد هستیم . کار ما آن است که مثل بادبرن آتش اشتیاق و تمایل به قطع مصرف مواد را در معتادان ، هر چه بیشتر شعله ور کنیم و نه خاموش .

هر معتادی که به انجمن قدم می گذارد حتی یک معتاد در حال مصرف با همین آمدنش ، تا حدودی تمایل خود را نشان می دهد که نمی توان آن را نادیده یا کم اهمیت شمرد .

با انکه ما تأکید خود را بر اهمیت پرهیز کامل حفظ می کنیم ، لیکن اگر معتادانی هم زمان با مصرفشان به جلسه بیایند ، به آنان خوش آمد می گوییم و مخصوصاًآنان را تشویق می کنیم که باز م برگردند . بسیاری از معتادان بهبود یافته به سبب گرفتاری ، ناتوانی جسمی ، موقعیت جغرافیایی محل زندگی و یا نوع شغل شان ، آمدن مرتب به جلسات بر ایشان مقدور نیست .

این گروه از معتاان تا زمانی که تمایل به قطع مصرف دارند از تمام جهات عضو انجمن محسوب می شوند و مانند اعضای دیگر ، مورد توجه وحمایت کامل انجمن هستند . حضور یک معتاد در جلسات برای اولین بار به دلایل مختلف انجام می گیرد . این به هیچ وجه مهم نیست که ما به چه دلیل به جلسات معتادان گمنام  آمدیم . ممکن است دلیل آمدن بطور مشخص قطع مصرف نباشد و فقط اشتیاق برای تسکین درون ما ن باشد ، ولی همین اشتیاق ممکن است مه ما را در جهت یافتن راهی هدایت کند که در غیر این صورت هرگز به نظرمان نمی رسید . اغلب با شنیدن حرف های معتادانی که راجع به بهبودی صحبت می کنند آتش تمایل به قطع مواد در ما شعله ور می گردد . البته افرادی نیز هستند که یک بار به جلسه می آیند ، پیام را می شنوند ، و مجدداًبه اعتیاد فعال رو می آورند . ان گروه که پس از ری لپس ( مصرف مجدد ) دوباره به جلسات روی می آورند . اغلب دلیل بازگشت شان به جلسات را درد و ناراحتی حاصل از ری لپس می دانند . ما به دلایل مختلفی به جلسات معتادان گمنام  می آییم اما زمانی که اشتیاق به قطع مصرف پیدا کنیم و این اشتیاق را در خود حفظ کنیم دیگر برای بازیابی باقی می مانیم .

" گروه حق قضاوت در مورد اشتیاق و تمایل کسی ندارد . "

ما هیئت منصفه نیستیم . آمدن یک معتاد به جلسه ، خود به قدر کافی نشانگر اشتیاق او به قطع مصرف می باشد . ممکن است مدت زمانی بطول انجامد  تا در یک معتاد اشتیاقی ایجاد شود تا او را به جلسات پای بند کند . ما باید به هر معتادی این فرصت را بدهیم تا مدتی که برای او کافی است به جلسات بیاید و این تمایل در او ایجاد گردد . با محبت و پذیرش از جانب ما ،این اشتیاق پرورش می یابد .

عبارات و جمله بندی سنت سوم انعکاسی گسترده از نقطه نظرهای قدم اول است . این سنت آن قدر ساده نوشته شده که قادر است معتادان تمام ممالک و فرهنگ های جهان را در بر گیرد و این مسئله که یک معتاد در فلان گوشه ی جهان چه ماده ای مصرف می کند مطرح نیست . بسیاری از معتادان پیش از بازیابی تصور می کنند که مصرف الکل مشکل آفرین نیست ! گروهی نیز خیال می کنند موادی که با نسخه می توان آن ها را تهیه کرد قانونی بوده و مصرف آن ها قابل قبول است . به دلیل نوع جمله بندی این سنت ، ما قادر هستیم حتی معتادانی را که مواد غیر رایج یا به   خصوصی

را استفاده می کنند جذب کنیم وگرنه بعضی فکر می کردند بدلیل مواد نایابی که مصرف می کنند برای عضویت در جلسات معتادان گمنام   صلاحیت ندارند ! لیکن عبارت ساده یسنت سوم ما را قادر به جلب هر نوع معتادی و خوش برخوردی با آنها می کند . ما باید به هر معتادی این امکان را بدهیم که برای خودش تصمیم بگیرد که آیا جلسات معتادان گمنام  برای مورد او پاسخ هست یا خیر . ما نمی توانیم بجای ان ها تصمیم بگیریم . با وجود آنکه سنت سوم بسیار ساده نوشته شده ، باز هم ذکر این مسئله لازم است که وقتی سنت سوم راجع به اشتیاق به قطع مصرف صحبت می کند ف منظور قظع مصرف مواد مخدر می باشد . ما متوجه هستیم که جلسات معتادان گمنام برنامه ای حهت بهبود معتادان است . گر چه معتاد برای بسیاری از ما که در مسیر باز یابی هستیم بعد از مدتی مفهوم وسیع تری می یابد ، لیکن حائز اهمیت بسیار است که یه یاد داشته باشیم که اولین بار به سبب مشکل مان با مواد مخدر به انجمن معتادان گمنام آمدیم . اعضای جدید برای آن که احساس کنند به جلسات معتادان گمنام تعلق دارند نیاز به شنیدن حرف هایی دارند که در نتیجه آن ها بتوانند وجه مشترک خود را با گوینده بفهمند. آنان این هویت مشترک خود را در معتادان گمنام با بقیه ی معتادان به آسانی تشخیص می دهند .

بسیاری از ما وقتی برای اولین بار قدم به جلسات می گذاریم می دانیم که معتاد هستیم ، این چیزی نیست کهمجبور به تصمیم گرفتن در مورد آن باشیم بلکه حقیقت زندگی ماست . عضویت در جلسات معتادان گمنام   مفهومی بس فراتر از آن دارد که فقط بدانیم یک معتاد هستیم . عضویت در جلسات معتادان گمنام  به معنای تصمیم گیری است . اگر آنچه که در جلسات معتادان گمنام  می شنویم به گوش مان آشنا بیاید و بتئانیم با آنهایی که می بینیم ارتباط برقرار کنیم ، ما نیز خواهان آنچه جلسات معتادان گمنام  ارائه می کند ، خواهیم شد . مادامی که تمایل به قطع مود مخدر را داریم ، در تصمیم گیری برای ملحق شدن به انجمن معتادان گمنام آزاد هستیم . زمانی که این تصمیم را گرفتیم ، باید آن را همراه با تعهد نسبت به اصول جلسات معتادان گمنام  دنبال کنیم . با قبول این تعهد ما بطو جدی در مسیر بازیابی قرر گرفته ایم .

" کاربرد اصول روحانی "

سنت سوم ما راز قضاوت آزاد می سازد و به سوی خدمت مفید هدایت میکند . رعایت این سنت باعث می شود که ما در کمک به دیگرانن ، پذیرا شدن یکدیگر و ابراز محبت غیرمشروط از سخاوت بیشتری نشان دهیم .

همان طور که در سنت های قبلی متوجه شدیم مسیر کلی خدمات در جلسات معتادان گمنام  از طریق استفاده از اصول روحانی معین می گردد . چند اصل مهم تر در این رابطه عبارتند از تحمل یکدیگر ، هم دردی گمنامی و تواضع .

اصل تحمل به ما یادآوری می کند که نباید راجع به یکدیگر قضاوت کنیم . بیماری اعتیاد هیچ کس را مستثنی نمی کند . همچنین جلسات معتادان گمنام  هرگز کسی را که علافه به قطع مصرف داشته باشد از خود نمی راند . ما می آموزیم معتادانی را که سوابق اعتیادی یا زندگی شان با ما تفاوت دارد متحمل و پذیرا شویم . هرگز از یاد نبریم که ما نقاط ضعف داریم و از هیچ یک از افراد جلسه بهتر نیستیم .

اعتیاد یک بیماری مرگ آور است . ما می دانیم معتادانی که بهبودی را پیدا نمی کنند چیزی به غیر از زندان ، تیمارستان و نهایتاًمرگ در انتظارشان نیست . عدم پذیرش یک معتاد ،سحتی معتادی که فقط به دلیل کنجکاوی به این جا آمده احتمالاً صدور حکم مرگ اوست . ما یاد می گیریم نسبت به معتادانی که با ما تفاوت دارند ، مانند ما فکر نمی کنند و یا در جلسه به طریق ما به مشارکت نمی پردازند ، ابراز تحمل کنیم . به عنوان مثال اگر معتادی را که مانند ما حرف نمی زند یا رفتار نمی کند ، تحت فشار قرار دهیم ، نتیجتاً او را به خیابان ها برگردانده ایم و حق او را در مورد آن که به طریق خودش یادگیری کند و بطریق خودش بهبودی حاصل کند از او سلب کرده ایم .

همدردی سبب می شود که تمام کوشش ها ی ما برای خدمت به دیگران ،با ترحم و شفقت همراه باشد . زمانی که رحم و عطوفت ، پایه ی تمام خدمات ما باشد ،آن گاه هر عضوی را با تمام اشکالاتی که دارد متحمل و پذیرا می شویم . خیلی از اوقات ما راجع به تمایل دیگران به بازیابی ،قضاوت عجولانه می کنیم . سنت سوم از ما می خواهد که نیکوکاری و ترحم خود را ادامه دهیم زیرا چیزی که برای عضویت لازم است آن قابلیت و تمایلی است که ما هرگز نمی توانیم اندازه گیری کنیم . در واقع حق قضاوت راجع به دیگران بر ما حرام شده است .

بر خورد ما با تمام معتادان باید محبت آمیز و بدون توجه به هرگونه اشکالی که دارند ، باشد . دلسوری سخاوتمندانه نسبت به معتادی که در حال رنج است بسیار شفا بخش تر از بکار بردن قضاوت مجانی در مورد اوست .

اصل تواضع به ما یاد آور می گردد که ما خدا نیستیم و نمی توانیم پیش بینی کنیم که یک معتاد تا چه اندازه برای شنیدن پیام آمادگی دارد . ما باید ترس و گیجی خودمان را در اولین مرتبه ی حضور در جلسات به خاطر بیاوریم . ما نیاز به کمک و تشمیق یکدیگر هستیم ،نه انتقاد و طرد .

سآگاهی از نواقص شخصیتی خود وقتی با تواضع همراه باشد ،به ما کمک می کند که روزهای اول مان را بیاد بیاوریم . پذیرا شدن خود که اغلب با فروتنی همراه است ما را از این که درباره ی دیگران با سخت گیری قضاوت کنیم دور نگاه می دارد .

گمنامی اصلی است که به باز بودن جلسات به روی همه و خوش آمد گویی یکسان به تمام شرکت کنندگان کمک می کند . جلسات معتادان گمنام  هیچ طبقه بندی برای عضویت قائل نیست و به هیچ وجه عضو درجه دو ،در جلسات معتادان گمنام و وجود ندارد . وجه مشترک در جلسات معتادان گمنام  بیماری اعتیاد است و همگی ما اعضای جلسات معتادان گمنام  بطور مساوی در تیرس و خطر هستیم . سهم همگی ما در استفاده از حق بهبودی مساوی است .

رعایت اصل گمنامی باعث تضمین آن می شود که سنت سوم محترم شمرده شود . رعایت اصل گمنامی ،به ما یادآوری میکند که اهمیت هیچ عضو یا گروهی به اندازه پیامی که ما حامل آن حستیم ، نمی باشد . این که ما برای عضویت فقط یک شرط قائل شده ایم ،تضمین می کند که هیچ معتادی نباید بمیرد بدون آن که به او شانس برای بهبودی داده شده باشد . ما سپاس کزاری خود را از مساوات و آزادی که در دوران بازیابی به ما ارائه شد از طریق خوش برخوردی با هر معتادی که اشتیاق به قطع مصرف دارد ابراز می کنیم .

سنت سوم تضمین کننده ی آزادی اعضاء جلسات معتادان گمنام  می باشد . این سنت تنها لازمه عضویت را در قلب یکایک اعضاء یعنی جایی که هیچ فرد دیگری از آن خبر ندارد مخفی کرده است ما لازم نداریم که بجای دیگری تصمیم بگیریم . ما وقت و انژری مان را صرف این نمی کنیم که چه کسی باید برود و یا چه کسی مستحق کمک است . بجای همه این ها ، عاشقانه و با تمام وجود ،هر کمکی از ما برمی آید در اختیار معتادانی که به قصد یافتن از این بیمای به انجمن معتادانی گمنام قدم می نهند ، می گذاریم . 

 

                     سنت چهارم

 

" هر گروه باید مستقل باشد ، به استثناء مواردی که بر گروههای دیگر و ما معتادان گمنام در کل اثر بگذارد"

 

گروه های معتادان گمنام از آزادی زیادی برخوردار هستند . در سنت سوم در یافته ایم که این گروه ها برای انتخاب اعضای خود احتیاج به هیچ شرایط و ضوابطی ندارند و از هر نوع قید و شرطی برای گزینش اعضاء و مسئله عضویت آزاد هستند و برای ارائه بازیابی یه هر معتادی نیز آزاد هستند . سنت جهارم این آزادی را افزایش می دهد تنوع و گوناگونی تجارب اعضاء در انجام خدمت ، ما را یاری دهند . آزادی می تواند فرح بخش و نشاط آور باشد . خیلی از ما تجربه ی کمی از آزادی داریم و زندگی مان در زمان اعنیاد بیشتر شبیه بردگی بود . وقتی که برای اولین بار آزادی حاصل از بازیابی و بهبودی را احساس می کنیماین تجربه گاهی بیش از قدرت تحمل و جنبه ی ما می باشد ، از طریق کاربرد قدم ها می آموزیم که آزادی با مسئولیت همراه می باشد . در بازیابی ،ما مسئول خودمان می شویم . پس از پذیرفتن مسئولیت شخصی و رشد ،وقتی که به مرحله آمادگی درک سنت ها رسیدیم ، آن جا نیز متوجه می شویم که سنت چهام گروه ها و انجمن را تشویق می کند که به گونه ی مسئولانه کار کنند .

گروه های معتادان گمنام وسیله ای برای رساندن پیام بهبودی می باشند . در قبال تعهد محکمی که افراد گروه نسبت بهم پذیرفته اند شخصیت گروه شکل می گیرد . به تدریج که رفتار گروهی رشد می کند و تکمیل می شود بعضی گروه ها روش هایی را پیدا می کنند که با آن روش ها کاری را می توانند انجام دهند که گروه دیگری در شهر ممکن است انجام ندهد . اعضای هر گروه یک طرح کلی برای جاسات تعیین می کنند که در دراز مدت منعکس کننده ی شخصیت آن گروه می شود .

استقلال گروهی به گروها ، آزادی خلافیت می دهد تا روش های ویژه ای برای رساندن پیام پیدا کنند . جلسات معتادان گمنام  از معتادانی با سوابق و شخصیت های مختلف که قدرت تسلیم و تعهد مشترک برای بازیابی آن هارا به یکدیگر پیوسته ، تشکیل شده است . ما به زنان های مختلف صحبت می کنیم و با فرهنگ های متفاوتی رندگی می کنیم . یک نوع جلسه توجه هر معتادی را که به جلسات معتادان گمنام  می آید جلب نمی کند . برای اینکه بتوانیم به هر معتادی که به حمایت ما برای ارزیابی احتیاج دارد کمک کنیم گروه ها این آزادی را دارند که فرم و بقیه ی مشخصات جلسه خود را تغییر دهند . هر گروه آزادی این را دارد که اگر احساس کند به گونه ی مخصوصی قادر است هدف اصلی را مؤثرتر انجام دهد ، آن را دنبال کند .

هر گروه برای خودش در جلسات معتادان گمنام  مکان بخصوصی دارد که باید آگاهانه آن را پر کند . بعنوان یک انجمن ، توانایی ما برای دست یابی به معتادانی که هنوز مصرف می کنند بستگی به تمایل اعضای مان در راه انداختن جلساتی که برای چنین معتادانی هم جالب و هم به ایشان نزدیک باشد ، دارد . با آزادی خلاقیتی که استقلال گروهی به ما عطا کرده است ما تشویق می شویم تا در جستجوی نقش بخصوصی باشیم ،که هم احتیاجات جلسات معتادان گمنام  و هم گروه خودمان را بر طرف کند . ما آزادیم . هر گروه برای خود در کل معتادان گمنام از جایگاه بخصوصی برخوردار است و سرزنده ماندن جلسات هر منطقه بستگی به این دارد که گروه ها آن جایگاه صحیح خود را در تشکیلات خدماتی پیدا کنند .

آزادی خلاقیت ،گروه ها را قوی تر و مسئولیت پذیر می کند . اعضاء ممکن است با حضور خود ،جلسات مختلفی را یاری دهند ولی عضو فقط برای حمایت از یک گروه تعهد می پذیرد . اعضاء فقط وقتی در بازیابی پیشرفت حاصل می کنند که مسئولیت های زندگی خود را به عهده بگیرند ،به همین نحو گروه ها وقتی قوی تر و شکوفاتر می شوند که اعضاء مسئولیت دسته جمعی برای نگاهداری جلسات را به عهده بگیرند . مسئولیت و تعهدی که اعضاء بعهده می گیرند مستقیماً در کیفیت هر گروه منعکس می شود .

یکی از معمولی تر ین روشها که از استقلال گروهی نتیجه می شود ف آرادی در چگونگی برگزاری و فرم جلسه است . بیشتر گروه های محلی جلسات متنوعی را اراوه می دهند . سخنرانی ، مطالعه قدم ها یا بحث و گفتگو راجع به چگونگی جلسه ای که بتواند رفع احتیاجات محلی را بنماید . یعضی از جلسات به روی عموم باز است . در حالی که جلسات دیگری فقط برای معتادان است . جلسات بزرگ تر هر شب از هفته ،ممکن است انواع مختلفی از جلسات را ارائه دهند . بعضی از معتادان در یک نوع جلسه ی خاص ممکن است پیام بازیابی را بهتر درک کنند ، در حالی که معتاد دیگری نوعی دیگر از جلسه را ترجیح می دهد .

منطقهای که در آن جلسات معتادان گمنام  انواع مختلف جلسه را ارائه می دهد به احتمال زیاد باعث جلب معتادانی با روحیه و سوابق اعتیادی مختلف خواهد شد . ببا برخورداری از یک روحیه همکاری ، ما استقلال گروه های دیگر را محترم شمردن و آن ها را آزاد می گذاریم تا پیام بهبودی را به هر نحوی که برای شان مناسب تر است ، برسانند .

به سبب روح استقلال گروهی ،خیلی گروه ها جلسات را طوری ترتیب می دهند که مطابق نیاز اعضاء آن باشد . عدم قضاوت درباره ی دیگران که در سنت سوم از آن ذکر شد باعث می گرد د که ما قادر شویم به یک معتاد در هر شرایطی که باشد ودر هر جا کمک کنیم . این مهم نیست که یک گروه جلسه خود را به چه شکل برگزار می کند فقط ما بر این اصل تأکید میکنیم که هدف و نقطه ی توجه تمام گروه های معتادان گمنام بر این باشد که چطور از مرض اعتیاد نجات پیدا کنند .

به صرف اینکه یک گرئه دوازده سنت را بجا آورد و قدمهای دوازده گانه جلسات معتادان گمنام  در جلسات پشتیبانی و استفاده کند ، می توان آن گروه را معتادان گمنام نامید .

گاهی اوقات درک اینکه چه مسائل یا اعمالی در مجموع بر جلسات معتادان گمنام  تأثیر می گذارد کار مشکلی است . سنت چهارم راهی را پیش پای ما می گذارد که بتوانیم میان استقلال گروهی و مسئولیت حفظ همیشگی و اتحاد در جلسات معتادان گمنام  تعادل برقرار کنیم . سنت چهارم ما را تشویق می کند که استقلال گروهی را به گونه ای بکار بریم که باعث رشد و سرزندگی جلسات معتادان گمنام  بشود . اصل استقلال ،گروه ها را تشویق می کند که نیرومند و فعال باشند . ولی در ضمن متوجه شان می کند که آنها جزئی از یک کل به نام معتادان گمنام هستند . در گرفتن هر تصمیم باید منافع مشترک مان را در نظر بگیریم. چون اغلب گروه ها با یکدیگر ارتباط مستقیم ندارند . ممکن است تصور کنیم که آنچه در جلسات ما اتفاق می افتد ،اثری بر روی گروه های دیگر ندارد . اگر بخواهیم بدانیم که تصمیمات ما چه کسانی را تحت تأثیر قرار می دهد ، باید به گروه های دیگر فکر کنیم ،به معتادی بیندیشیم که به تازگی به جلسات معتادان گمنام  آمده و یا در آینده خواهد آمد ، همین طور به محله ای که در آنجا جلسات مان رابرگزار می کنیم ، بیندیشیم . اگر جلسه ما با آن چه که طی  سالیان در جلسات معتادان گمنام  جا افتاده تشابهی نداشته باشد ، مسلماً ما بر روی گروه های دیگر و در کل بر جلسات معتادان گمنام تأثیر منفی خواهیم گذارد .

ما باید بخاطر بیاوریم زمانی که تازه وارد انجمن شده بودیم احتیاج به شنیدن چه سخنانی از زبان یک معتاد دیگر داشتیم . این که بگوید برای نجات از اعتیاد امید وجود دارد و این امید به ما کمک بسیاری کرد .

اغلب معتادان تازه وارد ،بیشتر توجه خود را معطوف به تفاوت های خودشان با دیگران می نمایند و امیدوارند ،تفاوت هایی که بین خودشان و دیگران پیدا کرده اند به قدر کافی باشد تا آن تفاوت ها را عذر و بهانه و دستاویز قرار داده و دیگر به جلسات نیایند . ول کردن و راندن یک معتاد از جلسات جلسات معتادان گمنام  کار مشکلی نیست .مهم آن است که به پیامی که یک تازه وارد در جلسه از ما دریافت می کند توجه نمائیم . در نظر گرفتن دقیق هدف اصلی باعث تضمین این خواهد شد که در آینده و برای معتادانی که هنوز به ما نپیوسته اند ، جلساتی وجود خواهد داشت .

مسئله دیگری که اهمیت زیادی دارد ، آن است که توجه داشته باشیم جامعه به چه چشمی به ما نگاه می کند و چه برخوردی با ما دارد .

در ابتدا،وقتی که انجمن معتادان گمنام در مکان های ریادی شروع یکار کرد برای معتادان ،تحت هر شرایطی غیر قانونی بود که در جلسات شرکت کنند و حتی در جاهایی که جلسات قانونی بود ،مردم با وحشت و نگرانی به تجمع ما نگاه میکردند تا اینکه جلسات معتادان گمنام شهرت خوبی پیدا کرد و نگرانی مردم را برطرف شد . ممکن است برای معتادان مشکل باشد که مکان جلسات را پیدا کنند . اگر رفتار ما بعنوان یک عضو جلسات معتادان گمنام  خوخواهانه و مخرب باشد برای جلسات ایجاد مشکل خواهیم کرد .

وقتی ما ابزار و اثاث جلسه را با دقت بکار برده و آنها را تمیز و سالم نگه داریم با این کار به حفظ شهرت انجمن کمک کرده ایم . ما باید سعی کنیم رفتادمان نمودار آن باشد که برای اهل محل هم محله ای خوب هستیم و رفتاری محترمانه داشته باشیم . حتی چیزی خیلی ساده ، مثلاً نامی که یک گروه برای خود انتخاب می کند ،می تواند روی جلسات معتادان گمنام  انعکاس خوب یا بد داشته باشد . اگر در جامعه به شهرت معتادان گمنام لطمه بخورد ، معتادان خواهند مرد .

استقلالی که برنامه ی ما به گروه ها تفویض کرده نباید گروه را از توجه و بکار گرفتن اصول روحانی که بنیاد سنت ها می باشد غافل نماید . توجه کامل به رعایت گروه نسبت به سنت چهارم ،اغلب از طریق گرفتن یک ترازنامه ی گروهی میسر می شود و به اعضاء کمک می نماید تا برآوردی از پیشرفت خود در فرستادن پیام و دسترسی پیدا کردن معتادان محنه شان بتمایند . از همین طریق گروه می تواند به بررسی سهمی که خودش در همبستگی و اتحاد جلسات معتادان گمنام دارد ، بپردازد . سنت چهارم با آزادی که برای فعالیت مسئولانه به عنوان گروه به ما میدهد ما را از اعمال خود محوری دور نگاه می دارد .

 

" کار برد اصول روحانی "

سنت چهارم به گروه ها کمک می کند تا بین استقلال و مسئولیت تعادل برقرار کنند . این به نوبه ی خود تصویر و نشانه ی باز یافتن آزادی را بوجود می آورد . روشن بینی ، اتحاد و گمنامی اصولی هستند که وقتی با یکدیگر در انجام امور گروه بکار برده شوند باعث حفاظت و ادامه ثمره به بار آوردن جلسات معتادان گمنام  می گردند .

به عنوان گروه ،ما وقتی به تعهد خود در مقابل انجمن مسئولانه عمل کرده ایم که گاه تراز نامه ای از رفتارمان و این که چگونه جلسه برگزار می کنیم ،تهیه بکنیم . گروه ما موقعی به گونه مسئولانه از استقلالش استفاده می کند که منافع مشترک انجمن را قبل از اقدام به هر عملی در نظر بگیرد .

اگر ما بخواهیم از استقلال گروه ها به نوع خیرخواهانه استفاده نمود و باعث پیشرفت جلسات معتادان گمنام بشویم حتماً باید اصل روشن بینی را راهبرد قرار دهیم . ما پذیرای روش های نو برای دسترسی به معتادان و پر کردن مکان های ویژه خدماتی در جامعه معتادان گمنام می باشیم . هر عضوی را تشویق می کنیم که در گفتگوها شرکت کند و اگر عقیده ای دارد ، ابراز کند . روشن بینی به ما کمک می کند تا همیشه در نظر داشته باشیم که هر گروه یک جزء از کل جلسات معتادان گمنام است و به درک قلبی این مسئله برسیم که ما جزئی از چیز بزرگتر از خودمان هستیم و به همین دلیل باید به عقاید جدید توجه داشته باشیم . متفاوت بودن خصوصیات هر یک از ما باعث تنوع و بوجود آمدن گل چینی می شود که تنها با احترام به عقاید دیگران زیبایی خود را نشان می دهد .

با به خاطر سپردن این که ما جزیی از کل هستیم ، اتحاد همیشگی خود را را بکار بردن سنت چهارم در رأس مکنونا ت خود و مورد نظر قرار دهیم.

زیر بنای هر تصمیمی که ما به عنوان یک گروه مستقل می گیریم ، باید بیش از هر چیز بر مبنای رعایت منافع مشترک مان اتنخاب شده باشد . با این که مستقل هستیم ولی در جلسات دیگر ، کمک و حمایت آنها پشتیبانی خود را از انجمنمان ابراز می کنیم . جلسات جلسات معتادان گمنام تنها وقتی پیشرفت و رشد می نماید که گروه ها فراسوی احتیاجات اولیه و فوری خود به همدیگر کمک نمایند . علاقه و مبحث باعث می شود که جلسات معتادان گمنام را مجموعه ای بزرگتر از آنچه به چشم می آید ببینیم وبه محض آن کهچنین دیدگاهی پیدا کنیم برداشت ما از گروه مستقل ومسئولیت مان به مراتب گسترده تر و عوض خواهد شد.

تصمیمات گروه ما که بر مبنای عشق و عاقلانه پایه گذاری شده به ما قدرت می دهد تا با کوشش ، خود را برای کمک و خدمت به دیگران آماده کنیم . عشق و علاقه ، مشوق ما است که با اعضا و گروه های دیگر هم یاری کنیم

و روش هایی را که برای فرستادن پیام بازیابی پیشنهاد می کنند با روشن بینی بررسی وجهت به انجام رساندنشان به آنها کمک کنیم .

گمنامی بدان کونه گه در ارتباط با سنت چهارم میباشد به ما یادآوری می کند که در معتادان گمنام هر گروه از موقعیت و اهمیت مساوی با دیگر گروه ها برخوردار می باشد .

گروه های بزرگتر و قدیمی تر به هیچ وجه به گروه های کوچک تر یا جدید تر بر تری ندارند . به هرحال هر گروهی آزاد است که اصول برنامه را به گونه ای به کار ببرد که به نظرش قویتر و بهتر است . همین اصول هستند که تمام گروه هارا تبدیل به شرکای مساوی در مسیر بازیابی نموده اند . تمامی گروه ها در حفظ حیثیت ، خوش نامی و انجام امور مربوط به جلسات معتادان گمنام مسئولیتی برابر دارند .

استقلال به گروه ها این این آزادی را می دهد که توسط خودشان به منظور ایجاد جو مناسب برای باز یابی اقدام کنند ، به اعضای خود خدمت کنند و هدف اصلی ما را به انجام برسانند .

مسئولیتی که باعث درک صحیح ما از بکارگیری متعادل مفهوم استقلال گروه می گردد ، در واقع از اصولی که در سه سنت اول بیان شدند الهام می گیرد . اولین اصل حیاتی برای جلسات معتادان گمنام حفظ اتحاد انجمن می باشد .

دوم آنکه ما برای راهنمایی و هدایت ، از نیروی برتر و مهربان مان کمک می جوییم و دیگر آنکه درب جلسات را برای تازه واردی که خواهان قطع مواد مخدر باشد باز گذارده و به او خوش آمد می گوییم .

داشتن گروه های فعال وسالم برای رشد و پیشرفت انجمن معتادان گمنام حیاتی می باشد . گروه ها مکانی را که ما بتوانیم ابتدایی ترین خدمت خود را ارائه دهیم در دسترس می گذارند . بدون داشتن گروه های مستقل ، ما از انجام هدف اصلی خود عاجز خواهیم بود . 

 

                   سنت پنجم

 

"هر گروه فقط یک هدف اصلی دارد ، رساندن پیام به معتادی که هنوز در عذاب است"

 

انجام هدف اصلی ما به منزله ی قلب خدمت مان می باشد . با هدایت یافتن از یک نیروی برتر مهربان و تمرکز بر روی هدف اصلی مان ،گروه های معتادان گمنام وسیله ای برای انتشار قدرت شفا بخش بازیاب یمی شوند . انجمن معتادان گمنام به منظور نجات معتادان از اعتیاد بنیان گرفته است . اگر ما عقاید یا اهداف دیگری را دنبال می کردیم ،از تمرکز مان روی هدف اصلی کاسته می شد و فعالیت مان رو به زوال می رفت  . سنت پنجم از ما می خواهد که باقرار دادن  

هدف اصلی مان در رأس بقیه مسا ئل ،به تمرین اصلی درستی بپردازیم .

سنت پنجم به گروه ها کمک میکند تا دلیل اصلی موجودیت شان را که رساندن پیام به معتاد در حال رنج است ابراز نمایند . ما در سنت چهارم پی بردیم که گروه های جلسات معتادان گمنام  آزاد هستند تا روش های جدید و مختلفی برای ارائه ی جلسات شان پیدا کنند . این آزادی بسیار قابل اهمیت بوده ،مشوق ما در ایجادتنوع و ابداع می باشد و به ما اجازه می دهد تا به هر وسیله ممکن به معتادان دیگر دسترسی پیدا کنیم .

به سبب این استقلال ، هر گروه شخصیت خود را توسعه می دهد . ولی باید بوضوح متوجه باشیم که شخصیت یک گروه یا هدف اصلی آن گروه تفاوت دارد . در هر حال پیامی که ما می فرستیم شخصیت یک گروه نمی باشد ،بلکه پیام انجمن معتادان گمنام یعنی ، اصول یازیابی می باشد . پیامی که انجمن از ما می خواهد تا انتقال بدهیم چیست ؟ پیامی که گروه های جلسات معتادان گمنام  حامل آن هستند پیام امید و آزادی از اعتیاد فعال است . این پیام ممکن است به طرق مختلف فرستاده شود . بعضی اوقات مابه سادگی این حقیقت را با یکدیگر در میان می گذاریم که اگر پس از مدتی پرهیز ، همان بار اول از مصرف خودداری کنیم ،مجدداً این ظور حالمان خراب نخواهد شد . اعضای بهبود یافته جلسات معتادان گمنام  از زندگی پر ثمر خود که پس از بازیابی بدست آورده اند با دیگران سخن وی گویند . آن ها بعضی اوقات می گویند اگر چه گاهی زندگی دردناک است ولی به هر حال می توان پاک باقی ماند . بیداری روحانی که در نتیجه کاربرد قدم ها بدست آورده ایم نیز خودش پیام ما می باشد . وقتی معتادان ،بازیابی را تجربه می کنند ،ما از رنج هایی که کسیده ایم شفا پیدا می کنیم و مهم نیست که عامل بوجودآورنده ی آن رنجها چه بوده است . ما قادر هستیم بدون مصرف مواد مخدر زندگی کنیم و برای خودمان یک زندگی جدید درست کنیم . پیام ما این است که :

یک معتاد ،هر معتادی می تواند مصرف مواد مخدر را قطع کند ، اشتیاق خود را نسبت به مصرف مواد از دست بدهد و راهی جدید برای زندگی پیدا کند .

تمرکز گروه بر روی انتقال پیام ، برای بقای جلسات معتادان گمنام  آن چنان مهم است که مآنرا هدف اصلی خود محسوب می کنیم . به عبارت دیگر این مهم ترین کاری است که ما انجام می دهیم . هیچ چیز نباید از این مهمتر شمرده شود . این مهمترین مبنای سنجش در جلسات معتادان گمنام  می باشد که با سبک و سنگین کردن آن ،هر گروه می تواند انگیزه ها و اعمال خود را مورد آزمایش قرار دهد .

راه های بیشماری بری پیشبرد این هدف اصلی موجود است . به طور کلی اعضای گروه جو بازیابی را در جلسات شان ایجاد می نمایند . این جو شامل خوش آمد گویی و خوش برخوردی با هر معتادی است که در جلسات شرکت می کند . جلساتی که سر وقت معینی شروع می شوند ، بازگو کننه ل پیام بهبودی می باشند . جلسه ای که هدف اصلی رل مدنظر قرار دادجلسه مثمر و مفید جلسات معتادان گمنام می باشد چنین جلسه ای اعضا را تشویق می کند که در آن به گونه ای مشارگت کنند که نشانگر بازیابی باشد . ما به جای نصیحت کردن ، تجربیات خود را با یکدیگر در میان می گذاریم . اعضای هر گروه وقتی که مسئولیت شخصی به عهده بگیرند تا جلسه در جهت بازیابی جلو برود ،کمک زیادی به پیش برد هدف اصلی می نمایند . هر کاری که ما می کنیم ، باعث می شود که حتی ناخواسته پیامی را منتقل کرده باشیم . سنت پنجم به ما یاد آور می شود که توجه کنیم این پیام ، پیام بازیابی باشد .

عوامل بسیاری می می توانند حواس ما را به خود مشغول کرده و از هدف اصلی مان منحرف سازند. مثلاضاعضای گروه ممکن است علاقه داشته باشند وقت جلسه را با بحث و گفتگو در اطراف کا و وضع مالی خود یا جر و بحث مای دیگری پر کنند . به عنوان یک عضو ، ممکن است ما چنان سرگرم بحث و گفتگو با دوستان مان بشویم که بطور کلی از وضعیت معتادی که در حال رنج کشیدن است و محتاج به تشویق ما است ،غافل بشویم . هر کاه تمرکز خود را در جلسه از بازیابی منحرف کنیم ،معتادی که بدنبال بهبودی خود به انجمن ما آمده احساس سردرگمی و درماندگی می کند .

البته مسائل دیگری هم هستند که می توانند توجه ی گروه ما را از هدف اصلی شان منحرف سازند . با پولی که اعضای ما د ر سبد می اندازند ، اجاره محل و هزینه نشریات را می پردازند و از خدمات جلسات معتادان گمنام  حمایت می کنند . تمام فعالیت ها می تواند یا کمکی به پیشبرد هدف اصلی مان منحرف نماید . بعضی از گروه ها در پی این هستند که با داشتن محل مجلل و تنقلات پر خرج و ارائه ی نشریات بسیار و فعالیت های مخصوص و دقیق ا زگروه های دیگر پیشی بگیرند . وقتی گروهی چنین خط مشی ای داشبه باشد ،تمرکزش از هدف اصلی منحرف شده و بسوی مادیات ،مالکیت و شهرت گرایش می یابد . سعی ما بر این باید باشد که در انتقال پیام شهرت پیدا کنیم ، ه بشتر و نه کمتر . پول ، نشریات ،محل جلسه ،همه و همه ابزار یاست که به ما در رساندن پیام مان کمک میکند . این ابزار در خدمت ما باشند ،نه آن که بر ما حکومت کنند .

گروه ها می توانند در راستای انتقال پیام خدمات بسیاری ارائه دهند . اولین قدم ،تشکیل جلسات و مکانی برای جلسات معتادان گمنام  است ، که معتادان بهبودی خود را با دیگران در میان بگذارند . خدمات دیگری از قبیل خطوط تلفنی ، اطلاعات رسانی به جامعه و پیام رسانی به بیمارستانها و زندانها کمک بسیار مؤثری است . در شهرستانها ی کوچک یا حوزه های جدیدتر ،گروه ها معمولاًتنها منبع خدمات جلسات معتادان گمنام  می باشند . با این همه اغلب گروه ها متوجه شده اند که نمی تواند تمرکز خود را روی بازیابی حفظ کنند و هم زمان خدمات دیگر ارائه دهند . بدین جهت گروه های بزرگتر اغلب مسئولیت چنین خدماتی را به عهده ی کمیته های منطقه ای می گذارند و به این نحو گروه ها وقت و انرژی خود را اختصاص به رساندن مستقیم پیام به معتادی که هنوز در رنج است می دهند .

از آن جا که رساندن پیام تا این حد مهم می باشد ، بسیاری از گروه ها گه وبی گاه از فعالیت شان ترازنامه تهیه می کنند تا مطمئن شوند که رساندن پیام هنوز محور اصلی می باشد . از دوازده سنت می توان بعنوان یک طرح کلی برای ترازنامه ی گروهی نیز استفاده کرد .بعضی از گروه ها از یک تعدا د سئوال های مخصوص و ترازنامه ی تدوین یافته استفاده می کنند . مثلاً: ما تا چه اندازه ، در رساندن پیام موفق شده ایم ؟ آیا معتادانی هستند که گروه ما به آنان دسترسی پیدا نکرده ؟ چگونه می توانیم برای معتادان ، دسترسی به جلساتمان را آسانتر کنیم ؟ ما چه باید کنیم تا اعضای جدید احساس کنند در خانه خودشان هستند ؟ آیا جو بازیابی در جلسات مان تضعیف شده است ؟ آیا ایجاد تغییرات در نحوه ی برگزاری جلسات باعث قوی تر شدن جو بازیابی خواهد شد ؟ توجه به احتیاجات جلسات معتادان گمنام  در سطح منطقه ای احتمالاً باعث خواهد شد که ما متوجه لزوم تغییراتی بشویم . مثلاًاگر در شهرستانی جلسه ی مطالعه ی قدمها وجود نداشته باشد ،گروه ما احتمالاًبرگزاری چتین جلسه ای را در برنامه خود قرار خواهد داد . در هر حال راه های مختلف و بسیاری برای رساندن پیام و تأمین احتیاجات جلسات معتادان گمنام در سطح گروه یا منطقه وجود دارد .

نیروی وجود دارد که در طی انجام این برنامه کار برد خود را ظاهر می سازد . ما در سطح شخصی با به انجام رساندن قدم دوازدهم ، یعنی وقتی که پیام می رسانیم ، به این نیرو دسترسی پیدا می کنیم ، اما هنگامی که گروه ها پیام را منتقل می کنند ، اثر دوازدهمین قدم به نوع بسیار چشمگیر تقویت می شود . مسئله ای که دارای اهمیتی بیش از کثرت معتادان بهبود یافته می شود . جو بازیابی در جلسات است که با یگانگی هدف و درک حضور یک روحانی احساس می شود . شواهد وجود آن نبروی روحانی در گروه ، مسئله ایست که انکار آن مشکل می باشد این همان نیرویی است که در فاصله ی بین جاسات ف می توانیم از او برای پاک ماندن ،   قدرت کسب کنیم .

سنت پنجم گروه را تشویق می کند که انتقال پیام را نکته ی اصلی قرار داده و برای آن اولویت قائل شود . اعضاء برای پیشبرد هدف می توانند کارهای زیادی انجام دهند . مثلاًما علاقه و تمایل خود را به کمک کردن ،از طریق سهیم شدن در وظیفه خوش آمد گویی ،ارائه لیست تلفن تماس و دادن تعدادی از نشریات مان ،به تازه وارد نشان می دهیم . وقتی اعضاء دست بع دست یکدیگر داده و عهده دار انتقال پیام می شوند ،تصدیر جالبی از بازیابی ارائه می شود .

بسیاری از جلسات ما بدان گونه ترتیب یافته که بیشر توجه ، به رساندن پیام به تازه وارد معطوف می شود . این اعضاء جدبد برای اینکه در انجمن باقی بمانند احتیاج بیشتری به دریافت تشویق ، توجه و محبت از جانب ما دارند و پرسش های زیادی دارند که باید به آنها جواب داده شود ، ولی باید متوجه باشیم که فقط معتادان تازه وارد نیستند که احتیاج به پیام بازیابی دارند . هر یک از ما می تواند بدون توجه به مدت پاکی ، همان معتادی باشد که هنوز از اعتیاد در رنج است . سنت پنجم فقط محدود به تازه واردان نیست ، بلکه پیام بازیابی برای همه ماست .

" کار برد اصول روحانی "

سنت پنجم تکمیل کننده ی قدم دواروهم می باشد واز گروه ها می خواهد که پیام را به معتادان برسانند . در سطح فردی ، در قدم ها از ما خواسته می شود که اصول را در تمام امورمان بکار گیریم ؛ رعایت همین اصول در انجام فعالیت های که در سطح گروهی انجام می گیرند نیز مهم می باشد .

برخی از اصولی که برای رعایت سنت پنجم اهمیت بخصوص دارند عبارتند از : درستی ، مسئولیت ، اتحاد و گمنمی . درستی یا به عبارت دیگر وفاداری به اصولی که در دوارده سنت نهفته هستند ، زمانی تجلی می کند که گروه ها پیام بازیابی جلسات معتادان گمنام  را به دیگران منتقل می کنند . بسیاری از اعضای ما در مورد مسائل مختلف خیلی حرفها یا مسائل برای مطرح کردن دارند فولی انجمن ما یک پیام مخصوص به خودش را دارد که عبارت است از : آزادی از اعتیاد فعال از طریق انجام قدم های دوازده گانه معتادان گمنام و دریافت حمایت از جانب دیگر معتادان در حال بهبودی . این حمایت وقتی جلوه گر وی شود که گروه ها قویاً و آگاهانه از معتادانی که به دنبال استفاده از برنامه جلسات معتادان گمنام  هستند پشتبانی نمایند . دقتی گروه ها اگاهانه چنین شخصیت و درستی از خود نشان می دهند ، جلسات شان باعث تقویت انجام هدف اصلی ما می گردد.

سنت پنجم در حفظ و حراست هدف اصلی انجمن ، مسئولیت سنگینی به عهده گروه ها می گذارند . هر گروه مسئول است تا سر حد امکانش وسیله ی نقلیه مؤثری برای انتقال پیام جلسات معتادان گمنام  گردد اگر به گروه ها اجازه دهیم که هدف اصلی را فراموش کنند ،این مسئله سبب می شود یک معتادرا از شنیدن پیام امید محروم کنیم . هر عضوی مسئول است به گروه کمک کند تا هدف اصلی ما را محور توجه خود قرار دهد . اتحاد یکی از بزرگترین نیرو ها برای انتقال پیام است . یگانگی در هدف باعث می شود که انتقال پیام ، نقطه ی اصلی توجه ما قرار گیرد . ما با یکدیگر همکاری و فعالیت می کنیم فنه تنها برای بهبودی خودمان ، بلکه برای بهبودی تمام اعضا جلسات معتادان گمنام  ما که دنبال بهبودی هستیم با دیدن معتادان بسیار یکه عضو انجمن هستند و مدت درازی پاک مانده اند ،تشویق می شویم و متوجه می گردیم که خودمان به تنهایی نمی توانیم بهبودی حاصل کنیم .

هنگامی که به اصل روحانی احترام بگذاریم ، تفاوت های ظاهری که بین ما وجود دازد ، در مقایل اهمیت هدف اصلی مان ناچیز خواهد شد . وظیفه اصلی ما رساندن پیام است و باید مسائل دیگر را کنار گذاشت . همه گروه ها می توانند سنت پنجم را اجرا کنند و هم زمان به اعضا یاد آوری کنند که در معتادان گمنام هدف اصلی پیام بهبودی است ،نه شخصیت فردی اعضا ء .

انجمن معتادان گمنام جلسات بسیاری در سراسر جهان برگزار می کند . رشته ای که همه ی ما را به یکدیگر متصل می کند هدف اصلی ماست . سنت پنجم نقطه نظر اصلی انجمن معتادان گمنام را برای ما معین می کند و این نقطه نظر اصلی است که موجودیت ما را به عنوان یک انجمن حفظ می نماید . پنجمین سنت از ما می خواهد که به معتادان خدمت نموده و این پیام را به همه ی آنها برسانیم که : در انجمن معتادان گمنام ، بهبودی میسر می شود . تمرکز عمیقی که به این نقطه نظر اصلی معطوف می داریم ، باعث حفظ احترام و درستی عمل انجمن ما می شود .  

 

                    سنت ششم

  

                  

" یک گروه معتادان گمنام هرگز نباید هیچ مؤ سسه ی مرتبط یا سازمان انتفاعی خارجی را مورد تأیید قرار بدهد ، در آنها سرمایه گذاری مالی کند و یا نام معتادان را بدان ها به رعایت بدهد زیرا ممکن است مشکلات پولی ، مالکیت و یا شهرت ، ما را از هدف اصلی خود منحرف سازد. "

 

با وجود آنکه تمام گروه های معتادان گمنام فقط یک هدف اصلی دارند اما راه های مختلفی برای به ثمر رساندن همین هدف واحد وجود دارد . گروه های ما معمولاًمتحمل زحمات زیادی برای رساندن پیام می شوند . ما هدف اصلی خود را در سطوح مجتلفی از جمله توسط اعضاء ، گروه ها یا هیئت های خدماتی مان دنبال می کنیم . بسیاری از اوقات در طی راه پیام رسانی ،گروه های ما با سازمانهای دیگر در منطقه ی خودشان تماس پیدا می کنند . برقراری یک رابطه عمومی خوب با دیگران می تواند باعث کمک به گروه های ما در انجام هدف اصلی شان بشود فولی باید توجه داشت که امکان دارد همکاری با سازمان های دیگر باعث نوعی درد سر شود و گروه های ما را از رساندن پیام منحرف نماید . سنت ششم اشتیاق ما را برای پیام رسانی تعدیل نمود و برای روابطی که ما در منطقه ی خودمان با دیگران برقرار می کنیم حد و مرزی قائل می شود . هدف اصلی ما هویت مان را به عنوان یک انجمن دقیقاًمشخص می نماید . ما تجمعی از معتادان گمنام را با یکدیگر در میان می گذاریم . هر گاه هویت جلسات معتادان گمنام  به نوع خیلی نزدیک ،به هویت سازمان دیگر گره زده ( نزدیک ) بشود هدف اصلی مان صراحت خود را از دست داده و غیر کشخص خواهد شد و در نتیجه از قدرتش کاسته خواهد شد .

سنت ششم در مورد سه چیز که امکان دارد عدم رعایت آنها باعث شود تا نتوان معتادان گمنام را بوضوح از سازمانها ی دیگر تشخیص داد ، به ما هشدار می دهد : تأیید ، سرمایه گذاری و به عتارت دادن نام مان . تأیید یعنی اطلاعیهی عمومی به منظور پشتیبانی از سازمان دیگر ف متعهد مخارج سارمان دیگری شدن به نوعی تأیید اهداف آن سازمان می باشد . دادن اجازه ی استفاده از ناممان تشکیلات مربوط دیگر یا سازمانهای غیر مربوط مثلاًاین که اجاره دهیم یک مرکز درمان معتادان خودش را مرکز درمانی گمنام بخواند یعنی دیگر حداکثر تأیید ممکن ف چرا که اجازه داده ایم به گونهی همیشگی هدف نهایی ما و آنها از نظر مردم یکی بشود .

با ایجاد این حد ومرز ، سنت ششم به گروه های ما کمک می کند که از اشکالاتی که معمولاً ما بین سازمانها بوجود می آید ، احتزاز کنیم . اگر ما سازمانی را تأیید کنیم و بعداًآن سازمان با اشکال مواجهه گردد ، شهرت و نام ما نیز هم زمان با آنها لکه دار خواهد شد . اگر ما برای یک سارمان غیر خودی تبلیغ کنیم که بعضی ها از آن بدشان بیاید ، امکان دارد باعث شود تا معتادانی که خواستار بهبودی هستند از آمدن به جلسات ما دلسرد شوند . اگر ما صدای مان را در پشتبانی از سارمان دیگری بلند کنیم ، افراد جامعه یا معتادی که هنوز در عذاب است و حتی افراد جلسات خودمان هم امکان دارد هدف آن سازمان را با هدف ما قاطی کنند . اگر به تأمین بودجه تشکیلات مرتبط یا سازمانهای خارجی بپردازیم پولی را که می توانست صرف انجام هدف اصلی خودمان بشود ، منحرف کرده ایم و اگر بعداًبه دلیلی این تأمین مالی را متوقف کنیم ،دردسرهای دیگری ایجاد خواهد شد . اگر به یک سازمان کمک مالی بکنیم یا اجازه بدهیم از اسم مان استفاده کند ،احتمال دارد سازمان مشابه دیگری دلخور شود و ما داخل یک درگیری بین آنها بشویم . سنت ششم به گروه های ما کمک می کند که با اجتناب از چنین مشکلاتی تمام انرژی خود را صرف رساندن یک پیام واضح جلسات معتادان گمنام  به معتادان طالب بهبودی بنمائیم .

ما باید در این دنیا زیست کنیم . این غیر ممکن است که بتوانیم خودمان را کاملاًکنر بکشیم و از هر تماسی با دستگاه های خارجی خود داری کنیم . این غیر ممکن است ،ولی حتی اگر هم ممکن بود باز فکر اشتباهی اود . همکاری و تعاون با دیگران برای معتادان گمنام باعث سلامتی است . تماس بین گروه های ما و جامعه باعث کمک به درک بهتر دیگران از جلسات معتادان گمنام می شود و باعث افزایش خوش بینی مردم نسبت به جلسات معتادان گمنام  خواهد شد . این امر باعث خواهد شد که پزشکان ، معامان ، پلیس ، دوستان و افراد خانواده ، به معتادانی که طالب بهبودی هستند جلسات معتادان گمنام  را توصیه کنند . این افراد به ما کمک خواهد کرد که پیام خود را به معتادانی که نمی توانند به جلسات عادی بیایند ف برسانیم . با اجازه داد به بقیه ،تا بدانند ما ، کی هستیم و چه چیزی را ارائه می کنیم ،احتمال اینکه معتادان طالب بهبودی ، پیام ما را بشنوند بیشتر می شود .

گروه های جلسات معتادان گمنام  معملاًروابط حسنه ای با مراکز درمانی اطراف خود دارند . این گروه ها به این تشگیلات درمانی اطلاع می دهند که درهای جلسات  جلسات معتادان گمنام  به روی معتادان انها باز است و هر وقت این معتادان به جلسات معتادان گمنام  بیایند ، به انها خوش آمد گفته می شود . با این حال همکاری با تأیید تفاوت دارد . وقتی که هدف اصلی یک گروه در نتیجه ی رابطه اش بایک مؤسسه درمانی یا سازمان دیگر صراحت خود را از دست بدهد ، این جا دیگر دقت آن است که گروه کنار بکشد و رابطه ی خود را تحت بررسی قرار بدهد ،برای مثال ،وقتی یک جلسه یا یک منطقه برنامه رقص و موسیقی برگزار می کند ،آیا باید بابت بلیط ورودی تخفیفی به بیماران این مؤسسات بدهد ؟ چرا نباید چنین تخفیفی را برای تمام تازه واردان قائل شد ؟ هر زمان که رابطه ی گروه های ما با سازمانهای مرتبط آنقدر نزدیک بشود که به نظر برسد ما با آن سازمانها مرتبط هستیم ،ما باید با طرح چنین سئوالات باعث تضمین آن خواهد شد که هم کاری ما با آژانس های خارجی به نوعی به تأیید جلسات معتادان گمنام  از آن مؤسسات تعبیر نشود .

هدف بسیاری از تشکیلات مرتبط و سارمانهای خارجی ،درک اعتیاد و کمک به درمان معتادان می باشد . هر کام از آنها نیز مثل جلسات معتادان گمنام یک هدف اصلی از پیش تدوین شده دارند که با خواندن نشریات و توجه به پیام شان می توان آن را مشخص نمود . با اینکه امکان دارد هدف آنها نیز شبیه هدف ما باشد ولی با هدف ما یکی نیست چون آن تشکیلات از ما جداست . ما از نشریات و سخن گویان  جلسات معتادان گمنام  در جلسات مان استفاده می کنیم چون در انجام هدف اصلی جلسات معتادان گمنام  به ما کمک می کنند . یک گروه جلسات معتادان گمنام  که از نشریات یا شخن گویان سارمان دیگری استفاده می کند ، در واقع هدف اصلی آنها را تأیید می کند ، نه هدف اصلی ما را.

با اینکه چند تایی از گروه های جلسات معتادان گمنام  جلسات شان را در ساختمان خودشان برگزار می کنند ولی می دانیم که اغلب جلسات چنین امکاناتی را ندارند . گروه هایی که محل جلسه شان را از سازمان دیگری اجاره می کنند باید توجه مخصوص داشته باشند که هرگز آن تشکیلاتی راکه از آنها سالن اجاره کردند تأیید نکرده ، در آنها سرمایه گذاری پولی ننمایتد و یا خو را به انها به عایت ندهند . برای مثال ، آیا گروه برای اینکه در این محل بخصوص جلسه برگزار کند پول بیشتری از محل های دیگر می پردازند ؟ آیا به این دلیل امکان دارد به نظر برسد که گروه ، مؤسسه ای را که در آن جلسه برگزار کرده ، تأیید می نماید ؟ آیا با برگزارکردن جلسه ی خود در این مکان ف آن گروه بهتر قادر است پیام جلسات معتادان گمنام  را برساند یا اینکه گروه با اجاره ای که می پردازد به نوعی در آن مؤسسه ی خارجی سرمایه گذاری کرده است ؟ وقتی ما انرژی و پول خود را به بردن پیام  جلسات معتادان گمنام  تخصیص می دهیم سعی می کنیم خود را از قید مسائلی که هدف اصلی سازمان دیگری را با هدف جلسات معتادان گمنام  مخلوط نموده و یا احتمالاًباعث مخلوط شدن خواهد شد دور نگاه داریم .

مسئله مهمی که باید بفهمیم آن است که به عنوان اعضاء گروه های جلسات معتادان گمنام  ، این ماهستیم که باید دوازده سنت مان را رعایت کنیم ، مؤسسه ای که ما در آنجا جلسه برگزار می کنیم چنین مسئولیتی ندارد . سازمانهای دیگر هم مسئول ( رعایت سنتهای ما ) نمی باشند . اگر چنین به نظر برسد که یک مؤسسه یا سازمان خارجی سنتهای ما را زیر پا گذارده ، ما مسئولیت داریم در مورد عمل آنها با ایشان صحبت کنیم . با اینکه نمی توانیم آنها را مجبور کنیم رفتارشان را عوض کنند ولی معمولاًیک برخورد منطقی و یک جلسه صحبت کلی که طی آن به حرفهای یکدیگر گوش کنیم . ما را به راه حلی مورد توافق خواهد رساند .

جلسه ی یک گروه باعث ایجاد محیطی می شود که در آن هر عضو می توتند بازیابی خود را با دیگری به مشارکت بگذارد . پیلمی که ما در جلسات خود می رسانیم یا به بهتر کردن کوشش های ما در انجام هدف اصلی کمک می کند و یا ما را از آن منحرف می سارد . هر یک از ما اگر این سئوال را از خود بکنیم نقش خود را رعایت قدم ششم بعهده گرفته ایم : برای آنکه حدود روابط جلسات معتادان گمنام  با سازمانهای دیگر مشخص و واضح بشود من چه کار می کنم ؟ بسیاری از ما به منظور بازیابی و رشد روحانی خود از منابع مختلفی استفاده می کنیم و تمام آنها مستقیماًبا آن هدف اصلی جلسات معتادان گمنام  رابطه ندارند . آیا وقتی در یک جلسه جلسات معتادان گمنام  از کمک ها ومنافعی که از یک مؤسسه مربوط ( در رابطه با درمان اعتیاد ) رسیده است نام می بریم ، آن مؤسسه را تأیید می کنیم ؟ آیا با این کار باعث می شویم که توجه ی اعضای دیگر جلسه ، از پیام بهبودی  جلسات معتادان گمنام  منحرف شود و به شخص تازه وارد تصویر اشتباهی از برنامه معتادان گمنام ارائه می دهیم ؟ هیچ کس نمی تواند این سئوالات را برای ما پاسخ دهد ، اما با پاسخ دادن خودمان به چنین سئوالاتی ف هر یک از ما می تواند به آزاد شدن گروه مان از مشکلاتی که قادرند ما را از هدف اصلی مان منحرف سارند کمک کند .

" کار برد اصول روحانی "

بنیان آزادی ما از بکار گرفتن اصول نتیجه می شود . وقتی ما اصول باز یابی را رعایت می کنیم ، در رابطه با دیگران و رساندن پیام ، آزادی را پیدا کرده و می دانیم که هدف خود را به مصالحه نگذارده ایم .

بعضی از اصولی که در رعایت سنت ششمبه ما کمک خواهند کرد عبارت است از : تواضع ، درستی ، ایمان ، هماهنگی و گمنامی . تواضع باعث می شود که نقش معتادان گمنام را در جامعه به یاد بیاوریم . ما برنامه ای داریم که به معتادان زیادی که طالب بهبودی بوده اند کمک کرده است . با این همه ، ما به عنوان اعضا هدف دیگری غیر از رساندن پیام جلسات معتادان گمنام نداریم و نمی خواهیم این طور هم وانمود کنیم که معتادان گمنام چیزی غیر از رهایی از اعتیاد فعال ارائه می دهد . گاهی از اوقات وسوسه می شویم و اسین فکر به ذهنمان می رسد که : اگر دیدگاه جلسات معتادان گمنام را گترش بدهیم یا خودمان را با دیگر موسسات مرتبط یا غیر خودی هماهنگ کنیم ، در این دنیا می توانیم کار ها و خدمات مفید دیگری نیز برای یکدیگر انجام دهیم ، این رویاهای بزرگ بینانه فقط باعث آن خواهد شد که ما از هدف اصل مان دور شویم . همان پیام به مهعتادی که هنوز در عذاب است ، برای ما کافی می باشد

حمل یک پیام در حال باز یابی در جلسات معتادان گمنام نشانه درستی وشخصیت می باشد . پیام ما در دوازده قدم ودوازده سنت خلاصه گویی شده وبه طور مشروح و گسترده تر در نشریاتمان ذکر گردیده است .

از آنجا که این پیام در ضمن هویت ما می باشد ما مراقبیم که با عقاید یا نشریات سازمان های دیگز اشتباه نشود . وقتی که ما تأیید خود را ، یا اسم خود را د عوض همکاری که دیگران با ما می کنند با ایشان تاخت نمی زنیم این خود نمودار ایمانمان می باشد . درست است که دوستان ما در جامعه می توانند بهما در رساندن پیام مان به معتادی که به ما نیاز دارد کمک کنند ، اما ایمان ما، در موثر بودن پیام مان و قدرت نیروی برتری است که ما را در بازیابی مان هدایت می کنند و به موسسات وابسته یا سازمان های انتفاعی غیر خودی که با ما در تماس نیست . اگر رابطه ی ما با یکسازمان دیگر به نحوی در سر راه ما و پیام بازیابی قرار گرفته و یا آن را به مخاطره می اندازد ، ما از چشم پوشی از آن رابطه باک داشته باشیم . توان ما از نیروی معتادان گمنام ناشی می شود زیرا این برنامه کار می کند .

سنت ششم اصل روحانی هماهنگی را پذیرفته و از آن پشتیبانی می کند . گروه های ما هر جا که امکانش پیدا شود با بقیه ی جامعه همکاری کرده و در این همکاری تا حد توان خود دریغ نمی ورزند .

تماسهای ما با دیگران خیلی بی رو در بایستی انجام می گیرد و ما از اول می گذاریم که آنها متوجه شوند که تا کجا برای همکاری با آنها می توانیم پیش برویم . احترام گذاردن به حدودی که سنت ششم برای روابط گروه مان با سازمانهای دیگر معین نموده ، باعث می شود که در   آن روابط هماهنگی بوجود بیایند . بعنوان یک انجمن ، هویت ما بر اساس گمنامی ،خدمت فارغ از خود و رساندن پیام توسط یک معتاد به معتاد دیگر می باشد . منظور از روابطی که ما با سازمانهای غیر خودی برقرار می کنیم بیشتر آن است که به نوعی انجام هدف اصلی مان کمک بشود . نه آنکه فقط ما را مشهور کند یا به احترام مان در جامعه افزوده شود . هر زمان که روحیه ی گمنامی را رعایت می کنیم متوجه می شویم که تمام کوشش های مان فقط روی رساندن پیام بهبو.دی به معتادی که هنوز رنج می برد ، متمرکز می گردد .

حد و مرزی که سنت ششم برای ما معین کرده ان قدر وسیع است که حتی با رعایت آن هنوز یرای رساندن پیام و کمک به دیگر معتادان از ازادی بسیار گسترده ای برخوردار می باشیم . هم زمان باید متوجه باشیم که به عنوان معتادان گمنام برای حد و مرزی بسیار واضحی تعیین شده است . وقتی که ما این حد و مرز خود را رعایت می کنیم ، روابط مان با مؤسسات خارجی بگونه ای انجام پذیر می شود که نه تنها باعث کمک به ما در رساندن پیام می گردند بلکه ما را از هدف اصلی مان منحرف نخواهد کرد .  

 

                     سنت هفتم

 

" هر گروه معتادان گمنام باید کاملاً متکی به خود باشد و کمک های مالی از خارج دریافت نکند "

 

سنت هفتم باعث وضوح بیشتر روابط عمومی گروه ها می گردد . قبلا سنت ششم د مورد سرمایه گذاری در موسسات خارجی این هشدار را داده بود ، چون ممکن است اشکالاتتی مادی ، ملکی و یا شهرتی ، ما را از هدف اصلی خود دور سازد . سنت هفتم ما را تشویق می کند که از دریافت پول و سرما یه از سایر نهادها خود داری کنیم تا تمرکز گروه ها از هدف اصلی شان منحرف نگردد .

ما با پرداخت مخارج خودمان ، آزادی پیدا می کنیم ،که پیام خود را به دیگران برسانیم . ما در رساندن پیام خودبه دیگران ازاد خواهیم بود . ما تمام گروه های معتادان را تشویق می کنیم که کاملاً متکی به خود بشوند . از سوی دیگر می دانیم که بسیاری از جلسات ، در ابتدای تشکیل خودکفا نمی باشند . بعضی از جلسات توسط یک یا دو نفر عضو معتادان گمنام شروع می شود که هدف شان رساندن پیام به دیگر معتادان است . در اغلب موارد این گونه افراد هزینه ی نشریات و اجاره را برای چنین جلساتی از جیب خود می پردازند . در برخی موارد انها توسط گروه ها بزرگتر جلسات معتادان گمنام  یا نزدیکترین کمیته ی محلی معتادان گمنام کمک می گردند . به هر صورت برای اینکه یک جلسه ی جدید بتواند روی پای خود بایستند وقت لازم است بعضی دیگر از جلسات مثلاًدر بسیاری از مؤسسات بازپروری یا بیمارستانها توسط افراد حرفه ای متخصص که عضو ما نیستند وای به نوعی با متادان گمنام آشنای پیدا کرده اند ، آغاز می شود . از آنجا که این افراد متخصص می خواهند مشتریان شان از مزایای معتادان گمنام بهره مند شوند ، ساعت و زمانی را انتخاب می کند ، نشریات ما را می خرند و یک جزوه ی چگونگی برگزاری جلسات را به معتادان حاضر در جلسه می دهند  بدینگونه به آنها در برگزاری یک جلسه ی جدبد کمک می کنند . پس از چند جلسه اشنایی با اصول زیر بنای برنامه جلسات معتادان گمنام ، این معتادان در حال بهبودی خودشان شروع به قبول مسئولیت برای برگزاری جلسات شان می نمایند .

اینکه یک جلسه چگونه آغاز شده ،به اندازه ی آنکه چگونه رویش خواهد نمود مهم نیست . تجربه ما این است که وقتی یک جلسه برگزار می شود ، خود به خود جا خواهد افتاد . یک جلسه شروع به جذب گروهی معتاد خواهد نمود که بنوعی منظم در آن شرکت خواهند کرد . این معتادانتجربیات خود را با یکدیگر در میان گذارده و به هم کمک می نمایند تا هر چه زودتر اصول بازیابی  جلسات معتادان گمنام را فرا گیرند . چنین جلسه ای چیزی بیش از یک گردهمآیی چند نفره می باشد و تولد یک عضو جدید برای انجام هدف اصلی است .

با تکامل یک گروه معتادان گمنام که اعضایش از یکدیگر پشتبانی می کنند آن گروه به عنوان یک وجود ،آمادگی کامل پیدا می کند تا به رسالت خود عمل نماید . بسیاری از ما سنت هفتم را سنت پولی می دانیم . با اینکه ما این سنت خودکفایی را با پولی که می پردازیم مترادف می دانیم ،اما جنبه روحانی سنت هفتم مسئله ای عمیق تر می باشد . آن چه که یک گروه برای بجا آوردن هدف اصلی خود لازم دارد می باید توسط همان گروه مهیا شود .

حال مسئله ی بعدی آن است که اصولاً احتیاجات یک گروه چه می باشند ؟ اولین و مهم ترین آنها این است که یک گروه ، محتاج به پیامی است که ان پیام را به دیگران برساند و این کار را با تشکیل دادن گروه انجام داده است . در طی دوران تکامل یک گروه ،تعدادی از افراد جمع شده اند که به یکدیگر ثابت نموده اند یک معتاد هر که می خواهد باشد ، قادر است مصرف مواد مخدر را قطع نماید و اشتیاق خود را به استفاده از مواد مخدر از دست بدهد و راه جدیدی برای زندگی پیدا کند . بدون این پیام ، یک گروه هیچ دلیلی ارای باقی ماندن ندارد . با داشتن پیام ،اغلب نیازهای یک گروه جلسات معتادان گمنام  براورده شده است .

بقیه ی احتیاجات یک گروه ساده هستند . بعنوان مثال ، یک گروه احتیاج به اجاره محلی برای تجمع اعضاء و مکانی برای مراجعه ی تازه واردین دارد . اغلب گروه ها لازم می دانند که نشریات جلسات معتادان گمنام  را خریده و در دسترس شرکت کنندگان بگذارند . مخارج این چیزها احتمالاًزیاد خواهد بود . با این همه اغلب گروه ها قادر به پرداخت این مخارج از طریق گرداندن سبد می باشند .

پس از پرداخت مخارج اولیه ف اغلب گروه ها مبلغی برای کمک به هیئت ها و کمیته هایی که به انها خدمات ارائه می کنند می پردازند . تلفن ، لیست جلسات ، انتشارات و مخارج رساندن اطلاعات به زندان ها و بیمارستان ها ، تماماً مخارجی است که در انتها به انسجام گروه کمک می کند ، به همین دلیل مخارج خدمات کمکی ، به همان اندازه در خود کفایی گروه مهم است که پرداخت اجاره اتاق ، هیئت ها و کمیته های جلسات معتادان گمنام  نیز مانند گروه از دریافت کمک های خارجی امتناع می ورزند ، اما متوجه هستیم که کمیته های ما مثل گروه ها ، از اعضای شان کمک مالی مالی جمع نمی نماید . کمیته ها به منظور کمک به به انجام موثر هدف نهایی تشکیل شده اند و به کمک مالی گروه ها بای انجام وظایفشان نیازمند هستند .

برایبه انجام رساندن هدف ، گروه ها همچنین به چیزهای دیگری احتیاج دارند که مخارجی ندارند مثلاً کسی که جلسه را باز کند ، صندلی ها را بچیند و نشریات را روی میز  بگذارد . در بعضی  از گروه ها شخصی داوطلب تهیه ی شیرینی و کمک به ایجاد محیط خوشایندی برای تازه وارد می گردد .و از همه مهم تر ، هر گروه نیاز به متعهد بودن افرادش برای حضور مرتب در جلسات وشارکت دارد که بنیان اصلی بقای گروه وابسته به این امر می باشد و بدون آن هیچ گروهی مدتزیادی باقی نخواهد ماند در نتیجه ی متعهد بودن اعضا قدرت رساندن آن پیام برای آن گروه ایجاد می گردد ، خدمات گروهی ونیز فعال بودن اعضا دوعامل اصلی خود کفایی می باشند که باعث هزینه نیز نمی شود .

به دلیل ساده بودن احتیاجات هر گروهی ، تصمیم به خود کفایی ، معمولاً تعهد سنگین مالی و یا اختصاص وقت زیاد را به دنبال ندارد . اگر یک گروه برای بقای خود با اشکال مواجه شده باشد ، بهتر است که ترازنامه تهیه کند و از خود سوالاتی بنماید ، مثلاً اینکه ه دف اصلی ما چیست و چگونه آن رابه انجام می رسانیم؟یا اینکه گروه ما به چه چیزی برای بجا آوردن هدف اصلی خود احتیاج دارد؟ سوال : آیا ما خواسته هایمان را با نیاز هایمان اشتباه نگرفته ایم ؟ وقتی که فهرست احتیاجات یک گروه غیر منطقی شد معمولاً  راهنمایی ساده سنت پنجم می تواند احتیاجات ما را در حد آنچه که واقعاً به آن محتاج هستیم نگاه دارد .

اکنکون این سوال مطرح می شود که اگر همه مسائل را رعایت کنیم و با آن که سنت پنجم را هم مورد توجه قرار داده ایم نتوانستیم مخارجمان را تهیه کنیم چه باید کرد ؟سنت هفتم به ما می گوید که گروه های ما نباید از خارج کمک پولی دریافت کنند . با هم بررسی کنیم که در واقع توجه به چه مسائلی ما را از دریافت پول از خارج منع می نماید : اولاً، گروه می باید به هویت خود به عنوان جزیی از انجمن معتادان گمنام توجه داشته باشد . دوران بازیاب ی در جلسات معتادان گمنام به دلایل بسیاری ،با زمان مصرف مان تفاوت اساسی دارد . وقتی ما مصرف می کردیم ،اغلب مان برای ارضاء خود هر چه را که ممکن بود از مردم می گرفتیم ،تصمیم گروه مبنی بر خودکفایی و امتناع از کمکهای خارجی نشان دهنده ی نوعی زندگی جدید در زمان بهبودی می باشد . این بار برای اینکه احتیاجات مان را از طریق دیگران برآورده نکنیم ، خودمان دست به جیب می بریم .

ثانیاًگروه باید به هویت خود به عنوان یک گروه توجه نماید . وقتی که ما مصرف می کردیم اغلب مان تنها به فکر خودمان بودیم و اصلاضتوجهی به منافع دیگران نداشتیم . از سوی دیگر یک جلسه ی بازیابی معتادان گمنام ،بر اساس حمایت و تعهد اعضاء نسبت به یکدیگر بنیان گذاری شده است . اغلب ما همیشه بدون موفقیت سعی کرده ایم که در انزوا راه خود را ادامه دهیم ،اما پس از گرویدن به جلسات معتادان گمنام  متوجه شده ایم که ما برای زنده ماندن و رویش به یکدیگر محتاج هستیم .

گروه جلسات معتادان گمنام  به عبارتی محل تجلی احتیاج اعضایش به بقاء و رویش می باشد . با امتناع از دریافت کمک خارجی ، یک گروه جلسات معتادان گمنام اتحاد اعضایش را تقویت و تأئید می نماید . خوب اکنون ممکن است بگوییم که گروه ما تمام سعی خود را در خودکفایی به کار برده اما پولی که از گردش سبد جمع شده هنوز برای پرداخت احتیاحات ما کافی نمی باشد . چه اشکالی دارد که ما مثلاًما تعدادی تی شرت با علامت جلسات معتادان گمنام  چاپ کنیم ، یا اگر در بین ما هنرمندانی در صنایع دستی باشند ، چیزهایی درست کنند و ما آنها را در بازار مکاره بفروشیم و یا رفقا را برای یک مجلس شام دعوت کنیم و پس از معرفی جلسات معتادان گمنام از آنها در خواست کنیم که به این هدف خیر کمک کنند . در ظاهر این نوع فعالیتها برای پول جمع کردن با سنت هفتم مغایرت ندارد . اما قبل از دست زدن به چنین فعالیتهایی ، بهتر است هر گروه از خودش سئوالاتی بکند و نگاهی واقع بینانه به احتیاجات خود بیاندازد . مثلاً یک گروه با پول حاصله از این فعالیتها می خواهد چکار بکند ؟ همچنین باید توجه داشته باشیم چنین کوشش هایی که با نیت رساندن پیام انجام می گیرند مبادا ما را منحرف سازند . اینگونه فعالیتها معمولاًاحتیاج به صرف وقت زیادی دارد که شاید بتوان همان وقت را بنوعی مؤثرتر و مستقیم تر برای انجام هدف اصلی مورد استفاده قرار داد . اگر فعالیتهای جمع کردن پول مؤثر واقع شوند و بیش از آنچه که مورد نیاز باشد پول جمع شود و بعداً اختلاف عقیده راجع به چگونگی مصرف آن پول بین اعضاءبوجود آید ،گروه را از هدف اصلی خود منحرف خواهد ساخت . گروه باید توجه داشته باشد که ایجاد محیط خرید و فروش در جلسات ممکن است توجه شرکت کنندگان را از اصل مسئله فیعنی بازیابی منحرف نماید .

اطور کلی باید گفت که تجربه ی گروه ها این است که اصولی ترین راه برای خودکفایی ، کمک داوطلبانه افراد عضو جلسه می باشد ، به همین دلیل ما به اعضای خود توصیه می کنیم که از فعالیتهای جنبی برای جمع آوری پول خودداری کنند . اگر یک گروه قادر به برآوردن احتیاجات از طریق کمک اعضای نباشد ، شایسته است که اعضائ در کمکهای مالی سخاوت بیشتری از خود نشان دهند . هم زمان که ما این حرفها را می زنیم ،باید سنت سوم را هم بخاطر بیاوریم که می گوید تنها لازمه عضویت ،تمایل به قطع مصرف می باشد . این سنت می گوید عضویت در جلسات معتادان گمنام ارتباطی به پول ندارد و در واقع در معتادان گمنام ،دادن یا ندادن پول ملاک عضویت نیست . اگر یک گروه احتیاجات خود را بطور دقیق ارزیابی کند و آنها را به حداقل آنچه که برای رساندن پیام نهایی لازم است تقلیل داده باشد و هنوز هم بودجه اش کافی نباشد ، در اینصورت اعضای گروه با تعدادی پاسش مواجه می شوند که تنها خودشان می توانند پاسخ گوی آنها باشند ، مثلاًاین گروه برای من چه کاری می کند ؟ ایا بازپروری شخص من به بقای این گروه بستگی دارد ؟ آیا می توانم بیش از این در سبد پول بریزم و هنوز به تعهدهای دیگر مالی خود بطور مسئولانه عمل کنم ؟

هم زمان با بررسی کمکهای شخصی خود به گروه ،باید به خاطر داشته باشیم که سنت هفتم از خودکفایی گروه سخن می گوید و نه از خودکفایی یک یا دو تن از اعضای گروه که احتمالاًقادر هستند تمام مخارج گروه را پرداخته و یا تمام خدمات را بعهده بگیرند . از این پس در مبحث سنت های نهم و دوازدهم خواهیم دید که بر زدن اعضاء برای خدمات و کمیته ها کاری لازم می باشد ،چرا که اگر خدمتگزاران تعویض نشوند فنتیجه ی کار گروه به شخصیت یک یا دو نفر از اعضایش وابستگی خواهد یافت ( اصول ، نه شخصیت ها ) . در همین زمینه سنت هفتم فاعضاء یک گروه را به طریق دسته جمعی و گروهی تشویق می کند که خودکفا بشوند و از تکیه کردن و وابستگی مالی به یک یادو نفر از اعضاء خود اجتناب ورزند . کافی است که هر کدام از ما بدون آنکه گروه را وابسته به کمک های مان بنماییم سهم خود را در خودکفایی گروه بپردازیم .

در نهایت باید بگوییم که تصمیمات شخصی ما و تعهدات گروه کاملاًمربوط به خودمان است ،چون این ما هستیم که باید نتایج این تصمیمات زندگی کنیم . با اینهمه ،بنظر می رسد چند خطی که در کتابچه ی سفید ما در ارتباط با دوازده قدم نوشته شده به سنت هفتم و در واقع به تمامی سنتها مربو.ط باشد . اگر شما طالب آنچه که ما داریم هستید و حاضرید برای بدست آوردنش کوشش نمائید اینها اصولی هستند که بازیابی ما را ممکن ساخته اند . اگر یکایک اعضاء بطور انفرادی ، و گروه بطور دسته جمعی علاقمند یه بهره گیری از نکات مثبتی که در اثر تکیه به خود حاصل می شود ف باشند در نتیجه ما اصولی را که باعث ایجاد این شرایط می شوند بکار خواهیم برد .

" کاربرد اصول روحانی "

سنت های وازده کانه مسلئل خاصی را که باعث کمک به تقویت ، سرزندگی و آزاد بودن گروه ما می شوند مورد ملاحظه قرار می دهند ،اما اگر عمیقتر به این سنت ها بیندیشیم متوجه خواهیم شد که انها از مجموعه ای از اصول روحانی منشأ گرفته اند که نه تنها بطور جمعی ، بلکه بطور انفرادی نیز می توانند برای کاربرد هر سنت مورد استفاده قرار گیرند . این مبنای همانند زمینی است که سنت ها در آن کاشته شده اند . هر چه ما بیشتر به این عرصه ی روحانی توجه معطوف کنیم درک و فهم ما از این اصول بیشتر شده و در نتیجه به نوع مؤثرتر قادر به کاربردن سنت ها در امور گروه ها خواهیم شد . بعضی از اصول روحانی که باعث فهم بهتر ما از سنت هفتم می شوند عبارتند از : قدرشناسی ،احساس مسئولیت ، ایمان ، احترام ، گمنامی و آزادی .

قدر شناسی بنوعی که در سنت هفتم از آن یاد می کنیم چیزی مثل همان احساس هدف پیدا کردن گروه در سنت دوم می باشد . به عبارتی دیگر ، این قدر شناسی افراد معتادان گمنام ف در سطح گروه می باشد زیرا وقتی افراد جلسات معتادان گمنام  در جلسه به منظور بازیابی خود صحبت و مشارکت می کنند ، همین گوش فرا دادن به یکدیگر در بین انان ایجاد حس قدرشناسی می کند و شکر گزار می شوند که نه تنها برای خودشان گروهی دارند بلکه چنین جلسه ای برای آیندگان پا برجاست .

متعهد بودن نسبت به پشتبانی از گروه ، معرف این حس قدرشناسی است . این تصمیم گروه برای خودکفایی و نپذیرفتن پول از غیر خودی نشان دهنده ی مسئولیت پذیری اعضاء می باشد . یکی از صفات بازیابی آن است که ما از این انتظار واهی ، که مردم مسئول فراهم کردن احتیاجات ما هستند بیرون می آییم و در عوض از اینکه از جیب خود می خوریم به خود می بالیم . خودکفایی در سطح گروه نیز باعث ایجاد غرور موجه و سازنده در اعضای ان می گردد . ما به دنبال اعانه جمع کردن نمی رویم و اگر از خارج پولی دادند ، قبول نمی کنیم .

از آنجا که احتیاجات یک گروه بسیار ساده واساسی هستند . اتکاء به خود ، تحمیلی آن چنانی به افرادمان نمی کند . ما انجام پروژه های بزرگ و کارهای پر زرق وبرق نیستیم بلکه فقط به امکانات و ازاری مختصر احتیاج داریم که ما را در انجام هدف اصلی مان یعنی رساندن پیام به معتادی که هنوزدر عذاب است یاری کند . وقتی ما از حد و مرز سنت هفتم یعنی ساده بودن ه دف اصلی مان خادج نشویم . به ندرت در مورد چگونگی خرج پول خزانه دپار جر و بحث خواهیم شد چون اگر ما سادگی رسالت خود را دستکاری نکنیم مسائل مالی ، مالکیت و شهرت ما رااز هدف اصلی مان دور نخواهد نمود .

اصول روحانی ، مبانی سنت های ما می باشد . در سنت هفتم ساده برگذار کردن ، مترادف با ایمان و نیروی برتر است و تا زمانی که از نیروی برتر خط بگیریم تمام احتیاجات ما برآورده خواهد شد . در حقیقت همین تصمیم به قبول نکرن کمک از خارج برای احتیاجات مان ، بیان گر اطمینان ما به نیروی برترمان می باشد و تا موقعی که ، گروه ما نسبت به انجم هدف اصلی خود متهد بماند احتیاجات آن براورده خواهد شد .

ما به عنوان اعضای یک گروه معتادان گمنام تعهد کرده ایم که یکدیگر را در باز یابی مان کمک کنیم و این خودکفایی کامل ، معروف احترام یک گروه به خود و قایل شدن هویت مستقل برای خود باشد . ما به طور انفرادی از بهبودی یکدیگر پشتیبانی دست جمعی ما از طریق قبول مسئولیت مشترک برای خود کفایی گروه انجام می پذیرد .

گمنام ماندن در انجام مسئولیت ها ی گروه نشانه وقار ، شخصیت و احترام می باشد . معنای گمنامی سنت هفتم به مراتب فراگیر تر از کمک بی سر وصدا و ناشناس ماندن می باشد . مفهوم دیگری از گمنامی سنت هفتم آن است که خدمات و ایثار افراد گروه از قبیل پول انداختن در سبد ، صندلی چیدن ،صرف انرژی برای برخورد مناسب با تازه وارد ،همه اینها جزیی از مسئولیت های گروه می باشند و تمام این نوع خدمات که بنوعی معتادان گمنام را خودکفا میکند از اهمیت مساوی برخوردار می باشند .

گمنامی ما ادب و احترام ما ایمان ما ،ساده برگزار کردن ما ، مسئولیت پذیری ما ، قدر شناسی ما ، تمام اینها باعث آزادی می شوند .سنت هفتم با گروه ما به پرداخت مخارج خود ، گروه را آزاد می گذارد که بازیابی خود را بنوعی که صلاح خودش می داند با بقیه به مشارکت بگذارد نه بنوعی که مطابق میل منابع مالی خارج از گروه باشد . این سنت به گروه ما آزادی می دهد که از توانایی و قدرتی که از داخل خود گرئه و در نتیجه کاربرد اصول روحانی سرچشمه گرفته بهره مند شود .

در نتیجه ی این تصمیم به خودکفایی ،تأمین آتیه مالی و بقاء گروه ما برای به انجام رسانیدن هدف اصلی تضمین خواهد شد .  

                               سنت هشتم

 

" معتادان گمنام باید برای همیشه غیرحرفه ای باقی بماند اما مراکز خدماتی ما می توانند کارمندان مخصوص استخدام کنند "

 

معتادان گمنام بگونه ای کاملاً واضح غیر حرفه ای با بیمای اعتیاد برخورد می کنند . ما بیمارستان ، مراکز درمانی ،کلینیک سرپایی بیماران و یا هیچ تسهیلاتی که مربوط به مؤسسات درمانی باشند ، نداریم . ما به تشخیص حال کسی نمی پردازیم و بهبودی یا چگونگی پیشرفت بیماران مان را پیگیری نمی کنیم در حقیقت ، ما مریض نداریم ، ما فقط عضو داریم . گروه های ما درمان های حرفه ای ، طبی قانونی ، یا خدمات روان درمانی یا روحی ارائه نمی دهند . ما صرفاًانجمنی هستیم که از معتادان در حال بازیابی تشکیل یافته و بطور منظم گردهم جمع می شویم تا به یکدیگر کمک کنیم که پاک بمانیم .

در بحث راجع یه سنت ششم ، ما بخوبی متوجه ی کافی بودن پیام خود شدیم . گروه های معتادان گمنام برای ارائه ی بهبودی از اعتیاد ،هیچ احتیاج و اتکایی به مؤسسات خارج از انجمن ندارد . به همین نحو ، سنت هشتم به ما یادآوری می کند که اعضای انجمن ،احتیاج به مدرک تحصیلی یا حرفه ای برای رساندن پیام جلسات معتادان گمنام  ندادند . جان کلام آن است که روش جلسات معتادان گمنام برای بهبودی از اعتیاد فقط از طریق کمک یک معتاد به معتاد دیگر است . ما مشاوران تحصیل کرده و مدرک دار نداریم ؛ تجربه های گوناگون ما برای بازیابی و بهبودی از اعتیاد ، تنها چیزهایی هستند که لازم داریم . تجربه ی دست اول و شخصی که هر یک از ما در نتیجه ی بهبودی از اعتیاد کسب کرده ایم ، ما برای رساندن پیام به معتاد دیگر ، کاملاً واجد صلاحیت نموده است . ما هیچ دستمزدی برای انجام قدم دوازدهم به اعضای مان نمی پردازیم ، گروه های ما هیچ حق الزحمه ای برای رساندن پیام جلسات معتادان گمنام  دریافت نمی کنند . به همین دلیل است که می گوییم معتادان گمنام باید برای همیشه غیرحرفه ای باقی بماند .

ما نمی گوییم که یک عضو جلسات معتادان گمنام هرگز نباید شغلی مربوط به حرفه ی درمانی یا مشاغلی از این قبیل را نپذیرد . بلکه می گوییم حرفه و تخصص یک عضو مسئله ای است که اصلاًارتباطی به جلسات ندارد. ارزش درمانی پیامی که ما با یکدیگر در میان می گذاریم ، ناشی از تجربه ی شخصی ما در بازیابی می باشد و به هیچ وجه ارتباطی به مدرک یا تعلیمات یا موقعیت حرفه ای ما ندارد .

ما بهبودی را نمی فروشیم ، بلکه آنرا به رایگان و همراه باعشق و سپاسگزاری با یکدیگر به مشارکت می گذاریم . بعضی اوقات گروه های جلسات معتادان گمنام  و هیئت های خدماتی یا کمیته ها ، بزای انجام مسئولیتی که بعهده دارند ممکن است نیاز به کمک اشخاص حرفه ای داشته باشند . سنت هشتم تفاوت میان فروختن بهبودی و پول دادن به اشخاص حرفه ای را که جهت انجام خدمت مان به ما کمک می کنند مشخص می نماید . اگر یکی از کمیته ها احتیاج به کمک یک شخص حرفه ای از قبیل وکیل یا حسابدار داشته باشد ، می تواند با آنان قرار داد تنظیم کند . اکر ما احتیاج به شخصی داشته باشیم که برای معین به ما کمک کند ، این کارمند مخصوص را استخدام می نماییم و در ازای خدمتش به او حقوق پرداخت می کنیم ،کارمندان مخصوص که در عین حال عضو جلسات معتادان گمنام  هم هستند بهبودی خود را به ما نمی فروشند بلکه خیلی ساده ،خدماتی را که ما مجبوریم برای انجام آنها شخص غیر معتاد را استخدام کنیم به ما ارائه می دهند .

کاربرد اصول روحانی

سنت هشتم یکی از ساده ترین و سرراست ترین سنت های دوازوه گانه است . به همین منوال اصولی هم که در این سنت نهفته اند ، بی نهایت عملی می باشند . انها عبارتند از : تواضع ، دوراندیشی ، گمنامی و درستی .

یک گروه جلسات معتادان گمنام وقتی اصل تواضع را بکار می برد که تظاهر به چیزی بیشتر یا کمتر از آنجه که هست نکند . ما ادعا نمی کنیم که در هیچ چیزی متخصص و حرفه ای هستیم . ما پزشک ، روان پزشک یا درمان گر نیستیم ؛ ما معتادانی هستیم که در حال بازیابی می باشیم . انچه که ارائه می دهیم ، تجربه ی دسته جمعی و عملی مان برای پاک ماندن و پاک زندگی کردن است . ارزش برنامه ی ما از هویت مشترکمان به عنوان معتاد و اعتمادی که بین دو نفر معتاد وجود دارد بنیان می گیرد .

وقتی ما بعنوان گروه ، تواضع از خود نشان می دهیم که درک کنیم برای انجام بعضی از کارهای مان احتیاج به شخص حرفه ای داریم و خودمان نمی توانیم آن کارها را انجام دهیم . ما تأکید بسیار زیادی درباره ی ارزش درمانی کمک یک معتاد به معتاد دیگر می نماییم . گاهی احساس می کنیم که از بکار گرفتن یک شخص حرفه ای ناراضی هستیم ولی گاهی اوقات برای اعضای داوطلب جلسات معتادان گمنام  انجام بعضی از کارها که احتیاج به تخصص دارد مقدور نیست و یا صرف وقت زیادی می خواهد که برای شان ممکن نیست . در چنین مواقعی غرور ما نباید مانع از استخدام شخص لازم برای انجام آن خدمت گردد .

از طرف دیگر ما نباید کاری را که خود اعضاء می توانند انجام دهند به کارمندان مخصوص غیر معتاد واگذار کنیم . ما برای استخدام اشخاص حرفه ای در جهت انجام خدماتی که اعضای جلسات معتادان گمنام نمی توانند انجام دهند بایستی احتیاط لازم را بنمایم . بیشتر خدمات جلسات معتادان گمنام احتیاج به تخصص ندارد . اعضای خودمان لیاقت آن را دارند که به عنوان داوطلب ، چنین خدماتی را بعهده گیرند . با بکار بردن احتیاط و دور اندیشی ،متوجه ی تفاوت بین کارهایی که خود اعضاء می توانند انجام دهند و کارهای دیگری که متخصص لازم دارند ، می شویم . سنت هشتم ، اهمیت گمنامی را به گروه های ما یاد آوری میکند . حرفه ای ها اشخاصی هستند که مهارت تخصصی دارند و معمولاً مدارک شان توسط هیئتی به آنها داده شده است . گروه جلسات معتادان گمنام چنین متخصصین بازیابی خودشان هستند و کاملاً صلاحیت دارند که بهبودی خود را با دیگران به مشارکت بگذارند .

در انتها باید گفت ،سنت هشتم با رعایت مهم ترین عامل هویت یک گروه ، باعث حفظ احترام و شخصیت جلسات معتادان گمنام می گردد . واقعاً معتادان گمنام چیست ؟ مگر غیر از بک انجمن مرکب از معتادانی است که بطور رایگان و به سادگی پیام تجربه ی خود را با یکدیگر در میان می گذارند ؟ سنت هشتم تعهد قوی و همیشگی هر گروه جلسات معتادان گمنام  نسبت به حفظ کیفیت و چگونگی برنامه است که در واقع ، مهم ترین و باارزش ترین مسئله ی انجمن ماست . با قبول این مسئله که معتادان گمنام همیشه باید غیر حرفه ای باقی بماند ، به طور قطع تصدیق کرده ایم که ارزش درمانی کمک یک معتاد به معتاد دیگر استثنایی و منحصر می باشد . این مطلب نقطه ی اصلی و قلب برنامه ماست . تا زمانی که این قلب ، تپش قوی داشته باشد ، انجمن ما و باز یابی مان سر زنده باقی خواهد ماند .

                                 سنت نهم

 

" معتادان گمنام تحت این نام هرگز نباید سازماندهی شود ، اما می توانیم هیئت های خدماتی و کمیته هایی ایجاد کنیم که مستقیماً در برابر کسانی که به آنها خدمت می کنند مسئول باشند . "

 

در کتابچه سفیدمان می خوانیم که : معتادان گمنام یک انجمن غیرانتفاعی مرکب از زنان و مردانی است که اعتیاد به مواد مخدر مشکل اصلی زندگیشان بوده است . ما معتادانی هستیم که در حال بهبودی می باشیم و اکنون به طور مرتب گرد هم می آئیم تا به کمک یکدیگر پاکی خود را حفظ کنیم . این جلسات معتادان گمنام می باشد انجمنی ساده که از روش غیرحرفه ای کمک معتاد به معتاد استفاده می نماید .

ما یک انجمن غیرحرفه ای هستیم . خدمات درمانی با تحصیلات درمانی زنجیره ای نداریم و به دستگاه های دولتی برای به انجام رساندن هدفمان تحمیلی وارد نمی کنیم و درخواستی نیز از آنها نداریم . ما نه قانونی داریم و نه هیئت حاکمه ای . حق ورودیه از کسی دریافت نمی کنیم و تنها یک شرط عضویت داریم ؛ تمایل ( اشتیاق ) به قطع مصرف . هدف اصلی ما نیز خیلی ساده است رساندن پیام بهبودی اینها برخی از معیارهای سنتی ماست که با استفاده از آن ، گروهها خودشان را هدایت می کنند .

مرجع نهایی هدایت در انجمن ما ، یک نیروی برتر است که در وجدان اعضای ما تجلی می یابد. چنین است برداشت مان از جلسات معتادان گمنام بگونه ای که ما آن را می شناسیم . دلیل آنکه گروههای ما با این خوبی کار می کنند آن است که سادگی عمل را رعایت می کنند تا مبادا برای رساندن پیام ساده و مستقیم از معتادی به معتاد دیگر ، چیزی مانع راه آنها شود .

با تمام تأکیدی که سنت نهم برای ساده برگزار نمودن کارها را دارد ، باید توجه داشت این سادگی بهانه ای برای نامرتب بودن و عدم انضباط در کارهای خدماتی مان به ما نمی دهد . سنت نهم توجه کافی معطوف داشته که انجمن ما به منظور اجرای هدف اصلی خود ، به هر صورت یک حداقل تشکیلات را لازم دارد .

بجای آنکه پیشنهاد کنیم که گروههای جلسات معتادان گمنام خودشان ایجاد تشکیلات بدهند ، سنت نهم پیشنهاد می کند که گروهها ، هیئت ها و کمیته های مجزا تشکلیل بدهند تا آن هیئت ها احتیاجات گروه را برآورده کنند . اگرچه ما حرفه ای نیستیم ، ولی می توانیم اشخاص حرفه ای را برای کمک به خودمان استخدام کنیم . با استفاده از این روش در حقیقت ما خودمان سازمان یافته نشده ایم بلکه می توانیم هیئت ها یا کمیته هایی را سازمان بدهیم تا به ما خدمت کنند . این ترتیب باعث آن می شود که جلسات معتادان گمنام تحت این نام تماس مستقیم خود را با بهبودی حفظ کرده و در ضمن توانایی انجام خدماتی را که تا حدی محتاج به برنامه ریزی و تشکیلات هستند را نیز داشته باشد .

ما خیلی خوب متوجع شدیم که می توانیم هیئت ها و کمیته هایی ایجاد کنیم . حال از خودمان می پرسیم که اصولاً چه لزومی دارد چنین تشکیلاتی داشته باشیم ؟ برای پاسخ به این سؤال بیایید نگاهی به چگونگی تکامل یک گروه جلسات معتادان گمنام در یک منطقه فقط به این احتیاج دارد که اعضایش را دور هم جمع کند تا آنان بتوانند به یکدیگر برای پاک بودن کمک نموده و پیام خود را به معتادان دیگر منتقل نمایند . پس از مدتی که گروه رشد پیدا کرد ، متوجه می شود که باید به یک تعداد فعالیتها که دررابطه با اداره جلسات می باشند رسیدگی نمود و تضمینی پیدا کرد پیام به مؤثرترین نحوه به دیگران منتقل شود . برای اینکه بازیابی تنها هویت جلسات باشد و مسائل جانبی باعث اختلال ذهن شرکت کنندگان نشود ، گروه به کارهای جلسه اداری جداگانه رسیدگی می کند و جلسه جلسات معتادان گمنام را هر چقدر ممکن باشد ساده تر نگه می دارد .

وقتی یک گروه بزرگ می شود ، شعبه های جدیدی از آن ایجاد می گردد . درآن گروه نخستین ، دوستی و صمیمیت زیادی بین اعضاء ایجاد شده بود . به منظور باقی ماندن این رفاقت واتحاد بین گروهی ، هر گروه نماینده ای از طرف خود انتخاب می کند که این نمایندگان در مواقع معینی با یکدیگر جلسه برگزار می کنند . این نمایندگان برای کمک به یکدیگر اطلاعاتی راجع به طرز کار و فعالیتشان با نمایندگان گروههای دیگر در میان می گذارند و به یکدیگر کمک می کنند تا اشکالاتی را که گروه خودشان یا گروه دیگری دارد حل می نمایند . گاه و بیگاه این نمایندگان ممکن است از تمام هیئتهای جلسات معتادان گمنام دعوت کنند تا برای یک جلسه گردهمایی مشترک دور هم جمع شوند و همه از معتادان گمنام منطقه با یکدیگر چند ساعتی ، یا روزی را بگذرانند .

دیر یا زود گروهها متوجه می شوند که چه امکاناتی از طریق این کمیته نمایندگان گروهی در دسترس شان قرار دارد . از طریق کمیته ف هیئت ها می توانند توانایی خود را به یکدیگر ملحق نموده و رابطه ای ایجاد کنند که در نتیجه ، هر یک از آنها بتوانند کار خود را مؤثرتر انجام داده و در سطح دسته جمعی هم قابلیتی پیدا شود که پیام به مناطقی دورتر ار آنچه قبلاً می رسید ارسال شود . گروهها ممکن است از هیئت هایشان بخواهند که نشریات را به صورت زیاد ( کلی ) بخرند تا افراد گروه آسانتر بتوانند کتابها و بروشورها را به خواستاران آنها ارائه کنند . همچنین گروهها می توانند از کمیته هایشان درخواست کنند تا فهرستی از جلسات منطقه تهیه نموده و در هرجا که جلسه برگزار می شود پخش کنند ، که این خود باعث خواهد شد معتادان آسانتر جلسه موردنظر خود را پیدا کنند .

گروهها می توانند از طریق نمایندگان درخواست کنند که جلسه اطلاع رسانی در زندانها ، بیمارستانها و سایر مؤسسات درمانی و خدمات تلفنی برای معتادان مهیا گردد تا از این طریق مستقیم و شفاهاً به معتادی که هنوز رنج می کشد و هرگز راجع به جلسات معتادان گمنام چیزی نشنیده دسترسی پیدا کنیم و آگاهی عمومی را راجع به جلسات معتادان گمنام چیزی نشنیده دسترسی پیدا کنیم و آگاهی عمومی را راجع به انجمن معتادان گمنام افزایش دهیم . نکته ای که باید بدان توجه داشت آن است که ، ایجاد چنین خدماتی ، مستقیماً به احتیاجات گروه بستگی دارد . چنین هیئت ها و کمیته هایی تنها پس از آنکه وجودشان لازم تشخیص داده شود ایجاد می گردند .

ابتدا گروهها احتیاجات خود را معین می کند ، سپس هیئت ها کمیته های لازم را برای کمک رسانی به گروه ایجاد می نمایند . حال باید بدانیم که پس از آنکه این هیئت ها و کمیته ها تشکیل شدند ، ما چگونه می توانیم اطمینان پیدا کنیم که آنها در مقابل کسانی که برای خدمت به آنان انتخاب شده اند مستقیماً مسئول باقی خواهند ماند؟ ما این اطمینان را از طریق برقراری تماس دائمی با آنان پیدا می کنیم . گروه توسط نمایندگانشان با هیئت و کمیته هایی که مسئول خدمت به آنها هستند ارتباط برقرار نموده و گروهها مرتباً از وضع و فعالیت هیئت ها و کمیته ها گزارش تهیه می کنند . آنها درباره مشکلاتشان ، احتیاجات عقاید و افکار و طرحهایشان با یکدیگر مشورت کرده و از مسائل موجود خبر دارند . این اطلاعات به هیئت ها و کمیته ها کمک می کنند تا آنها بهتر احتیاجات گروه را بفهمند و درصدد رفع آنها برآیند .

ارتباط ،خیابانی است دوطرفه و گروهها اطلاعات و راهنمایی های خود را با هیئت و کمیته هایی که به آنها خدمت می کنند در میان می گذارند ، سپس این هیئت ها وکمیته ها به گروههایی که در مقابل نها جوابگو هستند نتیجه عملکرد ، گزارش اقدامات و نقشه های خود را ارائه می کنند . هئیت خدماتی مسئول و کمیته ها ، مستقیماً درباره مطالبی که برروی گروهها اثر می گذارد با آنها مشورت کرده و از گروه در ضمن برای بعضی از مطالب که تا آن روز جزو دستور جلسه و برنامه نبوده راهنمائی می طلبند . ارتباط دوطرفه مرتب میان گروههای جلسات معتادان گمنام  و هیئت ها و کمیته های خدماتی ایجاد جوی از مسئولیت می نماید .

 

 

کاربرد اصول روحانی

به دلیل آن است که سنت نهم به گروه های اجازه می دهد تا یک ساختار خدماتی ایجاد کنند ، و نه فقط یک روش مستقیم انجام کار ، بسیاری از ما فکر می کنیم که سنت نهم پیچیده و نا مفهوم است . در حقیقت اصول روحانی نهفته بسیار ساده می باشند .

توجه ی اصلی سنت به خود جلسات معتادان گمنام  می باشد ، نه به ارتباط بین گروه ها و هیئت های خدماتی . باید توجه داشت که در وهله ی اول ما انجمن مرکب از معتادان در حال بازیابی هستیم که برای پاک ماندن به یکدیگر کمک می کنیم و ما چیزی بیش از این نیستیم .

در معتادان گمنام خدمات تشکیل یافته باید تا سر حد امکان از کار گروه ها متمایز باشد و از جلسات فاصله بگیرد تا انها بتوانند به سادگی و آزادانه هدف اصلی ما را که کمک معتاد به معتاد است مستقیماً اجرا نمایند . هیئت ها و کمیته ها در جلسات معتادان گمنام  تنها پس از آنکه وجودشان لازم تشخیص داده شد ، تشکیل می یابند و از ساده ترین دستودالعمل های تشکیلاتی پیروی می کنند . ما آن کمیته هارا صرفاً برای خدمت به خودمان تشکیل می دهیم و به هیچ عنوان در نظر نداریم که تشکیلات و مدیریت غیر ضروری ایجاد کنیم .

سنت نهم از پیچیدگی و دشواری بدور است : در حقیقت بطور پیوسته از سادگی سخن می گوید . به همین منوال ساده سنت نهم از اصل گمنامی ذکر بعمل می اورد . سنت نهم جلسات معتادان گمنام  را تشویق می کند که صاحب تشکیلات (متشکل ) نگردد و به ما متذکر می گردد که ما نباید سلسله مراتب حکمروایی داشته باشیم ، یعنی یک نوع دیوان سالاری از بالا به پائین که نظرات خود را به ما دیکته بکنند . همانطور که قبلاً در سنت نهم خواندیم ف رهبران ما حکمران نیستند بلکه خدمت گزارانی می باشند که خط مشی خود را از وجدان دسته جمعی کسانی   که به آنها خدمت می کنند دریافت می نمایند . هدف اولیه ی ما نه شخصیت خدمت گزاران مورد اعتمادمان جلسات معتادان گمنام  را به گونه ای که می شناسیم تعریف می کند . برای تأکید بر اصل گمنامی در سنت نهم ، گروه های هیئت های خدماتی و کمیته های ما از روش های مختلفی برای جابجا کردن رهبران ما استفاده می کنند تا این که شخصیت یک فرد برساختار جلسات معتادان گمنام غالب نگردد .

اصل دیگری که در سنت نهم کاربرد دارد ، تواضع می باشد . به تنهایی یک گروه برای انجام هدف اصلی خ.د با محدودیت هایی روبرو می شود . تعداداعضایش محدود هستند . وقتش محدود و سرمایه اش نیز برای انتشار پیام یا استفاده از منابع محدود می باشد ولی وقتی چند گروه تدابیر . کاردانی خودشان را با هم برای تشکیل یک هیئت یا کمیته خدماتی بکار می برند ، توانایی شان را برای انجام هدف اولیه به مراتب قوی تر می نمایند . آنچه را که یک گروه به تنهایی نمی تواند به انجام برساند ، چند گروه قادر به انجامش خواهند شد .

اصل تواضع ، شامل حال هیئت و کمیته هایی که از آن در سنت نهم یاد شد نیز می گردد . این هیئت ها و کمیته ها برای خدمت کردن به گروه ها ایجاد گردیده اند ، نه برای حکومت کردن به آنها ، این هیئت ها نسبت به گروه ها ، مسئولیت مستقیم دارند و تابع راهنمای و دستور گروه ها هستند . اگر چه هیئت ها و کمیته ها ممکن است کمک زیادی به گروه ها برای اجرای هدف اصلی بنمایند ولی جلسات معتادان گمنام  در گروه ها تجلی پیدا می کند و نه در کمیته هایی که به گروه ها خدمت می کنند .

 در سنت نهم ، احتیاط یکی از اصول هدایت کنند ه روابط ما بین گروه ها ، هیئت ها و کمیته های خدماتی است . گروه ها مسئولیت دارند تا به احتیاجات دقیق نگاه کنند و قبل از آن که هیئت یا کمیته ایجاد کنند با در نظر گرفتن جنته ی احتیاط از لازم بودن چنین تشکیلاتی اطمینان حاصل کنند . هیچ چیز به اندازه ی چند کمیته یا هیئت فرعی که واقعاً نیازی به تشکیل آنها نبوده ، سادگی جلسات معتادان گمنام را در هم نمی ریزد و اوضاع را بغرنج نمی نماید .

ایجاد یک هیئت یا کمیته برای رفع احتیاج گروهها نباید سبب رفع مسئولیت از گروهها بشود با ایجاد این هیئت ها مسئولیت گروهها به پایان نمی رسو . در حقیقت این تازه آغاز کار است .تا موقعی که یک کمیته فعال است ، گروهها با کارهای کمیته اشنایی نزدیک برقرار کنند و راهنمایی   خود را ادامه دهند . هیئت ها و کمیته ها پاسخگو و مسئول گروههای که برای انها خدمت می کند نیستند ، مگر اینکه گروهها مسئولانه با خدمات آنها در ارتباط باشند .

بالاخره سنت نهم صحبت از وفاداری می کند . گروههای معتادان گمنام برای ایجاد هیئت ها و کمیته ها یی که بتوانند به گروهها برای بهتر انجام دادن هدف اولیه شان کمک کنند ، بهم می پیوندند و نظزیات و تدابیر خود را با هم در میان گذاشته و با هم مشورت می کنند . این هیئت ها در کمیته ها برای حکومت بر انجمن معتادان گمنام ایجاد نشده اند . بلکه آنها برای اجرای صمیمانه مسئو لیتی که بعهده آنها از طرف گروه واگذار می شود بوجود آمده اند . با کمترین تشکیلات هیئت های خدماتی و کمیته ها ، کادها را از طرف گروهها انجام می دهند و گروهها را آزاد می گذارند تا آنچه را بهتر از همه می توانند انجام دهند ، ساده و مستقیم بانجام برسانند .  

 

                                       سنت دهم

 

" معتادان گمنام هیچ عقیده ای در مورد موضوعات خارجی ندارند بنابراین نام معتادان گمنام هرگز نباید به بحث اجتماعی کشیده شود "

 

معتادان گمنام انجمنی است مرکب از معتادانی که در حال بازیابی می باشند و برای پاک ماندن با استفاده از بعضی اصول روحانی به یکدیگر کمک می کنند . هدف اصلی ما به عنوان یک انجمن ان است که همین کمک را به هر معتادی که در پی بهبودی خود می باشد ارائه کنیم . به غیر از این ، معتادان گمنام هیچ عقیده ای ندارد . هم زمان باامتناع از جهت گیری در مسائل دیگر ، جلسات معتادان گمنام  از درگیر شدن با موضوعاتی که می توانند باعث دور شدن ما از هدف اصلی مان بشوند اجتناب می ورزد . این منظور پیام سنت دهم می باشد .

برای اغلب ما این موضوع که معتادان گمنام به عنوان یک انجمن هیچ عقیده ای دربارهی مشکلات روزانهی دنیا ندارد ، خیلی جاافتاده و عادی بنظر می آید ، چرا که اصولاً اغلب ان مسائل ارتباطی به اعتیاد یا بهبودی ندارند . اما مسئله آن است که تعدادزیادی موضوعات دیگر هم وجود دارند که در رابطه بااعتیاد می باشند و احتمال دارد دیگران از این انجمن جهانی انتظار داشته باشند که عقیده ی خود را راجع به آن مسائل ابراز کند .

به دفعات اتفاق می افتد که از ما بپرسند عقیده ی جلسات معتادان گمنام   درباره ی این موضوع چیست ؟ مثلاً درباره ی سیاست کلی درمانی و مؤسسات بازپروری ، درباره ی انجمن های دیگر که از دوازده قدم استفاده می کنند ، درباره ی روند قانون مواد مخدر ، بیماری های دیگری که در رابطه با اعتیاد هستند و خیلی حرفهای دیگر در این زمینه وجود دارد . جواب ما بر طبق سنت دهم ان است که گروهها و با انجمن های ما درباره ی هیچ موضوعی به غیر از خود برنامه جلسات معتادان گمنام  هیچ عقیده ای ، چه مثبت چه منفی ندارد . ما خنثی بودن کامل خود را به این دلیل حفظ می کنیم که تمرکزمان را روی آنچه که خیلی خوب انجام می دهیم حفظ کنیم یعنی : سهیم شدن در بهبودی با یک معتاد دیگر .

با این همه گاهی پیش می آید که حتی وقتی فقط به توضیح برنامه خودمان در یک جلسه عمومی می پردازیم ناگهان متوجه می شویم که نزدیک است وارد یک زمینه جر و بحث برانگیز بشویم . مثلاً نظر جلسات معتادان گمنام   در مورد پاکی کامل یا این که آیا افراد می توانند بدون این که مدت طویلی به مرکز بازپروری بیمارستان بروند ، در بیرون و منزل خودشان بهبودی حاصل کنند یا آنکه آیا اعتیاد یک بیماری است ؟ حتی عقاید باز و گستردة ما راجع به مسائل روحانی در همه جا مقبول واقع نمی شود . احتمال دارد بقیه افرادی که در کار اعتیاد و بهبودی هستند در این موارد نظریاتی داشته باشند که با عقاید ما خیلی تفاوت داشته باشد .

ما نمی توانیم منکر وجود آن قسمتهای برنامه که دیگران با آن موافق نیستند بشویم ، اما حداقل می توانیم وقتی در بارة مفاهیم مخصوص برنامه مان توضیح می دهیم طوری مسائل را مطرح کنیم که عامداً باعث جر و بحث نشود ، مثلاً ذکر کنیم : ما پیشنهاد نمی کنیم که بقیه هم باید با ما در این مورد هم عقیده بشوند یا این که ما با کسانی که عقیدة دیگری دارند مخالفت نمی کنیم یا ما فقط خیلی ساده می خواهیم اطلاعاتی در مورد این که برنامة معتادان گمنام چگونه است در اختیار بگذاریم . تا زمانی که ما به عنوان یک گروه یا انجمن تمرکز خود را روی تجربه مان در بهبودی حفظ کنیم و به جای آن به ابراز عقیده در مورد این که چرا و چگوته جای آن به ابراز عقیده در مورد این که چرا و چگونه جلسات معتادان گمنام   کار می کند نپردازیم ، از درگیر شدن با جروبحثهای احتماعی در امان خواهیم بود .

سنت دهم معتادان گمنام را به عنوان یک انجمن ، از ابراز عقیده در مورد مسائل خارجی منع دارد اما خواستار چنین ممنوعیتی در مورد اعضاء نمی باشد . در معتادان گمنام ما قویاً به آزادی شخصی اعضایمان احترام بسیاری می گذاریم . معتادانی که علاقه دارند مصرف مواد مخدر را قطع کنند فقط به صرف این که بگویند ‌‍، عضو جلسات معتادان گمنام  می شوند ، جزو اعضا محسوب می گردند . ما هیچ شهریه یا حق عضویتی نداریم و مرام نامه امضاء نمی کنیم و هرگز به کسی تعهدی نمی دهیم . با این که برنامة ما روحانی است ، اعضایمان را تشویق می کنیم که درکشان را از یک نیروی برتر خودشان پیدا کرده و توسعه بدهند . حتی رهبران ما فقط خدمتگزاران مورد اعتمادی هستند که قدرتی ندارند تا به عضوی بگویند چکار بکند ، چه فکر کند یا چه بگوید .

اعضای جلسات معتادان گمنام  تشویق می شوند که برای خودشان فکر بکنند عقاید شخصی خود را توسعه بدهند و آن عقاید را به هر گونه که صلاح می دانند ابراز کنند .

تنها هشداری که سنت دهم به یک عضو جلسات معتادان گمنام می دهد آن است که وقتی ما در مجامع عمومی صحبت می کنیم قبل از اینکه حرفی از دهن مان خارج می شود آن را سنجیده و درباره اش فکر می کنیم . ما باید توجه کنیم در بعضی موارد مردم فکر می کنند که هرچه یک عضو جلسات معتادان گمنام می گوید عقیده رسمی جلسات معتادان گمنام است . گاهی از اوقات حتی وقتی جلسه مزبور اصلاً در رابطه با جلسات معتادان گمنام نیست و یا عضوی که صحبت می کند صریحاً ابراز داشته که عقایدش شخصی بوده و مربوط به جلسات معتادان گمنام  نیست ، باز هم مردم حرفهای او را عقیده جلسات معتادان گمنام تلقی می کنند .

این صحیح است که اگر مردم حرفهای ما را سوء تعبیر کنند ، ما به عنوان یک شخص مقصر نیستیم ، ولی اینکه ما مقصر نیسیتیم نتایج احتمالی وخیم سوء تعبیر حرف ما را برای جلسات معتادان گمنام ، سبکتر نمی کند . ما می توانیم از این دردسرها ، به سادگی ، قبل از ایجاد شدنشان جلوگیری کنیم آن هم فقط با چند لحظه با دقت فکر کردن ، قبل از اینکه جلوی جمع حرفی بزنیم .

اما راجع به حرف زدن جلوی یک گروه بازیابی ، سنت دهم ، چه عقیده ای دارد ؟ آیا به ما می گوید که به عنوان یک عضو در حال بهبودی در جلسات جلسات معتادان گمنام  نباید راجع به مسائلی که در زندگی با آنها روبرو شده ایم صحبت کنیم ؟ پاسخ منفی است . با این که احتمالاً فلان موضوع مسئله ای خارج از جلسات معتادان گمنام  است ؛ اما اثرش خارج از حیطه بهبودی ما نیست . هر چیزی که زندگی یک معتاد در حال بهبودی را تحت تأثیر قرار بدهد موضوعی است که می توان در جلسه آن را با دیگران به مشارکت گذارد .

اگر مشکلی که ما با آن مواجه شده ایم روی قدرت ما برای پاک ماندن و رشد روحانی اثر می گذارد ، این مشکل دیگر یک مسئله خارجی محسوب نمی شود .

مسائل زیادی در زندگی قادر هستند روی ما اثر بگذارند ، توازن و تعادلمان را به هم بریزند و روی بازیابی مان نتیجه منفی بگذارند . بسیاری از اوقات ما چنین مسائلی را در جلساتمان با دیگران در میان می گذاریم و به این طریق سعی می کنیم که بار خود را با سهیم نمودن بقیه اعضای جلسات معتادان گمنام   سبک کنیم . ما از دیگران درخواست می کنیم با ما در میان بگذارند که چگونه از اصل برنامه برای حل مشکلاتی که مشابه با ناراحتی امروز ما بوده استفاده کرده و نیرو و تعادل روانی خود را حفظ نمودند . برای اینکه ما اینگونه حرفها را در جلسه خودمان بزنیم احتیاج به کسب اجازه از هیچ کس نداریم . اما همه ما می دانیم ابراز عقاید شخصی بحث برانگیز ، به سادگی می تواند جلسات ما را از هدف اصلی خود منحرف بکند . هر چند مسائلی که در ذهنمان هستند در رابطه با بازیابی می باشند ، ولی ما می خواهیم دقت به کار ببریم که با سخنی که می گوئیم تمزکز جلسه از بازیابی منحرف نشود ، در این صورت چطور تصمیم بگیریم که چه مطلبی را برای مشارکت انتخاب کنیم ؟ ما می توانیم از خودمان چند سؤال بکنیم : آیا در این جلسه من تجربه خود را به مشارکت می گذارم یا به توضیح و تفسیر یک عقیده پرداخته ام ؟ به عنوان یک فرد آیا من هنوز در مشکل زندگی می کنم یا دنبال راه حل هستم ؟ آیا حرفهایی که من می زنم باعث خواهد شد گروه متحدتر شود یا هر کدامشان را به طرفی خواهد کشاند ؟ آیا من برای همه این موضوع را روشن کرده ام که هر چه می گویم برای خودم می گویم نه به عنوان گوینده معتادان گمنام ؟ تا زمانی که منافع مشترک و هدف اصلی خود را رعایت کنیم ، از آن گونه مسائل که باعث اغتشاش و انحراف از بازیابی می شود د ر امان خواهیم بود .

 

کاربرد اصول روحانی

 

اولین اصلی که گروهها و انجمنها و در رعایت سنت دهم به کار می گیرد اصل اتحاد می باشد . با تمام گوناگونی عقاید که در بین اعضایمان وجود دارد ، به عنوان یک انجمن معتادان گمنام همیشه به دلیل عدم ابراز هر گونه عقیده ای به غیر از برنامه خود اتحادش را حفظ نموده است .

به عنوان یک انجمن ما به توافق رسیده ایم که فقط در رابطه با آن مفاهیمی که ما را دور یکدیگر جمع کرده است یعنی اصول بازیابی مان ابرازنظر کنیم و از مسائلی که ما را از یکدیگر دور می کنند بگذریم .

سنت دهم در حقیقت تمرینی است برای پذیرش مسئولیت به عنوان یک گروه و به عنوان یک انجمن . ما مسئول رساندن پیاممان به معتادانی که هنوز در عذابند می باشیم . ما مسئول ایجاد محیط و جوی هستیم که در آن معتادان بتوانند به آزادی با یکدیگر به مشارکت بپردازند و اگر بخواهیم درانجام این وظیفه موفق باشیم باید تا سرحد امکان از آن مسائل عمومی که باعث انحراف خاطرمان می شود دوری بگزینیم . البته امکان دارد نتوانیم به طور کامل خود را از تمام مسائل بحث برانگیز عمومی کنار بکشیم ، چرا که بعضی از مفاهیم مورد استفاده برنامه معتادان گمنام به خودی خود بحث برانگیز هستند ، مثلاً عقاید ما در مورد اجتناب کامل امکان دارد در بعضی محافل عمومی ایجاد تنش بنماید .

با این همه ما می توانیم مطلقاً از تمام جروبحث هایی که در نتیجه جبهه گیری گروهها یا انجمن در رابطه با مسائلی که به طور کلی خارج از افق برنامه ما می باشند پرهیز کنیم .

یکایک اعضاء به گونه ای آگاهانه از طریق درنظر داشتن بی نظری جلسات معتادان گمنام  در حضور جمع سنت دهم را رعایت کرده و مسئولیت خود را در سطح فردی بجا می آورند . در سطح عمومی ما کاملاً بین عقاید شخصی خودمان و عقاید انجمن معتادان گمنام تفاوت قائل می شویم و به خصوص دقت می کنیم که در آنجاهایی که به دلایلی مردم نمی توانند بین حرف ما و حرف برنامه تفاوت قائل شوند ، اصلاً عقیده ای ابراز نکنیم . در جلسات جلسات معتادان گمنام ما سعی می کنیم که به وضوح شنوندگان بدانند آنچه را که ابراز می کنیم فقط تجربه خودمان است و موضوع جلسات معتادان گمنام  نمی باشد و بدین نحو احتمال این که کسی از حرفهایمان برداشت اشتباهی بنماید را تقلیل می دهیم . نوع سخن گفتن ما در مورد جلسات معتادان گمنام  معمولاً روی عقایدی که دیگران از انجمن ما پیدا می کنند تأثیر می گذارد . به همین دلیل به عنوان اعضاء ، که مسئولیت پذیر هستند مراقب حرف زدنمان می باشیم و سعی می کنیم بی طرفی و بی نظری خود را که برای ما اهمیت دارد حفظ کنیم . به منظور رعایت سنت دهم ، گروهها ، هیئتهای خدماتی و کمیته ها باید در ملاقات های عمومی خود جنبه احتیاط و دوراندیشی را از نظر دور نداشته باشد . بخشهای از انجمن ما دائماً با جامعه در تماس هستند . گروهها با افراد دیگر در مکان برگزاری جلسه شان و اهل محله آشنا می شوند . در بیمارستان و زندان با مدیران این مراکز ، کمیته اطلاعات عمومی با مسئولین بهداشتی ، سازمانهای خیریه ، ادارات دولتی و بخصوص با رسانه های عمومی آشنا می شوند . در تمام برخوردهایمان با جامعه ما باید مواظب باشیم که هیچ عقیده ای در مورد مسائلی که خارج از برنامه مان هستند ابراز نکنیم . این احتیاط باعث اعتبار آنچه که برای ما اهمیت دارد خواهد شد ، چرا که مردم متوجه می شوند که آنچه واقعاً موردنظر انجمن معتادان گمنام است ، برنامه بهبودی از اعتیاد می باشد و نه چیزهای دیگر .

سنت دهم بسیار عملی است . تنها موضوعی که انجمن ما حاضر است به خاطر آن شهرت خود را به خاطر بیندازد خود برنامه جلسات معتادان گمنام می باشد . البته اگر دقت کنیم متوجه خواهیم شد که اصل روحانی تواضع زیربنای سنت دهم می باشد . معتادان گمنام ادعا نمی کنند که جواب تمام اشکالات دنیا را پیدا کرده ، ما حتی این ادعا را هم نمی کنیم که لزوماً تنها جواب اعتیاد را داریم . وقتی ما در جامعه چه به عنوان گروه و چه به عنوان انجمن سخن می گوئیم فقط پیاممان را در میان می گذاریم . فقط می گوئیم که چکار کنیم ، نه کارهای دیگران را تأیید می کنیم ، نه از آنها عیبجوئی می نمائیم . ما همین هستیم که هستیم و تنها چیزی که هستیم عبارت است از یک انجمن و محل گردهمائی معتادان در حال بازیابی که بازیابی خود را با یکدیگر به مشارکت می گذارند و دقیقاً همین خدمت را به معتادی که هنوز رنج می کشد نیز ارائه می دهیم .

ما راجع به برنامه مان به سادگی صحبت می کنیم و می دانیم که مؤثر واقع شدن ما برایمان بیشتر از هر تبلیغاتی افراد خیرخواه و آشنا پیدا خواهد کرد . برنامه ما برای ما کارگر بوده و درهایش بر روی کسان دیگری نیز که طالب بهبودی شان هستند باز می باشد . اگر فکر می کنید خدمتی از ما ساخته است ، برای کمک آماده ایم .  

 

                            سنت یازدهم 

 

 

" خط مشی روابط عمومی مابنا براصل جاذبه است تا تبلیغ ، ما همیشه نیاز داریم گمنامی شخصی را در سطح مطبوعات ، رادیو و فیلم  حفظ کنیم "

 

با اینکه سنت یازدهم سنگ زاویه خط مشی جلسات معتادان گمنام  در روابطش با جامعه می باشد ، اما درحقیقت سنت یازدهم فقط یکی از شش سنتی است که جنبه های مختلف روابط عمومی ما را مورد بررسی قرار می دهد . برای مثال : سنتهای سوم و پنجم از هدف اصلی که منظور نهائی تمام روابط عمومی ما می باشد سخن می گویند . سنتهای ششم و هفتم چگونگی و ماهیت روابط ما را با سازمانهای دیگر بیان کرده و سنت دهم ریزه کاری هایی را که در ابراز عقیده راجع به مسائل خارجی رعایت می کنیم مورد توجه قرار می دهد . به وضوح می توان دید که سنتهای ما به همان اندازه که روابط داخلی و خودی ما را مورد توجه قرار می دهند . به روابط خارج از خودمان با سایر افراد جامعه نیز اهمیت قائلند .

اغلب گروههای جلسات معتادان گمنام  در طی انجام امور روزمره خود به نوعی با مردم جامعه در تماس می باشند ، اما روابط عمومی که در سنت یازدهم از آن سخن می گوئیم ، آنگونه تماسهایی هستند که معمولاً عامداً و با آگاهی قبلی ایجاد گردیده اند و چیزی گسترده تر از یک محاوره معمولی با افراد بیرون از جلسات هستند . همین که ما ذکر می کنیم خط مشی روابط عمومی ، خودش معرف اهمیت داشتن برنامه برای اجرای هدف اصلی انجمن می باشد . اطلاعات دادن به مردم اگر صحیح انجام شود ، تبلیغات نیست بلکه ، کوششی است در جهت جالب کردن جلسات معتادان گمنام  برای آن کسانی که احتمال دارد به این انجمن احتیاج داشته باشند . ما به عنوان گروهها ، هیئت های خدماتی و کمیته های جلسات معتادان گمنام ، آگاهانه و با صرف انرژی ، سعی در ایجاد یک روابط عمومی خوب داریم  . رابطه خوب ما با جامعه ، خود مسئله ای نیست که اتفاقی پیش آمده باشد بلکه پلی است که در نتیجه پیمودن آن ، پیام رسانی ما به معتادان بهتر می شود .

معتادان گمنام یک انجمن سری نیست : سنت یازدهم راجع به گمنامی در سطح فرد صحبت می کند نه راجع به گمنامی انجمن . هرچه مردم ما را بیشتر بشناسند ، احتمال اینکه معتادی که دنبال بهبودی می گردد یا دوستانش ، خانواده اش و یا همکارانش به فکر ما به فکر انجمن ما بیفتند و ما را پیدا کنند بیشتر می شود . یکی از راههایی که اعضاء می توانند با طی آن در برنامه های روابط عمومی سهیم شوند ، فعالیت در کمیته های محلی اطلاعات عمومی است .

سنت یازدهم به ما می گوید وقتی به فعالیتهایی که به منظور ایجاد رابطه با مردم است می پردازیم ، باید به گونه ساده و مستقیم بگوئیم که معتادان گمنام چیست و ما چکار می کنیم . ما نباید راجع به جلسات معتادان گمنام  در ادعاهایمان غلو بکنیم . کوشش ما در ایجادروابط با جامعه باید مثل خود برنامه مان باعث جلب افراد ، ولی در ضمن غیرتبلیغاتی باشد و به معتادان و جامعه بگوید اگر شما طالب آن چیزی که ما داریم می باشید این آن چیزی است که ما هستیم و اینطور کار می کند ، اگر خدمتی از ما ساخته است ، لطفاً به ما اطلاع دهید .

بعضی از سازمانها از افراد مشهور به عنوان سخنگو استفاده می کنند و امید دارند که به اعتیادشان در نتیجه همبستگی با موقعیت آ ن شخص معروف افزوده شود . اما سنت یازدهم با کلمات واضح به ما می گوید که در فعالیتهای روابط عمومی جلسات معتادان گمنام  ، ما هرگز نباید این کار را بکنیم نه با اعضای مشهورمان و نه با هیچ عضو دیگری . اگر انجمن ما از یک شخص مشهور مثلاً برای یک اطلاعیه عمومی راجع به جلسات معتادان گمنام  استفاده کند و مدتی بعد آن شخص مشهور دچار مصرف مجدد ( ری لپس ) بشود و یا به دلایلی برایش یک بی آبرویی پیش بیاید ، این چه نتیجه مثبتی برای انجمن ما خواهد داشت ؟ همین اوضاع درباره عضو دیگری که برای انجام کاری در زمینه روابط عمومی برگزیده شده و نظرها متوجه او شده مصداق دارد . اعتبار پیام جلسات معتادان گمنام می تواند تا حدود بسیار زیادی تحت تأثیر وضعیت آتی شخص پیام آور قرار گیرد . وقتی ما در معرض دید عموم که شامل مطبوعات ، رادیو ، فیلم و کلاً تمام رسانه های عمومی می باشد هستیم ، باید همیشه گمنامی شخصی خود را حفظ کنیم .

همین مسئله در مورد انواع دیگر کارهایی که به نوعی روابط عمومی هستند نیز صدق می کند . گمنام ماندن در بین مردم باعث می شود که تمرکز فعالیتهای ما در جامعه روی پیام باشد ، نه روی آن افرادی که اطلاعات عمومی می دهند . ما هرگز کار اطلاع رسانی به عموم را تنها انجام نمی دهیم چرا که یک تیم حتی دو نفر خیلی بهتر ماهیت جلسات معتادان گمنام  را به عنوان یک انجمن ، به مردم نشان می دهد و همزمان به این دلیل که وقتی افراد به تنهایی این کارها را انجام می دهند معمولاً شخصیت اعضایش را تا حدودی مهار می کند که این خودش تضمینی بر آن است که آنچه که به مردم ارائه شود جلسات معتادان گمنام است ، نه آن معتاد ارائه کننده . این واقعیتی است که یک معتاد وقتی تنها باشد ، برای خودش بد همنشینی است و اینجا نیز در انجام روابط عمومی مثل بازیابی شخصیتمان مصداق دارد . با این همه در اغلب موارد حفظ کردن یا نکردن شخصی مسئله ای است که صرفاً به تصمیم خود شخص بستگی دارد . با تمام سعی و کوششی که ما در مخفی نگهداشتن اعتیاد خود کرده ایم باز هم به احتمال زیاد اطرافیان نزدیک ما می دانستند ، آن زمانها که مصرف می کردیم ، دچار اشکالی بودیم . شاید این باعث کمک باشد که این روزها به آنان بگوئیم که بهبودی پیدا کرده ایم و عضو معتادان گمنام هستیم .

گاهی موقعیت های دیگری هم پیش می آیند که ما را مجاب می کنند تا راجع به عضویت خود در جلسات معتادان گمنام  با بقیه حرف بزنیم . وقتی یک دوستمان درگیری شخص دیگری را با اعتیاد برای ما تعریف می کند شاید دلمان بخواهد به آن دوست چیزهایی را که راجع به معتادان گمنام می دانیم و اینکه برای ما چه کرده است بگوئیم . وقتی یک همکارمان با موادمخدر درگیر شده شاید صلاح بدانیم که تجربه خود را با او درمیان بگذاریم . هیچیک از ما دلش نمی خواهد با بوق و کرنا و بدون دلیل موجه ریزه کاریهای تأسف انگیز اعتیادش را به همه شهر بگوید و به همین منوال ما با هر کس که بر می خوریم راجع به عضویتمان در جلسات معتادان گمنام  چیزی ابراز نمی کنیم . وقتی اینطور به نظرمان می رسد که می توانیم باعث کمک به شخص دیگری بشویم مسئله فرق می کند و شاید صحیح باشد که مختصری راجع به داستان خود و بهبودی که در معتادان گمنام بدست آوریم برای او تعریف کنیم .

تمام اعضای ما چه در کار اطلاعات عمومی باشند چه نباشند ، در روابط ما با عموم نقش دارند . وقتی فرد فرد معتادان ، آثار بازیابی را در زندگی خود به دیگران نشان می دهند بهترین معرف و عامل جاذبه انجمن ما می شوند و تبدیل به شاهدی زنده برای مؤثر بودن جلسات معتادان گمنام  می گردند . وقتی مردم امروز ما را می بینند ، آن گروهی که می دانند ما در گذشته چگونه بودیم ، خبر را به دیگران می رسانند که معتادان گمنام کار می کند . هر چه بیشتر این پیام پخش بشود احتمال این که معتادانی که دنبال بهبودی هستند به محیط گرم و پشتبان و دوستانه انجمن ما جلب بشوند بیشتر خواهد شد .

به همین دلایل ما باید متوجه باشیم که به هر مکانی که وارد می شویم ناخودآگاه همیشه تا حدودی معرف جلسات معتادان گمنام  هستیم . اگر مردم ما را می بینند که تی شرت مارک دار جلسات معتادان گمنام  را پوشیده ایم ولی رفتار نامناسبی می کنیم ، دقیقاً پیام و خاطره زشتی از انجمنمان در ذهن آنها باقی گذارده ایم . آنچه که ما می گوئیم و آنچه که می کنیم روی بازیابی ما در جلسات معتادان گمنام  و انجمن معتادان گمنام تأثیر می گذارد . به عنوان یک عضو متعهد و علاقمند به انجمن ، ما دلمان می خواهد تصویر جالبی از جلسات معتادان گمنام  به مردم ارائه کنیم ، نه اینکه باعث سرافکندگی بشویم .

کاربرد اصول روحانی

سنت یازدهم جلوه گر و معرف ایمان ما به کارآیی برنامه ما ن می باشد ، به عنوان یک انجمن ، هدف اصلی ما رساندن پیام به معتادی که هنوز رنج می کشد است . برای به انجام رساندن این هدف اصلی ، ما احتیاجی به طرح برنامه های تبلیغاتی در جامعه نداریم . برای اینکه نظر خوب جامعه را جلب کنیم و معتادان را نیز به جلسات جذب کنیم ، تمام چیزهایی که لازم داریم به سادگی و با وضوح کافی در برنامه معتادان گمنام ذکر شده است . ما نه فانفار لازم داریم نه ادعای غلو آمیز و نه هنرپیشه ها و دیگر افراد مشهوری که بیایند چیزهای خوب راجع به برنامه ما بگویند که روابط عمومی خوب پیدا کنیم . ما ایمان داریم که اگر مردم از مؤثر بودن انجمن ما اطلاع پیدا کنند ، گفتنی های لازم گفته شده است .

اصل خدمت ، که لازمه کاربرد سنت یازدهم ما می باشد ، یک اصل ساکن نیست . برای اینکه بتوانیم حداکثر خدمت را به معتادی که هنوز در رنج است ارائه بکنیم به طور فعالانه دنبال این باشیم که پیاممان را به شهرهایمان ، قلعه ها و دهات برسانیم . خط مشی روابط ما با جامعه براساس جاذبه است تا تبلیغ . اما به منظور جلب معتادی که هنوز در عذاب است به برنامه مان ، باید اقدامات خیلی فعالانه ای بکنیم که برنامه مان در سطح گسترده ای شناخته بشود . هر چه روابط عمومی ما بهتر و گسترده تر بشود ، توانایی ما برای خدمت بهتر، افزایش خواهد یافت .

قبلاً در همین فصل از جنبه های بیشتر عملی گمنامی در سطح جامعه سخن گفتیم اما همانطور که در فصل بعدی خواهیم دید ، گمنامی چیزی به مراتب فراتر از آن است که فقط وقتی برنامه های روابط عمومی اجرا می کنیم به آن توجه داشته باشیم . هرکدام از ما زندگی خودمان را داریم . کلمات مخصوص به خود را داریم و داستان خصوصی خودمان را داریم که تمام اینها باعث می شود رنگ و ابعاد بخصوصی به پیام انجمن ما داده شود ، اما باید متوجه باشیم پیامی که به افراد جامعه می رسانیم آن نیست که ما چقدر افراد خوبی هستیم . هدف اصلی کوششهای ما برای روابط عمومی آن است که داستان معتادان گمنام را بگوئیم و این که برنامه چه کاری می تواندبرای معتادی که هنوز رنج می کشد بکند . عادت ما به رعایت گمنامی در سطح جامعه ، براساس روحانی تمام سنتهای ما بنیان گرفته است و همیشه یادآور آن است که اصول را بر شخصیتها ترجیح دهیم .  

                                       

                            سنت دوازدهم

 

" گمنامی اساس روحانی تمام سنتهای ما می باشد و همیشه یادآور ماست که اصول را به شخصیتها ترجیح دهیم . "

 

در بازیابی ، ما به دنبال آن هستیم که بجای اراده خود از راهنمایی یک نیروی برتر در امور زندگی شخصی مان استفاده کنیم . به همین طریق سنتها نیز درباره انجمن بحث می کنند که راهنمایی و موضوع کلی خود را بجای شخصیت افراد ، از طریق اصول روحانی اتخاذ می نماید . این عدم وجود خود و فقدان شخصیت محوری همان چیزی است که منظور سنت دوازدهم از کلمه گمنامی می باشد . گمنامی به منزله یک ستون روحانی است که تمامی انجمن معتادان گمنام بر روی آن اساس ساخته شده است . سنت دوازدهم در واقع مجموعه ای از تمام سنتهاست که به صورت واحدی بیان شده و پیام یازده سنت قبلی را به صورتی خلاصه و با تأکید مجدد بازگو می کند .

گمنامی اصلی لزومی است که باعث بقای ثباتی که در انجمن ما لازمه بهبودی شخصی است می گردد . بازیابی چیز ظریفی است که برای رشد احتیاج به ثبات محیط و تعادل و تشویق دارد . هریک از ما و هریک از گروههای مان نقش به خصوصی در تداوم این ثبات به عهده دارد . اتحاد ما آنقدر گرانبهاست که اگر بخواهیم ازبین آرزوهای شخصی خود و حفظ منافع خود و حفظ منافع مشترک انجمن ، یکی را انتخاب کنیم ، منافع جلسات معتادان گمنام را ترجیح می دهیم . ما تنها به دلیل برداشت آگاهانه که از منافع شخصی خود پیدا کرده ایم چنین انتخابی نمی کنیم بلکه چون نسبت به منافع اعضاء معتاد دیگر هم احساس مسئولیت پیدا کرده ایم . اتحاد معتادان گمنام اصلی است که مهمتر از جامعه عمل پوشاندن به خواستهای شخصی مان می باشد .

گمنامی اصل بنیانی سنت عضویت در انجمن ما می باشد . با وجود اینکه تمامی ما از لحاظ خصوصی تفاوتهایی داریم ولی تنها لازمه عضویت جلسات معتادان گمنام دقیقاً همان چیزی است که بین همه ما مشترکاً وجود دارد ، یعنی : دلمان بخواهد که مصرف را قطع کنیم . این اصل ساده ، شخصیت گوناگون افرادی را که از بیماری ما رنج می برند به خود جلب نموده و آنان را زیر چتر مشترک یک انجمن بهبودی جمع می نماید .

اصل گمنامی  فی الواقع جان کلام برداشت انجمن ما از وجدان گروهی می باشد . عقاید هر یک از اعضاء از اهمیت خود برخوردارند ولیکن گروه ، راهنمایی خو را از وجدان دسته جمعی تمام اعضایش بدست می آورد . قبل از آنکه گروه تصمیمی بگیرد ، اعضایش با نیروی برتر خود مشاوره می کنند و از او بابت آن مورد بخصوص درخواست راهنمائی  می کنند . صدای هر یک از افراد گروه به گونه ای متواضعانه به صدای نفر دیگر ملحق شده ، ایجاد یک احساس و برداشت دسته جمعی از اراده خداوند برای گروه و در نتیجه بوجود آمدن یک صدای قوی مشترک از مجموع تمام آن صداها می شود که تماممان را راهنمایی می کند . ما نام این صدا را وجدان گروه می گذاریم . همین اصل برای مسئولیت رهبری نیز در جلسات معتادان گمنام بکار می رود . اگرچه افراد عضو به عنوان رهبر جلسات معتادان گمنام خدمت می کنند ، این رهبران فقط خدمتگزاران ما هستند که وظائف خود را برطبق وجدان گروه به انجام می رسانند . اصل نفی نفس در خدمت و راهنمایی دسته جمعی از شخصیتهای فردی خدمتگزاران مورد اعتماد ما پیشی می گیرد .

اصل گمنامی فقط راهنمای تکامل وجدان دسته جمعی گروه نمی باشد ، بلکه در مورد استقلال گروه نیز عملکرد دارد . هر گروه جلسات معتادان گمنام البته بطور کامل استقلال دارد که به هر گونه صلاح می داند هدف اصلی را به انجام برساند و به توسعه راه مورد نظر خودش برای عملی کردن آرمانها و ایجاد هویت خود بپردازد . انجمن ما فقط یک محدودیت برای این آزادی تقریباً کامل قائل می شود . گروه حق ندارد به گونه ای ابراز وجود و شخصیت بکند که برای بقیه گروههای محله و یا جلسات معتادان گمنام در کل گران تمام بشود . مصلحت و پیشرفت هر گروه جلسات معتادان گمنام تا حدودی به مصالح تمام گروههای جلسات معتادان گمنام بستگی دارد . گروههای ما دنبال اینکه کاری کنند تا از گروه دیگر بالاتر شمرده شوند نمی باشند بلکه : در همکاری برای مسائل مهمتر کل انجمن به همدیگر کمک می کنند. اصل گمنامی باعث الحاق گروههای خود مختار ما به یکدیگر به منظور جامه عمل پوشاندن به هدف مشترکی که به تمام آنها مربوط می شود می گردد .

اصل گمنامی باعث شکل پیدا کردن هدف اصلی ما می شود . اگرچه آرزوهای شخصی هریک از ما باعث ایجاد انگیزه رشدمان به عنوان یک انسان می شوند ، اما انجمن ما از طریق یک هدف دسته جمعی راه خودش را می یابد : رساندن پیام ما به معتادی که هنوز در رنج است . وقتی که ما وارد معتادان گمنام می شویم نقشه های شخصی مان را پشت در می گذاریم . بجای آنکه فقط به فکر خودمان باشیم ، دنبال کمک به دیگران هستیم . این اصل بیخودی نه آنکه خودجوئی عاملی است که هدف اصلی گروههای ما را مشخص می کند .

گمنامی ، راهنمای همزیستی انجمن ما با جامعه می باشد . مایک انجمن مخفی نیستیم و از اینکه می بیینیم ناممان هر سال در جهان شناخته تر می شود خوشحال هستیم . با این همه ما این نام را برای تأیید و صحه گذاری بر سازمانهایی که امکاناًً به ما در پیشبرد اهداف اصلی مان کمک می کنند بکار می بریم . ماسعی نمی کنیم با استفاده از حیثیتی که نام معتادان گمنام کسب کرده روی مسائل جامعه خود تأثیر بگذاریم . اگر ما هدف اصلی خود را به انجام برسانیم جامعه خودبخود متوجه مفید بودن ما خواهدشد و هیچ احتیاجی نخواهیم داشت پشتیبانی که دیگران ازما می کنند با تأییدی که ما از آنها می کنیم تاخت بزنیم . حرفهای خوبی که دوستان انجمن ما در مورد ما می زنند برای توصیه ما به دیگران کافی است .

گمنامی یکی از اصول بسیار مهمی است که انجمن ما در رابطه با سنت هفتم مورد توجه قرار می دهد . ما معتقدیم که سخاوت در صورتی که نفس در آن دخیل نباشد به خودی خود صفت باارزشی است و به همین دلیل است که ما با حفظ گمنامی از اعضای خودمان کمک دریافت می کنیم .

هم چنین ما بطور کلی تمام گروههای مان را تشویق می کنیم که کاملاًً متکی به خود بشوند و تنها متکی به یکی دو نفر از اعضایشان هم نباشند . بذل و بخشش بدون تکیه بر نفس و چشم داشت به این که کسی متوجه بشود ، یا از ما تقدیر کنند ،اصلی است روحانی که با اصل مسئولیت جمعی شانه به شانه پیش می رود . وقتی این دو اصل رعایت شوند همبستگی روحانی و ثبات مالی گروه های ما تضمین می گردد .

همین اصل فراغت از خود و گمنام بودن اساس روحانی سنت هشتم ما نیز می باشد . در معتادان گمنام ، ما شخصی را که بطور حرفه ای قدم دوازدهم را انجام دهد نداریم ، در عوض بطور رایگان از یک زبان ساده و قابل فهم همگان ، برای بازگو کردن تجربه ی شخصی خود از تجربه ی روحانی که ما انرا بازیابی می نمایم استفاده می کنیم . یک تجربه ی روحانی را نه می توان خرید و نه می شود فروخت فقط می توان به رایگان آنرا با دیگران در میان گذاشت . هر چه بیشتر بلاعوض به مشارکت این تجربه می پردازیم ان حس همدردی که ما را با یکدیگر جوش داده تقویت می شود . این سنت به ما یادآور می شود که اصل گمنامی و بذل و بخش در بی نام و نشانی را به تمام تمایلاتی که به کسب نام یا تشویق داریم ترجیح دهیم . در معتادان گمنام ما از اصل گمنامی در تشکیلات خدماتی خود مدد می گیریم . انجمن ما سلسله مراتب سازمانی ندارد . ما هیئت ها و کمیته هایی داریم که فقط برای خدمت تشکیل شده و حکمرانی نمی کنند . اجزای مختلف ساختار خدماتی ما تنها با د نظر گرفتن هدف اصلی و وجدان دسته جمعی انجمن خط مشی خود را انتخاب کرده و بطور مستقیم برای خدماتی که از سوی ما به انجام می رسانند مسئول می باشند . ما از آنانی که در کمیته ها و هیئت ها مسئولیت پذیرفته اند انتظار داریم که دنبال قدرت ، مالکیت یا شهرت خودشان نباشند بلکه با گذشت از نفس خود به انجمنی که بهبودی شان را ممکن ساخته است خدمت کنند . تقریباً تمام گروه ها ، هیئت های خدماتی و کمیته های معتادان گمنام اعضای خود را در رابطه با موقعیت خدماتی آنان جابجا کرده بر می زنند و بسیار بندرت اتفاق می افتد که از یک عضو درخواست کنیم بیش از یک یا حداکثر دوبار دوره پشت سر هم در یک موقعیت خدماتی باقی بماند .

این تأکید به چرخش اعضاء در واقع از همان اهمیتی که انجمن ما برای گمنامی در خدمات قابل است سرچشمه می گیرد . ما باید توجه داشته باشیم که غالباً خدمات در جلسات معتادان گمنام  یک جریان خصوصی نیست بلکه ؛ مسئولیت دسته جمعی انجمن در کل می باشد . البته این سخن بدان معنی نیست که نسبت به توجه ، یا بصیرتی که بعضی از اعضاء در انجام مسئولیت های خدماتی از خود نشان می دهند قدرشناس نباشیم . در جلسات معتادان گمنام  ما اصل گمنامی در خدمات را پیشاپیش شخصیت خدمت گزاران مورد اعتمادمان قرار می دهیم . مسئولیت دسته جمعی نه آن که قدرت شخصی نیرویی است که خدمات را در معتادان گمنام هدایت می کند .

رعایت اصل گمنامی همچنین باعث خواهد شد که صدای انجمن ما در جامعه شکل پیدا کند . هر یک از اعضای بیشمار ما درباره ی مسائل مختلف عقیده ای مخصوص به خودش را دارد . ولی از طرف دیگر پیامی که انجمن ما برای جامعه دارد پیام دسته جمعی ما درباره ی تجربه مان در بهبودی از اعتیاد می باشد . ما بعنوان گروه و به عنوان یک انجمن هیچ عقیده ای در مورد هیچ چیز نداریم مگر راجع به خود برنامه  جلسات معتادان گمنام  در تبادلاتی که با جامعه داریم فقط اصول برنامه مان را ارائه می دهیم ، نه عقاید شخصی اعضای مان را راجع به مسائل دیگر .

گمنامی نه تنها در رابطه با ابراز عقایدمان در سطح جامعه باید مورد توجه قرار گیرد بلکه به خودی خود تمامی و کلیت سیاست و خط مشی روابط عمومی انجمن ما می باشد . در تماس های مان با جامعه ما اعتبار برنامه ی خود را روی مؤثر بودن و کاربرد داشتن  جلسات معتادان گمنام  بنیان می گذاریم ، نه برروی شهرت و شخصیت یک یا چند عضو . ما بدنبال آن هستیم که معتادان را جذب کنیم و در ضمن جامعه هم نظر خوبی راجع به ما پیدا کند و این کار را فقط توسط ان چه که برای ارائه داریم انجام می دهیم نه توسط تبلیغات و حرفهای بزرگ زدن . مطرح نمودن ادعاهای غلوآمیز جای پیام ساده و ثابت شده ی جلسات معتادان گمنام  را بعنوان خط مشی روابط عمومی نخواهد گرفت .

گمنامی سنت دوازدهم یا بی نام و نشانی در انجمن ما ، عملاً باعث انجام پذیر شدن اهداف مختلفی که هر یک از عواقب وسیع روحانی برخوردارند می گردد . با یاداور شدن اینکه آنچه که در جلسه گفته شد در همین جلسه می ماند کمک بسیار اساسی به ادامه جلسات به گونه ای که اعضاء نترسند . حرفهایشان در بیرون نقل قول شود می کنیم . همچنین یادآور شدن اینکه پیام مهم است نه پیام آور متوجه مهمترین اصل در رابطه با مشارکتی که درجلسات انجام می گیرد می شویم .

گمنامی در سنت دوازدهم همچنین بدان معنی است که اگر تجزیه و تحلیل کنیم در نهایت متوجه خواهیم شد که تفاوتهای شخص ما عامل ایجاد هیچ تفاوتی نمی باشند . در جلسات معتادان گمنام در بهبودی و در بازیابی  همه ما برابر هستیم . این درست است که همه ما با تاریخچه های شخصی متفاوت ، عادتهای مصرفی متفاوت ، تحصیلات و تخصصهای اجتماعی متفاوت ، استعداد و نواقص اخلاقی متفاوت وارد جلسات معتادان گمنام می شویم . اما در رابطه با هدف بهبودی شخصی مان ، اینکه حرفه ما چیست ، هیچ ارتباطی به استعداد ما برای کمک به یکدیگر ندارد . تحصیلات دانشگاهی ، بیسوادی ، پولداری ، فقر اینگونه مسائل که به نهایت روی زمینه های دیگر زندگی مان در بیرون اثر می گذارند ، نه به ما کمکی خواهد کرد و نه شانس ما را در بازیابی کمتر خواهد نمود . به همین منوال این عوامل نه باعث مؤثرتر شدن و نه باعث اختلال در مساعی ما برای پیام رسانی خواهند شد .

ما در عضویت جلسات معتادان گمنام برابر هستیم . تمام ما در نهایت اعضاء این انجمن بوده و تجزیه کننده آن نمی باشیم . گمنامی به گونه ای که از آن در سنت دوازدهم صحبت می شود به معنی آن است که بالاخره ما آنقدر از بیماری منزوی کننده اعتیاد بدبختی به سرمان آمده ، به جایی تعلق پیدا کرده ایم .

این یک حقیقت است . گمنامی اساس روحانی تمام سنتهای ماست . بدون این گمنامی اتحادی که ادامه بهبودی ما به آن بستگی دارد در نتیجه جنجال و اغتشاشاتی که از برخورد شخصیتهای متضاد بوجود می آید ، از بین خواهد رفت . با رعایت این گمنامی به گروههای ما تعدادی اصول داده می شود که باعث راهنمائی شان است ، همان دوازده سنت که به آنها کمک می کند تا نیروی یکایک اعضایشان را در قالب انجمنی که باعث شکوفایی ، تشویق و حمایت از بهبودی همه ما می شود به یکدیگر ملحق کنند . ما دعا کنیم که معتادان گمنام هرگز به کلکسیونی خاکستری رنگ از معتادان بی صورت و بدون خصوصیات فردی تبدیل نگردد . ما از رنگ همدردی ، قدرت ابداع ، شیطنت ها ، سر زندگی و متنوع بودن شخصیت اعضایمان لذت می بریم . در واقع همین تنوع و گوناگونی قدرت ماست .

ما متوجه می شویم که هر چه اعضای ما قویتر باشد به هما ن نسبت اتحاد انجمن ما قویتر می شود . این یک پارادوکس بزرگ بازیابی در جلسات معتادان گمنام می باشد : وقتی ما به یکدیگر ملحق می گردیم و نسبت به آنچه خیر و صلاح انجمن می باشد متعهد می شویم منفعتی که در جهت خیر و صلاح خود ما نصیبمان می شود نیز ، بسیار فزونی پیدا می کند . وقتی اراده شخصی مان را تسلیم می کنیم با فروتنی تمام ، قدرتی را که داریم در خدمت کل می گذاریم ناگهان قدرت عجیبی پیدا می کنیم که نه تنها از قدرت خودمان برتر است بلکه از قدرت مجموع اجزاء تشکیل دهنده اش نیز برتر است .

وقتی که ما فارغ از خود با رعایت گمنامی به خدمت در برآوردن احتیاجات دیگران می پردازیم متوجه می شویم که احتیاجات خودمان نیز در عوض برآورده می شوند ، خیلی بهتر از آنچه که تصورش را می کردیم . وقتی ما در گمنامی به انجمنی با دیگر معتادان در حال بهبودی ملحق می شویم و منافع گروه را به منافع خودمان ترجیح می دهیم رشد روحانی خودمان نیز به مراتب بیشتر می شود و به هیچوجه کمتر نمی شود .  

این دقیقاً همان چیزی است که منظور سنت دوازدهم می باشد ، وقتی می گوید که : گمنامی اصل روحانی تمام سنتهای ما می باشد . تا زمانی که ما به اصول روحانی اولویت دهیم شخصیت انفرادی ما می تواند رشد کند و از هر زمانی در زندگیمان شکوفاتر بشود و باعث تضمین این بگردد که انجمنمان به شکوفایی خود ادامه بدهد ، قوی و آزاد .

رعایت منافع مشترکمان وابسته به اتحادمان می باشد . تنها امید ما برای حفظ این اتحاد ، با وجود این گوناگونی عظیمی که در معتادان گمنام یاقت می شود ، بکار گرفتن اصول معین مشترکی می باشد : همان اصول سنتهای دوازده گانه .

تا زمانی که ما رعایت این اصول مشترک را به اعمال شخصیت انفرادیمان ترجیح دهیم ، همه چیز درست پیش خواهد رفت .

نظرات 1 + ارسال نظر
مجنون دل افکار(ویدا) دوشنبه 7 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 09:14 ب.ظ http://fazayevojood.blogfa.com

سلام سجاد جون...
خوش حالم که وبت رو پیدا کردم چون یکساله که تو نت دنبال سایت هایی میگردم که با برنامه های ما همخونی داشته باشه اما پیدا نمیکردم تا امشب که خدا به جای یه وب چندتا وب رو جلوی راهم و نگاهم گذاشت...
من به شخصه قدم سوم رو عروس قدم ها می دونم ...چون تو این قدم رابطه ام با خدا اینقدر پررنگ شد که تا حالا تو عمرم اصلا اینقدر ریلکس با خدا صحبت نمی کردم و هیچ وقت کنارم حسش نمی کردم...اما الان اوضاع فرق میکنه...
قدم یازده هم به دعا و مراقبه ام کمک بیشتری کرد...که بابت قدم ها و راهنما و این جلسات خدارو شکر میکنم...
البته من عضو گروه ناراتین هستم اما هر جلسه و هر متن و مطلبی که امروز به بهبودی من کمک کنه رو دوستدارم و به اعضاءش احترام میذارم...
کلی مشارکت کردم برات ...حالا دیگه وقتشه که دستت رو از راه دور فشار بدم و ازت به عنوان یه دوست بهبودی عاجزانه بخوام که برای کمرنگ شدن نقص هام دعا کنی...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد